گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۶۵

چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود
میوه مقصود هیهات است ازو حاصل شود
می گدازد غیرت همچشم صاحب درد را
آب گردم چون به دریا قطره ای واصل شود
دار نتواند سر منصور را در بر گرفت
شاخ زندان می شود بر میوه چون کامل شود
حسن عالمگیر لیلی چون براندازد نقاب
دامن صحرا به مجنون دامن محمل شود
درشمار نقطه سهوست در دیوان حشر
خون گستاخی که داغ دامن قاتل شود
هر که بردارد سر از نخوت ز پای اهل فقر
خاک چون شد کاسه در یوزه سایل شود
همچو چشم بد بلایی نیست حسن و عشق را
در میان بلبل و گل شبنمی حایل شود
خوش عنانی لازم دیوانگی افتاده است
بید مجنون از نسیمی هر طرف مایل شود
پرده وحدت مقام نغمه منصور نیست
بی محل چون مرغ بر آهنگ زد بسمل شود
سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی
نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
می زند صائب به چوب دار حدش روزگار
از می منصور هر کس مست و لایعقل شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود
میوه مقصود هیهات است ازو حاصل شود
هوش مصنوعی: اگر درخت صنوبر به سرما و باد حساس شود و دلش به درد آید، هرگز نمی‌توان از آن میوه‌ای خوش‌طعم و مفید برداشت کرد.
می گدازد غیرت همچشم صاحب درد را
آب گردم چون به دریا قطره ای واصل شود
هوش مصنوعی: غیرت و حسرت کسی که دلی پرشور دارد، به اندازه‌ای سوزاننده است که وقتی مانند قطره‌ای به دریا بپوند، احساس می‌کند که خود را در آن گم کرده است.
دار نتواند سر منصور را در بر گرفت
شاخ زندان می شود بر میوه چون کامل شود
آدمیزاد: دار توان این را ندارد که سر منصور رو بگیرد (سر منصور شکار دار نمیشه) اما میوه وقتی برسد شاخه برای او مثل زندان است و می‌خواهد قرار کند (یعنی وقتی برسه خودش میفته، منصور هم باید می‌رفت دار بهانه بود) 
حسن عالمگیر لیلی چون براندازد نقاب
دامن صحرا به مجنون دامن محمل شود
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی بی‌نظیر لیلی، نقاب خود را بردارد، دامن صحرا به رنگ دامن محمل مجنون در می‌آید.
درشمار نقطه سهوست در دیوان حشر
خون گستاخی که داغ دامن قاتل شود
هوش مصنوعی: در میان شمارش اشتباهات در دفتر اعمال روز قیامت، خون فردی بی‌پروا وجود دارد که ممکن است دامن قاتل را لکه‌دار کند.
هر که بردارد سر از نخوت ز پای اهل فقر
خاک چون شد کاسه در یوزه سایل شود
هوش مصنوعی: هر کس که از خودپسندی دست بردارد و به فقر و نیاز دیگران توجه کند، همچون کاسه‌ای خواهد شد که در دست سائل و درخواست‌کننده است.
همچو چشم بد بلایی نیست حسن و عشق را
در میان بلبل و گل شبنمی حایل شود
هوش مصنوعی: هیچ چیز مانند چشم بد، باعث ایجاد مشکل برای عشق و زیبایی نیست، همان‌طور که باران شبنم نمی‌تواند بین بلبل و گل فاصله بیندازد.
خوش عنانی لازم دیوانگی افتاده است
بید مجنون از نسیمی هر طرف مایل شود
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت لازم است تا دیوانگی ایجاد شود؛ هر بید مجنون با نسیمی به سوی هر طرف می‌لرزد و مایل می‌شود.
پرده وحدت مقام نغمه منصور نیست
بی محل چون مرغ بر آهنگ زد بسمل شود
هوش مصنوعی: وحدت و یکپارچگی در مقام نغمه منصور قرار ندارد؛ چرا که مانند پرنده‌ای که بر روی آهنگ می‌خواند، به بی‌محل بودن دچار می‌شود و بی‌فایده خواهد بود.
سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی
نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
هوش مصنوعی: سیل دریا هرگز به جوی بازنگشته و ممکن نیست کسی که مجنون شده، دوباره عاقل شود.
می زند صائب به چوب دار حدش روزگار
از می منصور هر کس مست و لایعقل شود
هوش مصنوعی: سرنوشت هر کسی که تحت تاثیر شراب و بی‌خیالی باشد، به مانند چوب دار بر او فرود می‌آید و در نهایت به عذاب دچار می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۶۶۵ به خوانش دریا قلیلی