غزل شمارهٔ ۲۶۱۰
بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود
چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود
بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب
خاکساران را نظر بر عالم بالا بود
خون همت را به جوش آرد لب خشک سؤال
دست بی ساغر و بال گردن مینا بود
تا زهمراهان بریدم و اصل منزل شدم
زور بر راه آورد چون راهرو تنها بود
خاک در چشمش اگر تقصیر در ریزش کند
هر که خرجش همچو ابر از کیسه دریا بود
شورش عشق است در فرهاد از مجنون زیاد
سیل در کهسار پرغوغاتر از صحرا بود
گرچه جوهر نیست در آیینه های صیقلی
راز عشق از جبهه روشندلان پیدا بود
سد راه جرأت عاشق شود صائب حجاب
عشق می گردد هوس چون حسن بی پروا بود
غزل شمارهٔ ۲۶۰۹: اهل همت خرده خود پیش درویشان نهندغزل شمارهٔ ۲۶۱۱: دم زخواهش چون مصفا شد دم عیسی بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود
چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود
هوش مصنوعی: دل بدون آرزو مانند زندانی است که در فضایی وسیع و بدون محدودیت قرار دارد. چشمهای که در دل این بینظمی و بیخبری وجود دارد، مانند سوزنی است که در تاریکترین نقاط دریا به دنبال یافتن راهی برای خروج میگردد.
بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب
خاکساران را نظر بر عالم بالا بود
هوش مصنوعی: دانهای که در زیر زمین است، نمیتواند به رشد خود ادامه دهد و به آسمان و زیباییهای آن نگاه کند. در واقع، این تصویر نشاندهندهٔ امید و بلندپروازی است؛ حتی اگر در شرایط سخت و محدودی قرار داشته باشیم، باید به آرزوها و رویاهای بزرگ فکر کنیم.
خون همت را به جوش آرد لب خشک سؤال
دست بی ساغر و بال گردن مینا بود
هوش مصنوعی: شوق و انگیزه را در وجود انسان به حرکت درمیآورد، در حالی که کمحوصلگی و بیتوجهی باعث میشود که از سوالات و کنجکاویهای خود دست برداریم. این حالت مانند حالتی است که انسانی بدون هیچ نوشیدنی و با گردنی بلند در جستجوی زیباییها و لذتهاست.
تا زهمراهان بریدم و اصل منزل شدم
زور بر راه آورد چون راهرو تنها بود
هوش مصنوعی: پس از اینکه از همراهانم جدا شدم و به مقصد اصلی خود رسیدم، برگرداندن به راه دشوار شد، زیرا تنها بودم و کسی در کنارم نبود.
خاک در چشمش اگر تقصیر در ریزش کند
هر که خرجش همچو ابر از کیسه دریا بود
هوش مصنوعی: اگر خاک در چشم کسی بیفتد و باعث گریهاش شود، نشانه آن است که آن شخص باید مانند باران، generosity و سخاوت داشته باشد. در واقع، هر که در دلش خوبی و بزرگی داشته باشد، باید به راحتی دست از خرج کردن برندارد.
شورش عشق است در فرهاد از مجنون زیاد
سیل در کهسار پرغوغاتر از صحرا بود
هوش مصنوعی: شور و هیجان عشق در قلب فرهاد به قدری است که حتی مجنون هم به نظر میرسد کم است. این حس در دل او از خروش و سر و صدای سیل در کوهها نیز بیشتر و پرخروشتر میباشد.
گرچه جوهر نیست در آیینه های صیقلی
راز عشق از جبهه روشندلان پیدا بود
هوش مصنوعی: اگرچه در آینههای صاف و روشن هیچ مادهی قابل لمسی وجود ندارد، اما راز عشق از چهرههای روشن و مهربان نمایان است.
سد راه جرأت عاشق شود صائب حجاب
عشق می گردد هوس چون حسن بی پروا بود
هوش مصنوعی: عاشق با شهامت نمیتواند به راحتی احساساتش را بروز دهد، زیرا وجود موانع و مشکلات مثل حجاب، عشق را به حسهای سطحی و هوسگونه تبدیل میکند. اما اگر معشوق جسور و بیپروا باشد، این موانع از بین میروند.

صائب