گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۱

از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما
چون زمین شور از خود می تراود آب ما
آبروی گوهر از گرد یتیمی می شویم
بحر را سازد غبارآلود اگر سیلاب ما
با کمال بی قراری دلنشین افتاده ایم
در کف آیینه لنگر می کند سیماب ما
آه سرد ما جهانی را به شور آورده است
می کند کار نمک در دیده ها مهتاب ما
از دل چاکیم در دیر و حرم با آبروی
کافر و مؤمن نمی پیچد سر از محراب ما
بحر را وجد و سماع ما به شور آورده است
آه از آن ساعت که از گردش فتد گرداب ما
بحر را سرپنجه مرجان نیندازد ز جوش
دست کوته دار زنهار از دل بی تاب ما
استخوان در پیکر ما توتیا خواهد شدن
گر چنین گردد گران صائب ز غفلت خواب ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما
چون زمین شور از خود می تراود آب ما
هوش مصنوعی: شراب خالص ما از غم و اندوهی که در دل داریم به وجود می‌آید، همان‌طور که از زمین شور، آب زلال و شیرین چشمه‌ها بیرون می‌آید.
آبروی گوهر از گرد یتیمی می شویم
بحر را سازد غبارآلود اگر سیلاب ما
هوش مصنوعی: اگر در بین ما فقر و یتیمی وجود داشته باشد، آبروداری گوهر و ارزش‌های واقعی ما تحت تأثیر قرار می‌گیرد. مانند این که اگر سیلابی بیاید، آب دریا هم گل‌آلود می‌شود.
با کمال بی قراری دلنشین افتاده ایم
در کف آیینه لنگر می کند سیماب ما
هوش مصنوعی: با تمام بی‌تابی، در حالتی دلپذیر گرفتار شده‌ایم. گویا وجود ما همچون جیوه‌ای است که در آیینه سرگردان شده و نمی‌تواند آرام گیرد.
آه سرد ما جهانی را به شور آورده است
می کند کار نمک در دیده ها مهتاب ما
هوش مصنوعی: ناله و اندوه ما تأثیر زیادی بر جهان گذاشته و باعث به وجد آمدن آن شده است. اشک‌های ما مانند نمک در چشمان نازک‌دل‌هاست که به زیبایی شب‌تاب ما می‌افزاید.
از دل چاکیم در دیر و حرم با آبروی
کافر و مؤمن نمی پیچد سر از محراب ما
هوش مصنوعی: ما در دل خود از درد و رنج بی‌نهایتی رنج می‌بریم و در مکان‌های مقدس و مذهبی بدون توجه به اعتبار و احترام کافر و مؤمن، رازهایمان را آشکار می‌کنیم و از جایگاه خود درگیر نمی‌شویم.
بحر را وجد و سماع ما به شور آورده است
آه از آن ساعت که از گردش فتد گرداب ما
هوش مصنوعی: آب دریا ما را با شور و شوقی گران به خود مشغول کرده است. ای وای از وقتی که غم و گرداب ما به ما لطمه بزند و ما را از حرکت بازدارد.
بحر را سرپنجه مرجان نیندازد ز جوش
دست کوته دار زنهار از دل بی تاب ما
هوش مصنوعی: نباید مرجان‌ها را به دریا بیندازند، زیرا همین کار باعث می‌شود دست‌ها به جوش بیفتند. از دل بی‌تاب ما بپرهیزید.
استخوان در پیکر ما توتیا خواهد شدن
گر چنین گردد گران صائب ز غفلت خواب ما
هوش مصنوعی: اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، ما مثل استخوانی خواهیم شد که درون بدن ما حک خواهد شد، به خاطر اینکه در برابر غفلت و خوابمان اصرار می‌ورزیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1404/09/22 12:11
Tommy

برای آنکه به آنچه بینهایت است ذهن وصل شود باید از همه چیز گذر کند یکی از آن ها حرف ها و کلمات هستند که جوهر را درون خود ندارند تنها برای رساندن معنا باید استفاده شود چون جوهر عشق را ندارند قابلیت داشتن جوهر هم ندارند ، آن جا که میگه .

 

غیر تسلیم و رضا در وحشت آباد جهان/کیست دیگر تا کند مکروه را مرغوب ما؟

 

باید اشاره کرد که تصمیم در این ره رو بی فایده است آنچه جهان برای شما تشخیص میدهد همیشه بهترین است تصمیم گیرنده اصلی جهان هستی است حالا اگر در آتش بروی کلستانش میکند  اگر مکروه باشه  مرغوبش میکنه ، چیزی به نام تصمیم گیرنده در این بدن نداریم تنها یک مغز است نه کسی که صاحب مغز باشد  پس تلاشی برای وصل بی فایده خواهد بود چون عاقبت باید با واقعیت و حقیقت ماند تا اتصال برقرار شود حالا ماندن با درد یا خشم یا ترس یا رنج  تا درد طلب  مطلوب بشه . وقتی هیچ چاره‌ای نیست و پا در گل  و دریا طوفانی و در حالا غرق شدن هستی اگر یک سنگ هم به کمکت آمد و زیر پایت را سفت کرد و راه رهایی از اون شرایط سخت بود بدان آن هم راهنمایی از جهان بوده برای رهایی تو تا مجذوب این قدرت و نظم جهان باشی حتی وقتی که در نظرت همه چیز نامنظم است