گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۳۳

مرا از تیره بختی شکوه بیجاست
که عنبر نیل چشم زخم دریاست
ز دلتنگی، سواد دیده مور
مرا پیش نظر دامان صحراست
خمار نامرادی هوش بخش است
شراب کامرانی غفلت افزاست
نباشد قانعان را درد نایافت
دل خرسند را جنت مهیاست
چو مرجان رزق ما خون است، هر چند
عنان بحر در سرپنجه ماست
جهان در دیده اش آیینه زاری است
به نور عشق هر چشمی که بیناست
بر آن صاحب سخن رحم است صائب
که دخلش منحصر در دخل بیجاست!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا از تیره بختی شکوه بیجاست
که عنبر نیل چشم زخم دریاست
هوش مصنوعی: از بدبیاری من خیلی شکايتی نیست، چون زیبایی چشم من همچون عطر نایاب در عمق دریا قرار دارد.
ز دلتنگی، سواد دیده مور
مرا پیش نظر دامان صحراست
هوش مصنوعی: از ناراحتی و دل‌تنگی، سیاهی‌های چشمم همانند مور وجودم را می‌پوشاند و در ذهنم، دامن وسیع صحرا را تداعی می‌کند.
خمار نامرادی هوش بخش است
شراب کامرانی غفلت افزاست
هوش مصنوعی: شراب غم و اندوه، عقل را روشن می‌کند، اما نوشیدن شراب خوشی، آدمی را در خواب غفلت فرو می‌برد.
نباشد قانعان را درد نایافت
دل خرسند را جنت مهیاست
هوش مصنوعی: کسانی که خرسند و راضی هستند، هیچ‌گاه دردی نخواهند دید و برای آن‌ها بهشت آماده است.
چو مرجان رزق ما خون است، هر چند
عنان بحر در سرپنجه ماست
هوش مصنوعی: مانند مرجان، روزی ما از خون گرفته شده است، هرچند که کنترل دریا در دستان ماست.
جهان در دیده اش آیینه زاری است
به نور عشق هر چشمی که بیناست
هوش مصنوعی: در نظر او، دنیا مانند یک آیینه است که با نور عشق روشن می‌شود و هر کس که بصیرت داشته باشد، آن را می‌بیند.
بر آن صاحب سخن رحم است صائب
که دخلش منحصر در دخل بیجاست!
هوش مصنوعی: صائب به کسانی که توانایی کلام و سخنوری دارند، بی‌نهایت لطف می‌کند، به ویژه اگر درآمدشان تنها به چیزهای بی‌ارزش محدود باشد.