غزل شمارهٔ ۲۰۳۶
بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست
دل زنده را به آب بقا احتیاج نیست
از دستگیر، دست بریده است بی نیاز
از سر گذشته را به هما احتیاج نیست
اندیشه صواب و خطا فرع خواهش است
تدبیر در مقام رضا احتیاج نیست
شستم ز اختیار، به خون دست خویش را
دیگر مرا به دست دعا احتیاج نیست
صدق عزیمت است به منزل مرا دلیل
گوش مرا به بانگ درا احتیاج نیست
داغ جنون به افسر شاهی برابرست
دیوانه را به بال هما احتیاج نیست
از پوست بی نیاز بود هر که مغز یافت
حق جوی را به هر دو سرا احتیاج نیست
بال من است پای به دامن کشیده ام
سیر مرا به جنبش پا احتیاج نیست
ز اوضاع ناگوار بس است آنچه دیده ام
آیینه مرا به جلا احتیاج نیست
در تنگی دل است شکرخنده ها نهان
این غنچه را به باد صبا احتیاج نیست
افتاده است جذبه بحر کرم رسا
سیلاب را به راهنما احتیاج نیست
پوشیده است راه حق از چشم باطلان
بتخانه را به قبله نما احتیاج نیست
بی تربیت رسانده به معراج، خویش را
سرو ترا به نشو و نما احتیاج نیست
خورشید از سیاهی لشکر بود غنی
آن چهره را به زلف دو تا احتیاج نیست
سر بر نیاورم چو حباب از دل محیط
صائب مرا به کسب هوا احتیاج نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست
دل زنده را به آب بقا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: عشق نیازی به درمان ندارد و دل زنده برای ادامه حیات به آب نیاز ندارد.
از دستگیر، دست بریده است بی نیاز
از سر گذشته را به هما احتیاج نیست
هوش مصنوعی: کسی که از بند رهایی یافته، دیگر نیازی به کمک یا سرپرستی ندارد و به گذشته نیازی ندارد.
اندیشه صواب و خطا فرع خواهش است
تدبیر در مقام رضا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: تفکر درباره درستی و نادرستی، نتیجهی تمایلات و خواستههاست و برای مدیریت و برنامهریزی در شرایطی که راضی هستیم، نیازی به تدبیر خاصی نیست.
شستم ز اختیار، به خون دست خویش را
دیگر مرا به دست دعا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: من از ارادهام دست برداشتم و دستان خود را به خون خود شستم، اکنون دیگر به دعا و درخواست کمک از دیگران نیازی ندارم.
صدق عزیمت است به منزل مرا دلیل
گوش مرا به بانگ درا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: راستی و نیت درست، برای رسیدن به هدفم کافی است و نیازی به نشانههای بیرونی یا صداهای دیگر ندارم.
داغ جنون به افسر شاهی برابرست
دیوانه را به بال هما احتیاج نیست
هوش مصنوعی: عشق و جنون برای فرد دیوانه مانند مقام و موقعیت برای یک شاه است و او نیازی به نشان و زینت خاصی ندارد.
از پوست بی نیاز بود هر که مغز یافت
حق جوی را به هر دو سرا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: هر کس که به جوهر و حقیقت دست پیدا کند، دیگر به ظواهر و پوست بینیاز است. برای کسی که در جستوجوی حقیقت است، نیازی به دو جنبه ظاهری و باطنی وجود ندارد.
بال من است پای به دامن کشیده ام
سیر مرا به جنبش پا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر بالِ آرزوهایم، پایم را به دامن زندگی زدهام و نیازی به حرکت پا ندارم تا در این دنیا بچرخم و پیش بروم.
ز اوضاع ناگوار بس است آنچه دیده ام
آیینه مرا به جلا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: آنچه از وضعیت نامناسب و دشوار دیدهام کافی است. دیگر نیازی نیست که من به زیبایی و جلا نیاز داشته باشم.
در تنگی دل است شکرخنده ها نهان
این غنچه را به باد صبا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: در دلهای گرفته و غمگین، شادی و خوشحالی پنهان است و این غنچه نیاز به نسیم صبحگاهی ندارد تا شکوفا شود.
افتاده است جذبه بحر کرم رسا
سیلاب را به راهنما احتیاج نیست
هوش مصنوعی: وقتی رحمت و نعمت الهی به قدر کافی و با شدت جاری میشود، نیازی به راهنما یا کمک نداریم تا به ما نشان دهد چگونه از آن بهرهمند شویم.
پوشیده است راه حق از چشم باطلان
بتخانه را به قبله نما احتیاج نیست
هوش مصنوعی: راه حقیقت از دید کسانی که کجاندیش هستند، پنهان است و نیازی نیست که معبد بتها را به سمت قبله هدایت کنیم.
بی تربیت رسانده به معراج، خویش را
سرو ترا به نشو و نما احتیاج نیست
هوش مصنوعی: کسی که اخلاق و تربیت ندارد، به اوج و کمال خود میرسد و تو، ای سرو، برای رشد و بالندگی به هیچچیز دیگر نیاز نداری.
خورشید از سیاهی لشکر بود غنی
آن چهره را به زلف دو تا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: خورشید در میان سایهها و تاریکیها دیگران است و نیازی به زلفهای پیچیده و زیبا ندارد.
سر بر نیاورم چو حباب از دل محیط
صائب مرا به کسب هوا احتیاج نیست
هوش مصنوعی: من مانند یک حباب از عمق آب بیرون نمیآیم، زیرا نیازی به جستجوی فضا و هوا ندارم.

صائب