گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۹۵

تا در ترددست نفس، جان روانه است
بر باد پای عمر، نفس تازیانه است
عاشق کجا به فکر سرانجام خانه است؟
مرغ ملول را ته بال آشیانه است
گشتیم پیر از غم دنیا و آخرت
پشت کمان خمیده ز فکر دو خانه است
آوازه رحیل کز او خوابهاست تلخ
پای به خواب رفته ما را فسانه است
کوتاه دیدگی است نفس راست ساختن
بر توسنی که موج نفس تازیانه است
حیرت امان نمی دهدم تا نفس کشم
بیچاره طوطیی که در آیینه خانه است
زین سرکشان که گردن دعوی کشیده اند
از هر که عشق گرد برآرد نشانه است
روی شکفته خرده جان را دهد به باد
کم عمری گل از نفس بیغمانه است
دل می برد به چین جبین دلربای من
این صید پیشه را گره دام دانه است
پروانه ها فسرده، خموشند شمعها
در محفلی که پای ادب در میانه است
روشندلان ز هر دو جهانند بی نیاز
خورشید را ز چهره زرین خزانه است
روی زمین ز شکوه گردون لبالب است
هر کس که هست زخمی ازین شیشه خانه است
آبی که زندگانی جاوید می دهد
دارد اگر وجود، شراب شبانه است
آغوش بحر بی گهر شاهوار نیست
دل چون دو نیم شد صدف آن یگانه است
تسلیم می کند به ستم ظلم را دلیر
جرم زمانه ساز فزون از زمانه است
هر کس به قدر هوش خود آزار می کشد
در بحر پر کنار، خطر بیکرانه است
صائب ز کوی عشق به جایی نمی روم
چون کعبه قبله‌گاه من این آستانه است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا در ترددست نفس، جان روانه است
بر باد پای عمر، نفس تازیانه است
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در حرکت است، زندگی در حال گذر و در معرض نابودی است. عمر در حال گذر است و نفس مانند تازیانه‌ای عمل می‌کند که ما را به جلو می‌زند و عمر را به سرعت می‌گذرانید.
عاشق کجا به فکر سرانجام خانه است؟
مرغ ملول را ته بال آشیانه است
هوش مصنوعی: عاشق هرگز به پایان عشق و ارتباطش نمی‌اندیشد. پرنده‌ای که دلش از زندگی در آشیانه‌اش گرفته، تنها در سر بالای آشیانه‌اش فکر می‌کند.
گشتیم پیر از غم دنیا و آخرت
پشت کمان خمیده ز فکر دو خانه است
هوش مصنوعی: ما از اندوه دنیوی و آخرتی که داریم، پیر و رنجور شده‌ایم، و در افکارمان به مانند کمانی خمیده، به دو خانه (دنیا و آخرت) فکر می‌کنیم.
آوازه رحیل کز او خوابهاست تلخ
پای به خواب رفته ما را فسانه است
هوش مصنوعی: خبر آمدن جدایی که خواب‌های ما را تلخ کرده، داستانی است برای خواب رفته ما.
کوتاه دیدگی است نفس راست ساختن
بر توسنی که موج نفس تازیانه است
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد به درستی بر اسبی سوار شود، نباید به این فکر باشد که نفسش چقدر زود به تندوتیزی می‌افتد؛ چرا که این نفس خود مانند تازیانه‌ای است که بر آن اسب می‌زند. در واقع، باید توانایی و مهارت خود را در کنترل نفس و قدرت مانور بر اسب افزایش دهد تا بتواند بر چالش‌ها غلبه کند.
حیرت امان نمی دهدم تا نفس کشم
بیچاره طوطیی که در آیینه خانه است
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی به من اجازه نمی‌دهد که راحت نفس بکشم؛ مانند طوطی رنجوری که در آینه خانه trapped شده است.
زین سرکشان که گردن دعوی کشیده اند
از هر که عشق گرد برآرد نشانه است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از میان افرادی که درگیر دعوا و مشکلات هستند، هر کسی که عشق را در دل خود پرورش دهد، نشانه‌ای از حقیقت و واقعیات درونش خواهد داشت. در واقع، عشق می‌تواند راهی برای شناخت بهتر انسان‌ها باشد، حتی در شرایط سخت و پرچالش.
روی شکفته خرده جان را دهد به باد
کم عمری گل از نفس بیغمانه است
هوش مصنوعی: زندگی کوتاه و ناپایدار گل، به خاطر ناپایداری و بی‌خیالی انسان‌هاست. انسان‌ها با رفتار و تصمیمات خود، روح و زندگی را به باد می‌دهند و این روح رنج و ناامیدی را حس می‌کند.
دل می برد به چین جبین دلربای من
این صید پیشه را گره دام دانه است
هوش مصنوعی: دل من تحت تاثیر زیبایی و جذابیت چهره دلربای اوست و این شکارچی که به دنبال عشق است، در دام عشق گرفتار شده است.
پروانه ها فسرده، خموشند شمعها
در محفلی که پای ادب در میانه است
هوش مصنوعی: در مجلسی که ادب و احترام حاکم است، پروانه‌ها بی‌روح و خاموشند و شمع‌ها هم به آرامی در کنار هم قرار دارند.
روشندلان ز هر دو جهانند بی نیاز
خورشید را ز چهره زرین خزانه است
هوش مصنوعی: روشندلان از هر دو جهان بی‌نیازند، زیرا نور خورشید را به زیبایی چهره خود نیاز ندارند.
روی زمین ز شکوه گردون لبالب است
هر کس که هست زخمی ازین شیشه خانه است
هوش مصنوعی: روی زمین به خاطر عظمت و بزرگی آسمان پر از حسرت و غم است. هر شخصی که وجود دارد، نشانه‌ای از درد و آسیب‌دیدگی ناشی از این دنیا دارد.
آبی که زندگانی جاوید می دهد
دارد اگر وجود، شراب شبانه است
هوش مصنوعی: آبی که زندگی جاودانه‌ای به ارمغان می‌آورد، اگر وجود داشته باشد، شبیه شراب شبانه است.
آغوش بحر بی گهر شاهوار نیست
دل چون دو نیم شد صدف آن یگانه است
هوش مصنوعی: دل انسان وقتی که شکسته و غمگین می‌شود، مانند صدفی است که الماس درونش را از دست داده. در این حال، مانند دریا بدون گوهر می‌ماند و ارزش و زیبایی‌اش کاهش می‌یابد.
تسلیم می کند به ستم ظلم را دلیر
جرم زمانه ساز فزون از زمانه است
هوش مصنوعی: دلیران زمانه به ستم و ظلم تسلیم می‌شوند، چرا که آنها خود را در نزد زمانه نیرومندتر از آنچه که هست می‌دانند.
هر کس به قدر هوش خود آزار می کشد
در بحر پر کنار، خطر بیکرانه است
هوش مصنوعی: هرکسی به اندازه‌ی عقل و درک خود، درد و زحمت می‌کشد. در دریا پر از امواج، خطرات بی‌نهایتی وجود دارد.
صائب ز کوی عشق به جایی نمی روم
چون کعبه قبله‌گاه من این آستانه است
هوش مصنوعی: من از راه عشق به هیچ جا نمی‌روم، چون این درگاه برای من مانند کعبه است و هدف من همین‌جاست.

حاشیه ها

1397/07/26 14:09
الف

در بحر درکنار، خطر بیکرانه است، یعنی چی؟

1397/07/26 16:09
محسن.۲

در بحر پر کنار، خطر بیکرانه است
هرچه دریا بزرگتر و ساحل بلندتر ، خطر بیشتر
منظور : هرچه انسان باهوشتر ، گرفتاری و خطر بیشتر است