غزل شمارهٔ ۱۸۸۵
سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
تا دل شکفته است، سخن تازه و ترست
جز حرف تلخ عشق کز او تازه است جان
دل می گزد اگر همه قند مکررست
مجنون پاکباز بود فارغ از حساب
دیوانه را چه کار دیوان محشرست؟
حقی که هست دختر رز را به میکشان
در پیش حق شناس به از شیر مادرست
تخت است دل چو از غم ایام شد سبک
سر چون گران شود ز می لعل، افسرست
ماه تمام، گاه شود بدر و گه هلال
دوری که برقرار بود دور ساغرست
باشد به خون غم می گلرنگ تشنه تر
شاهین اگر چه تشنه به خون کبوترست
هر چند می کند می گلرنگ کار خویش
از دست ساقیان گل اندام خوشترست
در بحر بیکنار نگیرد قرار موج
هر ناز او مقدمه ناز دیگرست
زان تیغ الحذر که ز پیچ و خم میان
در چشم موشکاف، سراپای جوهرست
زین صیدها که هست درین طرفه صیدگاه
در پای خم شکار بط می نکوترست
صائب کجا ز درگه صاحبقران رود؟
دولت درین سرا و گشایش درین درست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
تا دل شکفته است، سخن تازه و ترست
هوش مصنوعی: منبع شادی و شادابی دل، دلی پاک و با خلوص است. وقتی که دل باز و شکفته باشد، سخن تازه و شادیآور نیز بر زبان میآید.
جز حرف تلخ عشق کز او تازه است جان
دل می گزد اگر همه قند مکررست
هوش مصنوعی: جز عشق که بخواهد جان و دل را شاد کند، هر چیزی دیگر حتی شیرینیهای مکرر نیز نمیتواند دل را خوش کند. اگر عشق تلخی داشته باشد، همان تلخی جان را تازه و زنده میکند.
مجنون پاکباز بود فارغ از حساب
دیوانه را چه کار دیوان محشرست؟
هوش مصنوعی: مجنون شخصیتی پاک و بیریا است که خود را از قضاوتها و حسابرسیهای دنیوی دور نگه داشته است. او به هیچوجه به مسائلی که به دیگران مربوط میشود و داوریهای موجود اهمیت نمیدهد، زیرا او در دنیای عشق غرق شده و چندان برایش مهم نیست که دیگران دربارهاش چه فکر میکنند. در حقیقت، او در عالم خود زندگی میکند و از دردسرهای روزمره و قضاوتهای دیگران بیخبر است.
حقی که هست دختر رز را به میکشان
در پیش حق شناس به از شیر مادرست
هوش مصنوعی: حق و حقوقی که دختر رز (نماد زیبایی و لطافت) در ملاقات با میکشی (شخصی که دارای مقام و دانش است) دارد، از حق و حقوقی که شیر مادر به او میدهد، مهمتر و ارزشمندتر است.
تخت است دل چو از غم ایام شد سبک
سر چون گران شود ز می لعل، افسرست
هوش مصنوعی: دل وقتی از غم روزگار آرام میگیرد، به حالت راحت و سبکی در میآید؛ اما اگر غم سنگینی کند، مانند تاجی از شراب قرمز بر سرش مینشیند.
ماه تمام، گاه شود بدر و گه هلال
دوری که برقرار بود دور ساغرست
هوش مصنوعی: ماه کامل گاهی شکل ماه بدر و گاهی هم به شکل هلال درمیآید، اما در نهایت دوری که به خاطر آن ساغر (جام) برقرار است، همچنان باقی میماند.
باشد به خون غم می گلرنگ تشنه تر
شاهین اگر چه تشنه به خون کبوترست
هوش مصنوعی: اگرچه شاهین به خون کبوتر نیاز دارد، اما باز هم به خاطر غم و درد خود، چشمانتظار رنگ گل و زیبایی زندگی است. این نشان میدهد که حتی در دل سختیها و چالشها، آرزوی زیبایی و شادابی وجود دارد.
هر چند می کند می گلرنگ کار خویش
از دست ساقیان گل اندام خوشترست
هوش مصنوعی: هرچند گلهای زیبا و رنگارنگ زحمت میکشند تا خودش را به نمایش بگذارد، اما کار ساقیها و انسانهای خوشاندام از آنها بهتر و دلنوازتر است.
در بحر بیکنار نگیرد قرار موج
هر ناز او مقدمه ناز دیگرست
هوش مصنوعی: در دریای بیکران، موجها هرگز آرام نمینشینند و زیباییهای او مقدمهای برای زیباییهای دیگری است.
زان تیغ الحذر که ز پیچ و خم میان
در چشم موشکاف، سراپای جوهرست
هوش مصنوعی: از تیغ احتیاط که در پیچ و خم در نظر دقیق، تمام وجود جوهر را در بر میگیرد.
زین صیدها که هست درین طرفه صیدگاه
در پای خم شکار بط می نکوترست
هوش مصنوعی: در این شکارگاه جالب که پر از شکار است، در پای درخت خم، مرغابی زیباتری وجود دارد.
صائب کجا ز درگه صاحبقران رود؟
دولت درین سرا و گشایش درین درست
هوش مصنوعی: جایی که صاحب قدرت و مقام وجود دارد، صائب چگونه میتواند دور شود؟ خوشبختی و راه حلهای مناسب در اینجا قرار دارد.