گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۶

چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا
کشتی از یک قطره می، گردید دریایی مرا
چشم باز از پیش پا دیدن حجابم گشته است
از نظر بستن یکی صد گشت بینایی مرا
نرمتر صد پیرهن از خواب مخمل گشته است
خار صحرای ملامت از سبکپایی مرا
خانه داری داشت بر من دستگاه عیش تنگ
مالک روی زمین گرداند بی جایی مرا
آه حسرت می کشم چون سرو بهر بندگی
تا فکند آزادگی در قید رعنایی مرا
محنت پیری نمی بود این قدر ناخوشگوار
محو اگر می شد ز خاطر یاد برنایی مرا
مرغ بی بال و پری را می کند بی آشیان
هر که می آرد برون از کنج تنهایی مرا
برندارم چون قلم صائب سر از پای سخن
گرچه مد عمر کوته شد ز گویایی مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا
کشتی از یک قطره می، گردید دریایی مرا
هوش مصنوعی: چشمان پر از خیالش با یک نگاه، دل مرا دچار عشق کرد و از یک قطره شراب، دریایی از احساسات درونم به وجود آورد.
چشم باز از پیش پا دیدن حجابم گشته است
از نظر بستن یکی صد گشت بینایی مرا
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر دیدن موانع در پیش رو، حجاب‌ها را فراموش کرده و دید مرا به شدت محدود کرده است.
نرمتر صد پیرهن از خواب مخمل گشته است
خار صحرای ملامت از سبکپایی مرا
هوش مصنوعی: گوشه‌ای از زندگی‌ام را به آرامش و راحتی خواب یک پارچه نرم و مخملی تشبیه کرده‌ام. اما در این میان، طعنه‌ها و انتقادهای ناشی از سبکی و بی‌پروایی‌ام مانند خارهایی در بیابان است که بی‌نهایت آزاردهنده و دل‌خراش هستند.
خانه داری داشت بر من دستگاه عیش تنگ
مالک روی زمین گرداند بی جایی مرا
هوش مصنوعی: خانه‌داری من را در تنگنا قرار داد و خوشی‌های زندگی ام را محدود کرد؛ به طوری که حتی مالک زمین هم باعث شد که من در بی‌جایی و عیسی قرار بگیرم.
آه حسرت می کشم چون سرو بهر بندگی
تا فکند آزادگی در قید رعنایی مرا
هوش مصنوعی: من از سر حسرت آهی می‌کشم، مانند سروی که برای خدمت و بندگی تلاش می‌کند، تا اینکه آزادی و رهایی‌ام در دام زیبایی‌ها گرفتار شود.
محنت پیری نمی بود این قدر ناخوشگوار
محو اگر می شد ز خاطر یاد برنایی مرا
هوش مصنوعی: اگر یاد عشق جوانی از ذهنم پاک می‌شد، درد و رنج پیری این‌قدر ناگوار نبود.
مرغ بی بال و پری را می کند بی آشیان
هر که می آرد برون از کنج تنهایی مرا
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا از تنهایی بیرون می‌آورد، مانند پرنده‌ای که نه بال دارد و نه پر، مرا از آشیانه‌ام دور می‌کند.
برندارم چون قلم صائب سر از پای سخن
گرچه مد عمر کوته شد ز گویایی مرا
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم مانند قلم صائب به نویسندگی ادامه دهم. هرچند عمرم کوتاه شده، اما هنوز از بیان احساسات و افکارم عاجز نیستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب