گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۰

برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا
بس بود چون لاله داغی یادگار او مرا
یک دهن خمیازه ام چون زخم، بی شمشیر او
عالم آب است تیغ آبدار او مرا
خط باطل می کشد بر صفحه آیینه ها
گر دل روشن کند آیینه دار او مرا
می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد
نیست گردی بر دل از خط غبار او مرا
خون من خواهد گرفت از دامن او گرد من
کرد اگر با خاک یکسان انتظار او مرا
می کنم از نامه و پیغام، اظهار حیات
سخت جانی کرد آخر شرمسار او مرا
صائب از خشم و عتاب او ندارم شکوه ای
خوشترست از صد گل بی خار، خار او مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا
بس بود چون لاله داغی یادگار او مرا
هوش مصنوعی: زندگی برای من دیگر رنگی ندارد و بهار جدیدی مرا خوشحال نمی‌کند. یاد آن عشق همچون زخم لاله‌ای در دل من باقی مانده است.
یک دهن خمیازه ام چون زخم، بی شمشیر او
عالم آب است تیغ آبدار او مرا
هوش مصنوعی: زبان من مانند زخم خمیازه‌ای است و بدون نیاز به شمشیر، او تمام دنیا را به آب تبدیل کرده است. تیغ آبدار او برای من همچون سلاحی قوی و تاثیرگذار است.
خط باطل می کشد بر صفحه آیینه ها
گر دل روشن کند آیینه دار او مرا
هوش مصنوعی: اگر دل انسان روشن باشد، می‌تواند بر روی صفحۀ آیینه‌ها تأثیر مثبت بگذارد و زیبایی‌ها و حقیقت‌ها را نمایان کند، حتی اگر ابتدا ذهنیت‌های منفی وجود داشته باشد.
می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد
نیست گردی بر دل از خط غبار او مرا
هوش مصنوعی: این شعر به احوالات یتیمی اشاره دارد که زندگی‌اش تحت‌تأثیر غم و غصه است. در اینجا، شاعر می‌گوید که هرگز نمی‌تواند بار غم و خطای او را از دلش پاک کند و هرچقدر هم که بخواهد تلاش کند، یاد آن غبار بر دلش باقی می‌ماند. در واقع، یتیمی و کمبود محبت باعث ایجاد حسرت و ناراحتی در دل او شده است و نمی‌تواند از آن رهایی یابد.
خون من خواهد گرفت از دامن او گرد من
کرد اگر با خاک یکسان انتظار او مرا
هوش مصنوعی: اگر او مرا به خاک یکسان کند، دامنش پر از خون من خواهد بود. انتظار او مرا می‌کُشد.
می کنم از نامه و پیغام، اظهار حیات
سخت جانی کرد آخر شرمسار او مرا
هوش مصنوعی: من با نامه و پیغام خودم را زنده نشان می‌دهم، اما او آخر کار از من شرمنده شد.
صائب از خشم و عتاب او ندارم شکوه ای
خوشترست از صد گل بی خار، خار او مرا
هوش مصنوعی: از غضب و قهر او هیچ شکایتی نمی‌کنم، چرا که عذابی که از او می‌بینم برای من خوشایندتر از صد گل بدون خار است؛ زیرا خار او برای من همواره قابل تحمل است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب