گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۲۶

صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است
درین غبار همان بر صفای خویشتن است
هنوز می چکد از چهره تو آب حیات
هنوز سرو قدت در هوای خویشتن است
اگر چه حسن تو از خط شده است پا به رکاب
سبک عنانی زلفت به جای خویشتن است
هنوز گردش چشم تر است دور بجا
هنوز گوش تو مست نوای خویشتن است
هنوز آن صف مژگان ز هم نپاشیده است
هنوز چشم تو محو لقای خویشتن است
هنوز مرکز حسن است خال مشکینت
هنوز زلف تو زنجیر پای خویشتن است
هنوز لطف بجا صرف می شود بیجا
هنوز رنجش بیجا به جای خویشتن است
نبسته است به زنجیر پای ما را عشق
قلاده سگ ما از وفای خویشتن است
ز تنگنای صدف بی حجاب بیرون آی
که گوهر تو نهان در صفای خویشتن است
دماغ بنده نوازی نمانده است ترا
وگرنه بندگی ما به جای خویشتن است
ز آشنایی مردم حذر کند صائب
کسی که از ته دل آشنای خویشتن است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است
درین غبار همان بر صفای خویشتن است
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو از خطوط و نشانه‌هایی که خودت را نمایش می‌دهد، نشأت می‌گیرد. در این گرد و غبار، همان زیبایی که در وجود خودت است، وجود دارد.
هنوز می چکد از چهره تو آب حیات
هنوز سرو قدت در هوای خویشتن است
هوش مصنوعی: چهره‌ات هنوز نشانه‌های جوانی و شادابی را به نمایش می‌گذارد و قامت زیبایت همچنان در جاذبه خودش باقی مانده است.
اگر چه حسن تو از خط شده است پا به رکاب
سبک عنانی زلفت به جای خویشتن است
هوش مصنوعی: هرچند زیبایی تو از زیبایی خط و قلم فراتر رفته است، اما سبک و سنگینی موهای تو به اندازه خودت حرف دارد و بیانگر شخصیتی منحصر به فرد است.
هنوز گردش چشم تر است دور بجا
هنوز گوش تو مست نوای خویشتن است
هوش مصنوعی: چشم تو هنوز به حرکت و تماشای زیبایی‌ها ادامه می‌دهد و گوش تو هنوز تحت تاثیر صدای خودت قرار دارد و در انزوای خود غرق است.
هنوز آن صف مژگان ز هم نپاشیده است
هنوز چشم تو محو لقای خویشتن است
هوش مصنوعی: چشم تو هنوز در جاذبه‌ی زیبایی خود غرق است و مژگان تو هنوز از هم جدا نشده‌اند.
هنوز مرکز حسن است خال مشکینت
هنوز زلف تو زنجیر پای خویشتن است
هوش مصنوعی: هنوز زیبایی و جذابیت تو در مرکز توجه است و همچنین خال سیاه تو هنوز هم یک علامت خاص و دلربا به حساب می‌آید. زلف‌هایت همچنان به مانند زنجیری هستند که تو را به خودت متصل کرده‌اند.
هنوز لطف بجا صرف می شود بیجا
هنوز رنجش بیجا به جای خویشتن است
هوش مصنوعی: هنوز محبت و مهربانی به‌درستی و در جایی غیرضروری نثار می‌شود و هنوز دلخوری‌ها در جایی نامناسب و به‌خاطر خودِ فرد وجود دارد.
نبسته است به زنجیر پای ما را عشق
قلاده سگ ما از وفای خویشتن است
هوش مصنوعی: عشق ما را مانند زنجیری نمی‌بندد، بلکه وفاداری خودمان به عشق، ما را به هم متصل کرده است.
ز تنگنای صدف بی حجاب بیرون آی
که گوهر تو نهان در صفای خویشتن است
هوش مصنوعی: از محدودیت‌ها و شرایط سختی که در آن هستی خارج شو، زیرا در درون تو گوهر و زیبایی نهفته است که باید بروز کند.
دماغ بنده نوازی نمانده است ترا
وگرنه بندگی ما به جای خویشتن است
هوش مصنوعی: دیگر درخواست محبت و توجه از من نداشته باش، چون اگر هنوز چیزی از من باقی بود، قطعاً در خدمت تو بودم.
ز آشنایی مردم حذر کند صائب
کسی که از ته دل آشنای خویشتن است
هوش مصنوعی: کسی که به واقع با خود آشناست، از ارتباط با مردم دوری می‌کند.