غزل شمارهٔ ۱۷۱۸
زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
بریز خون صراحی که عید قربان است
غبار هستی خود را بشو به زمزم اشک
که محرم است، ازین جامه هر که عریان است
به راه کعبه گل، پای سعی رنجه مکن
که دستگیری مردم هزار چندان است
برآ ز عالم گل، باش در حرم دایم
که از طواف، غرض قطع این بیابان است
به خصم گل زدن از دست من نمی آید
وگر نه آبله ام تشنه مغیلان است
ببند در به رخ آرزو اگر مردی
وگرنه بستن سد سکندر آسان ا ست
خط مسلمی از گردش سپهر مجوی
که این پیاله به نوبت مدام گردان است
دل رمیده من در میان خلق، بود
سفینه ای که عنانش به دست طوفان است
چگونه فکر اقامت کند درین میدان؟
سری که در خم فرمان هفت چوگان است
مجوی در صدف تن ز جان پاک قرار
که بیقرار بود گوهری که غلطان است
ز یاد آن خط مشکین، دل شکسته من
همیشه تازه و تر چون سفال ریحان است
به سیم قلب شدم قانع و ز بیقدری
بهای یوسف من بار بر عزیزان است
تسلی دل بیتاب من به نامه خشک
علاج رعشه دریا به دست مرجان است
چه نسبت است ندانم به زلف یار، مرا
که عالمی ز پریشانیم پریشان است
ز دور باش رقیبان نهال قامت تو
گران به دیده مردم چو چوب دربان است
شکستن کمر کوه قاف چندان نیست
به مور هر که مدارا کند سلیمان است
مراست خاتم اقبال از جهان صائب
که مور من طرف حرف با سلیمان است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
بریز خون صراحی که عید قربان است
هوش مصنوعی: زمین به خاطر زیبایی و جلوه قربانیانی که در گلستان هستند، معطر شده است. اکنون باید خون صراحی ریخته شود، زیرا این روز عید قربانی است.
غبار هستی خود را بشو به زمزم اشک
که محرم است، ازین جامه هر که عریان است
هوش مصنوعی: برای پاکسازی دل و روح خود، باید با اشکهایی که نشانهی عمق احساسات و پاکی هستند، غبار دنیای مادی را از خود دور کنی. کسی که در این مسیر قرار گرفته و از زرق و برق دنیوی رها شده، در حقیقت به حقیقتی عمیقتر و معنویتر دست یافته است.
به راه کعبه گل، پای سعی رنجه مکن
که دستگیری مردم هزار چندان است
هوش مصنوعی: به مسیر کعبه و گل نرو و خودت را به زحمت نینداز، زیرا کمک به مردم از هر چیزی مهمتر است و ارزش بیشتری دارد.
برآ ز عالم گل، باش در حرم دایم
که از طواف، غرض قطع این بیابان است
هوش مصنوعی: از دنیای مادی رها شو و همیشه در فضا و حال معنوی بمان، چرا که هدف از دور گشتن در این دنیا، رسیدن به آرامش و قطع ارتباط با این بیابان است.
به خصم گل زدن از دست من نمی آید
وگر نه آبله ام تشنه مغیلان است
گُل زدن به معنی طلب کردن حریف برای جنگ
ببند در به رخ آرزو اگر مردی
وگرنه بستن سد سکندر آسان ا ست
هوش مصنوعی: اگر مرد عمل باشی، باید در را به روی آرزوهای خود ببندی. در غیر این صورت، بستن راه برای فردی مانند سکندر هم کار سختی نیست.
خط مسلمی از گردش سپهر مجوی
که این پیاله به نوبت مدام گردان است
هوش مصنوعی: به دنبال نشانهای از تغییرات دنیای هستی نباش، چون این زندگی مانند جامی است که همیشه در حال چرخش و تغییر است.
دل رمیده من در میان خلق، بود
سفینه ای که عنانش به دست طوفان است
هوش مصنوعی: دل ناآرام من در میان مردم مانند کشتیای است که کنترلش به دست طوفان افتاده است.
چگونه فکر اقامت کند درین میدان؟
سری که در خم فرمان هفت چوگان است
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که کسی در این عرصه زندگی کند، در حالی که سرش در هفت چرخگردان و فرمانهای آن گرفتار است؟
مجوی در صدف تن ز جان پاک قرار
که بیقرار بود گوهری که غلطان است
هوش مصنوعی: در صدف بدن به دنبال آرامش و سکون نباش، چرا که وجود گوهری درون، همواره در حال حرکت و بیقراری است.
ز یاد آن خط مشکین، دل شکسته من
همیشه تازه و تر چون سفال ریحان است
هوش مصنوعی: به یاد آن خط زیبا و دلانگیز، دل شکسته من همیشه تازه و نرم است، مانند سفالی که از ریحان ساخته شده باشد.
به سیم قلب شدم قانع و ز بیقدری
بهای یوسف من بار بر عزیزان است
هوش مصنوعی: من به قیمت ناچیز قلب خود راضی شدم و از بیپولی، بهای یوسف من بر دوش عزیزان است.
تسلی دل بیتاب من به نامه خشک
علاج رعشه دریا به دست مرجان است
هوش مصنوعی: نامهای که به دل ناآرام من آرامش میبخشد، مانند دارویی برای لرزش دریا است که فقط با مرجان به دست میآید.
چه نسبت است ندانم به زلف یار، مرا
که عالمی ز پریشانیم پریشان است
هوش مصنوعی: من نمیدانم زلف یار چه ارتباطی با من دارد، اما حالا که دنیای من از سردرگمی پر است، خودم هم در این پریشانی غرق شدهام.
ز دور باش رقیبان نهال قامت تو
گران به دیده مردم چو چوب دربان است
هوش مصنوعی: به دور از رقبای خود، قامت تو برای مردم سنگین و قابل توجه است، مانند چوب دربان که در دیدگان دیگران جا دارد.
شکستن کمر کوه قاف چندان نیست
به مور هر که مدارا کند سلیمان است
هوش مصنوعی: شکستن کمر کوه قاف کار بزرگی نیست، اگر کسی به آرامی و با صبر عمل کند، او مانند سلیمان است.
مراست خاتم اقبال از جهان صائب
که مور من طرف حرف با سلیمان است
هوش مصنوعی: من از دنیا به اندازهای خوشبختم که مانند موری که در برابر سلیمان قرار میگیرد، مورد توجه و محبت قرار گرفتهام.

صائب