غزل شمارهٔ ۱۷
بوی پیراهن دلیلِ راه شد یعقوب را
هست از طالب فزون دردِ طلب مطلوب را
کاه را بال و پرِ پرواز گردد کهربا
نیست در دست اختیاری سالکِ مجذوب را
حسن را از دیدههای پاک نبود سرکشی
میکشد آیینه بی مانع به بر محبوب را
بوته خاری است جنت محو دیدار ترا
سیرچشمی میکند مکروه هر مرغوب را
بیقراری میشود بال و پرِ موجِ خطر
نیست جز تسلیم لنگر، بحرِ پر آشوب را
دید تا دردِ گرانسنگِ منِ بی صبر را
شد زبانِ شکر امواجِ بلا ایوب را
از شکستن میشود پوشیده در دل رازِ عشق
پاره کردن میکند سربسته این مکتوب را
پیشِ روشنگوهران یک جلوه دارد خار و گل
کی کند صائب تمیز آیینه زشت و خوب را؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوی پیراهن دلیلِ راه شد یعقوب را
هست از طالب فزون دردِ طلب مطلوب را
هوش مصنوعی: یعقوب با بوی پیراهن یوسف، به خاطر علاقه و دلتنگیاش به او، به یاد فرزندش افتاد و این نشان میدهد که عشق و longing برای چیزی که از دست رفته، میتواند بیشتر از خود آن چیز، درد ایجاد کند.
کاه را بال و پرِ پرواز گردد کهربا
نیست در دست اختیاری سالکِ مجذوب را
هوش مصنوعی: کاه نمیتواند پرواز کند، چون در دست کسی که راه را میشناسد و عاشق مسیرش است، اختیاری ندارد.
حسن را از دیدههای پاک نبود سرکشی
میکشد آیینه بی مانع به بر محبوب را
هوش مصنوعی: چشمهای پاک و صاف باعث میشوند که زیباییها بدون هیچ مانعی دیده شوند و در آینهای که هیچ پردهای ندارد، محبوب به راحتی نمایان است.
بوته خاری است جنت محو دیدار ترا
سیرچشمی میکند مکروه هر مرغوب را
هوش مصنوعی: بهشت مانند یک بوته خاری است که تنها از دور میتوان آن را دید و دل را به شوق میآورد. اما هر چیز مطلوب و دلپسند در این دنیا را از تو دور میکند.
بیقراری میشود بال و پرِ موجِ خطر
نیست جز تسلیم لنگر، بحرِ پر آشوب را
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها راه آرامش و رهایی از ناآرامیها، تسلیم شدن به قدرتهایی است که در اطراف ما وجود دارند. مانند اینکه نمیتوانیم با طوفان و آشوب دریا مبارزه کنیم و تنها راه این است که خود را به لنگری بسپاریم که ما را در مقابل موجهای خطرناک حفظ کند.
دید تا دردِ گرانسنگِ منِ بی صبر را
شد زبانِ شکر امواجِ بلا ایوب را
هوش مصنوعی: تا اینکه درد عمیق و سنگین من که طاقت انتظارش را ندارم، به زبان شیرین و زیبای ایوب تبدیل شد، که در میان بلاها بیان میشود.
از شکستن میشود پوشیده در دل رازِ عشق
پاره کردن میکند سربسته این مکتوب را
هوش مصنوعی: شکستن میتواند رازهای عشق را در دل پنهان کند و این نوشتهی ناقص به طور غیرمستقیم این موضوع را بررسی میکند.
پیشِ روشنگوهران یک جلوه دارد خار و گل
کی کند صائب تمیز آیینه زشت و خوب را؟
هوش مصنوعی: در برابر انسانهای با دانش و بصیرت، خار و گل هر کدام زیبایی خاصی دارند. چگونه میتوان گفت که صائب، درک کند تفاوت میان زیبایی و زشتی را؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1403/04/30 04:06
سیّد مبین محدثی
«هست از طالب فزون درد طلب مطلوب را»
درد طلب کردن(دردی که در دوری و طلب یار کشیده میشود، معادل شوق وصال) برای معشوقه سختتر(بیشتر) از عاشق است
«بوتهٔ خاریست جنت محو دیدار ترا»
جنت برای آن کسی که محو دیدار تو شده، مانند بوتهای خار جلوه میکند
سیرچشمی میکند مکروه هر مرغوب را
آنکه چشمش سیر باشد هیچ مرغوبی به چشماش نمیآید و گویی همهی مرغوبها به چشم او مکروه میآیند
(سیر چشمی: چشم سیر بودن)
«از شکستن میشود پوشیده در دل راز عشق»
«پاره کردن میکند سربسته این مکتوب را»
(از : از جهت، از بابت)
راز عشق از این جهت در دل انسان پوشیده و پنهان است که میخواهد آن را بشکند
(به همین سبب، معشوق)نامهی من را سربسته پاره میکند