غزل شمارهٔ ۱۷
بوی پیراهن دلیلِ راه شد یعقوب را
هست از طالب فزون دردِ طلب مطلوب را
کاه را بال و پرِ پرواز گردد کهربا
نیست در دست اختیاری سالکِ مجذوب را
حسن را از دیدههای پاک نبود سرکشی
میکشد آیینه بی مانع به بر محبوب را
بوته خاری است جنت محو دیدار ترا
سیرچشمی میکند مکروه هر مرغوب را
بیقراری میشود بال و پرِ موجِ خطر
نیست جز تسلیم لنگر، بحرِ پر آشوب را
دید تا دردِ گرانسنگِ منِ بی صبر را
شد زبانِ شکر امواجِ بلا ایوب را
از شکستن میشود پوشیده در دل رازِ عشق
پاره کردن میکند سربسته این مکتوب را
پیشِ روشنگوهران یک جلوه دارد خار و گل
کی کند صائب تمیز آیینه زشت و خوب را؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1403/04/30 04:06
سیّد مبین محدثی
«هست از طالب فزون درد طلب مطلوب را»
درد طلب کردن(دردی که در دوری و طلب یار کشیده میشود، معادل شوق وصال) برای معشوقه سختتر(بیشتر) از عاشق است
«بوتهٔ خاریست جنت محو دیدار ترا»
جنت برای آن کسی که محو دیدار تو شده، مانند بوتهای خار جلوه میکند
سیرچشمی میکند مکروه هر مرغوب را
آنکه چشمش سیر باشد هیچ مرغوبی به چشماش نمیآید و گویی همهی مرغوبها به چشم او مکروه میآیند
(سیر چشمی: چشم سیر بودن)
«از شکستن میشود پوشیده در دل راز عشق»
«پاره کردن میکند سربسته این مکتوب را»
(از : از جهت، از بابت)
راز عشق از این جهت در دل انسان پوشیده و پنهان است که میخواهد آن را بشکند
(به همین سبب، معشوق)نامهی من را سربسته پاره میکند