گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۵۴

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست
بنفشه از دل آتش برون نیامده است
چسان ز روی تو این عنبرین دخان برخاست؟
چنان در آتش بیطاقتی فشردم پای
که از سپند به تحسین من فغان برخاست
کدام راه زد این مطرب سبک مضراب؟
که هوش از سر من آستین فشان برخاست
زبان ناله بلبل چو غنچه پیچیده است
در آن چمن که مرا بند از زبان برخاست
چنان خمش به گریبان خاک سر بردم
که سبزه ام ز سر خاک بی زبان برخاست
به خاک راهگذار می توان برابر شد
به دستگیری مردم نمی توان برخاست
دلیل حفظ الهی است غفلت مردم
که ترس از دل این گله، از شبان برخاست
ز بازی فلک آگه نیم، همین دانم
که از کنار بساطش نمی توان برخاست
هما ز سایه من طبل می خورد صائب
ز بس صدای شکستم ز استخوان برخاست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست
هوش مصنوعی: زمانی که خطی زیبا از چهره آن معشوقه ظاهر شد، تمام زیبایی‌های دنیا نمایان گشت و از سبزه‌های موهای او، زیبایی گلستان به وجود آمد.
بنفشه از دل آتش برون نیامده است
چسان ز روی تو این عنبرین دخان برخاست؟
هوش مصنوعی: بنفشه از دل آتش بیرون نیامده است، چگونه از چهره تو این عطر دل‌انگیز به وجود آمده است؟
چنان در آتش بیطاقتی فشردم پای
که از سپند به تحسین من فغان برخاست
هوش مصنوعی: به شدت از درد و بی‌تابی خود در آتش فشردم که حتی آتش هم به خاطر من ناله و فریاد کرد.
کدام راه زد این مطرب سبک مضراب؟
که هوش از سر من آستین فشان برخاست
هوش مصنوعی: این مطرب با نواختن سازش، به چه راهی رفته که هوش و حواسم را از دست داده‌ام و حالت عجیبی بهم دست داده است؟
زبان ناله بلبل چو غنچه پیچیده است
در آن چمن که مرا بند از زبان برخاست
هوش مصنوعی: بلبل در باغی که غنچه‌ها در آن بسته‌اند، با ناله‌اش سخن می‌گوید و این ناله آنقدر در دلش سنگینی می‌کند که نمی‌تواند از زبانش بیرون بیاید.
چنان خمش به گریبان خاک سر بردم
که سبزه ام ز سر خاک بی زبان برخاست
هوش مصنوعی: من به قدری در دل خود غم و اندوه حس کردم که گیاهان بی‌زبان از خاک سر بر آوردند.
به خاک راهگذار می توان برابر شد
به دستگیری مردم نمی توان برخاست
هوش مصنوعی: می‌توان در برابر خاک و زمین ایستاد و با آن روبرو شد، اما در کمک کردن به مردم نمی‌توان به تنهایی عمل کرد.
دلیل حفظ الهی است غفلت مردم
که ترس از دل این گله، از شبان برخاست
هوش مصنوعی: حفظ و حمایت خداوند از مردم به خاطر غفلت آن‌هاست، زیرا ترس و نگرانیشان از شبانی است که مسئولیت راهنمایی آن‌ها را بر عهده دارد.
ز بازی فلک آگه نیم، همین دانم
که از کنار بساطش نمی توان برخاست
هوش مصنوعی: من از بازی روزگار اطلاع ندارم، اما می‌دانم که نمی‌توان از این دنیای پرماجرا به راحتی خارج شد.
هما ز سایه من طبل می خورد صائب
ز بس صدای شکستم ز استخوان برخاست
هوش مصنوعی: هما از کنار من صدای طبل به راه انداخته، صائب از شدت صدای شکستم، صدایی به بلندای استخوان‌های من شنیده می‌شود.