غزل شمارهٔ ۱۶۴۹
فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت
که جای نغمه شرار از زبان بلبل ریخت
ز سیر باغ نمکسود می شود دلها
نمک به خنده گل بس که شور بلبل ریخت
ز هوش برد چمن را چنان نظاره تو
که شبنم آب مکرر به چهره گل ریخت
نسیم زلف که یارب گذشت ازین گلشن؟
که پیچ و تاب طراوت ز زلف سنبل ریخت
به دیدن از رخ گلهای تازه قانع شو
که هر که چید گل از باغ، خون بلبل ریخت
نبود حوصله سوز اینقدر می گلرنگ
عرق ز چهره ساقی مگر درین مل ریخت؟
حریف برق تجلی که می تواند شد؟
که کوه طور به صحرا ازین تزلزل ریخت
ز چهره عرق افشان او که حرفی گفت؟
که رنگ شرم و حیا لاله لاله از گل ریخت
ز بردباری دشمن خدا نگه دارد!
که بارها دم تیغ از من از تحمل ریخت
کدام سرد نفس رو به این گلستان کرد؟
که همچو برگ خزان دیده، بال بلبل ریخت
حذر نمی کند از اشک من فلک، غافل
که سیل گریه من صد هزار ازین پل ریخت
شد از عذار تو خورشید آفتاب زده
ز آفتاب اگر رنگ چهره گل ریخت
به زور، می به حریفان دهد غلط بخشی
که زهر در قدح من به صد تأمل ریخت
ز خار زار قدم بر بساط گل دارم
مرا که برگ سفر در قدم توکل ریخت
توقع صله صائب ز نو گلی دارم
که زر به دامن گلچین به رغم بلبل ریخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت
که جای نغمه شرار از زبان بلبل ریخت
هوش مصنوعی: روشنی چهره تو مانند برقی است که بر روی گلها میتابد و این زیبایی به قدری چشمگیر است که صدای عشق و شوق از زبان بلبل هم به گوش میرسد.
ز سیر باغ نمکسود می شود دلها
نمک به خنده گل بس که شور بلبل ریخت
هوش مصنوعی: در باغی که پر از نمک است و دلها با خندههای گل مجذوب میشوند، بلبل به قدری شور و شوق دارد که احساساتش را به راحتی بیان میکند.
ز هوش برد چمن را چنان نظاره تو
که شبنم آب مکرر به چهره گل ریخت
هوش مصنوعی: نگاه تو به چمن چنان جذاب و گیرا بود که مانند شبنمی که مدام بر چهره گل میافتد، زیباییاش را تحت تأثیر قرار داد.
نسیم زلف که یارب گذشت ازین گلشن؟
که پیچ و تاب طراوت ز زلف سنبل ریخت
هوش مصنوعی: نسیم زیبا و ملایمی که از این باغ گذشت، سبب شد تا زیبایی و طراوت زلف گل سنبل به اینجا بریزد.
به دیدن از رخ گلهای تازه قانع شو
که هر که چید گل از باغ، خون بلبل ریخت
هوش مصنوعی: به زیباییها و تازگیهای زندگی توجه کن و از آنها لذت ببر، چرا که هر کسی که از این زیباییها بهرهبرداری کند، ممکن است به دیگران آسیب برساند یا حسرتی به جا بگذارد.
نبود حوصله سوز اینقدر می گلرنگ
عرق ز چهره ساقی مگر درین مل ریخت؟
هوش مصنوعی: از آنجا که صبر و تحمل برای تحمل داغی این عرق رنگین از چهره ساقی نبود، آیا میتوان تصور کرد که این مقدار عرق در این میخانه ریخته شده باشد؟
حریف برق تجلی که می تواند شد؟
که کوه طور به صحرا ازین تزلزل ریخت
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند با عظمت و درخشانی که در تجلی وجود دارد، رقابت کند؟ چرا که کوه طور به خاطر این لرزش و تزلزل، از جای خود حرکت کرده و به صحرا ریخته است.
ز چهره عرق افشان او که حرفی گفت؟
که رنگ شرم و حیا لاله لاله از گل ریخت
هوش مصنوعی: از چهره او که با عرق نمناک شده است، کسی چیزی نگفت؛ زیرا رنگ شرم و حیا همچون گلهای لاله از او فرو ریخت.
ز بردباری دشمن خدا نگه دارد!
که بارها دم تیغ از من از تحمل ریخت
هوش مصنوعی: از صبر و شکیبایی خود در برابر دشمن خدا حفاظت کن! چرا که بارها در موقعیتهای سخت و خطرناک، این صبر و تحمل من به چالش کشیده شده است.
کدام سرد نفس رو به این گلستان کرد؟
که همچو برگ خزان دیده، بال بلبل ریخت
هوش مصنوعی: چه کسی با سردی نفس خود به این باغ آمده است؟ که مانند برگهای پاییزی، آواز بلبل را به زمین ریخته است.
حذر نمی کند از اشک من فلک، غافل
که سیل گریه من صد هزار ازین پل ریخت
هوش مصنوعی: آسمان از اشک من پرهیز نمیکند و نمیداند که بارش غمگین من به اندازهای شدید است که سیلی بزرگ را به راه میاندازد.
شد از عذار تو خورشید آفتاب زده
ز آفتاب اگر رنگ چهره گل ریخت
هوش مصنوعی: از زیبایی صورت تو، چهرهات مانند خورشید درخشان شده است؛ حتی اگر رنگ گل بهواسطه تابش آفتاب کمرنگ شده باشد.
به زور، می به حریفان دهد غلط بخشی
که زهر در قدح من به صد تأمل ریخت
هوش مصنوعی: به صورت نادرست و به زور، شراب را به دوستان میدهد، در حالی که خود او با دقت و فکر، زهر را در جام من ریخته است.
ز خار زار قدم بر بساط گل دارم
مرا که برگ سفر در قدم توکل ریخت
هوش مصنوعی: در میان دشواریها و مشکلات، قدم بر روی زیباییها و فرصتها میگذارم، زیرا اعتماد و توکل من به آنچه در پیش دارم، مرا یاری میکند.
توقع صله صائب ز نو گلی دارم
که زر به دامن گلچین به رغم بلبل ریخت
هوش مصنوعی: من از گل نو ام کوشایی و برکتی را انتظار دارم که با وجود نالههای بلبل، در دامن گلچین نقرهای بریزد.

صائب