گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۳۰

آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است
برق در خانه ام از نور چراغ افتاده است
نیشتر می شکند در جگرم موی سفید
رعشه از خنده صبحم به چراغ افتاده است
آتشم در جگر از دیدن خورشید افتاد
یارب این پنبه خونین ز چه داغ افتاده است؟
این سیه مستی از اندازه می افزون است
چشم میگون که بر چشم ایاغ افتاده است؟
باده زنگ از دل مینا نتوانست زدود
تیرگی لازمه پای چراغ افتاده است
صائب از خامه من عنبر تر می ریزد
فکر آن زلف مرا تا به دماغ افتاده است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است
برق در خانه ام از نور چراغ افتاده است
هوش مصنوعی: مغزم به حدی درگیر و متعصب است که احساس ناراحتی و خشم می‌کنم. همچنین، نور زندگی و امیدم کم رنگ شده و فضای خانه‌ام پر از تاریکی و یأس است.
نیشتر می شکند در جگرم موی سفید
رعشه از خنده صبحم به چراغ افتاده است
هوش مصنوعی: درد و رنجی که در دلم دارم مانند نیشتری است که جگرم را می‌شکند، و در صبح به خاطر شادی‌ای که دارم، موهای سفیدم به لرزه در آمده و به نور چراغ می‌تابد.
آتشم در جگر از دیدن خورشید افتاد
یارب این پنبه خونین ز چه داغ افتاده است؟
هوش مصنوعی: ناراحتی و درد شدیدی در وجودم حس می‌کنم، به خاطر اینکه خورشید را مشاهده کردم. ای کاش بفهمم این پنبه خونینی که در دست دارم، از چه دلیل و عذابی به این حال درآمده است؟
این سیه مستی از اندازه می افزون است
چشم میگون که بر چشم ایاغ افتاده است؟
هوش مصنوعی: این حالت پریشانی و مستی به قدری زیاد است که قابل تحمل نیست. چشمانم همچون میگون است، انگار که در برابر چشمان کسی افتاده و به خاطر آن مست و سرگشته شده‌ام.
باده زنگ از دل مینا نتوانست زدود
تیرگی لازمه پای چراغ افتاده است
هوش مصنوعی: شراب نمی‌تواند کدورت دل مینا را پاک کند، زیرا تیرگی همیشه در زیر نور چراغ باقی می‌ماند.
صائب از خامه من عنبر تر می ریزد
فکر آن زلف مرا تا به دماغ افتاده است
هوش مصنوعی: از قلم من عطر و بوی خوشی چون عنبر می‌ریزد، زیرا یاد آن زلف زیبای من در ذهنم نقش بسته و بوی آن را حس می‌کنم.

حاشیه ها

1403/01/16 22:04
جعفر عسکری

**باده زنگ از دل مینا نتوانست زدود

تیرگی لازمه‌ی پای چراغ افتاده است**

 

چه شباهتی به این بیت طغرای مشهدی داره:

 

پایش ز حنابندی شب، چون پر زاغ است

تاریک شدن لازمه‌ی پای چراغ است