گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲۷

غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است
تا که دیگر به تماشای گلستان رفته است؟
از لب یار به پیغام بسازید که خضر
بارها تشنه ازین چشمه حیوان رفته است
بوی خون می رسد از تربت مجنون به مشام
شیر هر چند که بیرون ز نیستان رفته است
دشت دریا شده و چشم غزالان عنبر
تا که امروز ازین بادیه گریان رفته است؟
یوسف مصر شد از بند به خوابی آزاد
یوسف ماست که از یاد عزیزان رفته است
مگشا لب به شکرخنده شادی زنهار
که گل از باغ به این زخم نمایان رفته است
می کشد ناز گل از هر سر خاری صائب
بلبل ما ز قفس تا به گلستان رفته است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است
تا که دیگر به تماشای گلستان رفته است؟
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که در دامن خود شکافتی دارد، دیگر از گریبان خود رفته و به تماشای باغ و گلستان می‌رود.
از لب یار به پیغام بسازید که خضر
بارها تشنه ازین چشمه حیوان رفته است
هوش مصنوعی: از لب محبوب پیامی بفرستید، چراکه خضر (نبی که در جستجوی آب حیات بود) بارها به خاطر تشنگی، از این چشمه حیات گذر کرده است.
بوی خون می رسد از تربت مجنون به مشام
شیر هر چند که بیرون ز نیستان رفته است
هوش مصنوعی: بوی خون از خاک مجنون به مشام شیر می‌رسد، هرچند که او از دشت نیستان دور شده است.
دشت دریا شده و چشم غزالان عنبر
تا که امروز ازین بادیه گریان رفته است؟
هوش مصنوعی: دشت مانند دریا شده و چشمان غزالان به رنگ عنبر در آمده است. آیا امروز از این بیابان، کسی با گریه رفته است؟
یوسف مصر شد از بند به خوابی آزاد
یوسف ماست که از یاد عزیزان رفته است
هوش مصنوعی: یوسف مصری بعد از گرفتار شدن، با یک خواب آزاد شد، اما یوسفی که ما داریم، به خاطر فراموشی عزیزانش در بند احساساتی است.
مگشا لب به شکرخنده شادی زنهار
که گل از باغ به این زخم نمایان رفته است
هوش مصنوعی: لبت را به خنده‌ی شیرین نگشای، زیرا که گل در این باغ در اثر زخمی نمایان شده است.
می کشد ناز گل از هر سر خاری صائب
بلبل ما ز قفس تا به گلستان رفته است
هوش مصنوعی: بلبل ما که از قفس آزاد شده، به گلستان رفته و زیبایی گل را از هر خار و خاری می‌چشد.