غزل شمارهٔ ۱۴۳۰
در لحد گل نکند شعله داغی که مراست
روغن از ریگ کند جذب چراغی که مراست
درنگیرد نفس شعله به خاکستر سرد
می خونگرم چه سازد به دماغی که مراست
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
چه کند می به لب خشک ایاغی که مراست؟
دل من گرم نگردد به سخن با هر کس
ندهد نور به هر بزم چراغی که مراست
نیست در زیر فلک پادشهان را صائب
از غم و محنت ایام فراغی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۹: کار سرجوش کند درد ایاغی که مراستغزل شمارهٔ ۱۴۳۱: قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در لحد گل نکند شعله داغی که مراست
روغن از ریگ کند جذب چراغی که مراست
هوش مصنوعی: در قبر، شعلهای که به من مربوط میشود، گل نمیکند و زغال از شن، جاذب نوری میشود که به من ارتباط دارد.
درنگیرد نفس شعله به خاکستر سرد
می خونگرم چه سازد به دماغی که مراست
هوش مصنوعی: نفس گرم من در کنار خاکستر سرد، چه تأثیری دارد بر فردی که احساس من را درک نمیکند؟
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
چه کند می به لب خشک ایاغی که مراست؟
هوش مصنوعی: آیا شبنم میتواند گل بیابانی را سیراب کند؟ مثل آن دوستی که من دارم و لبهایش خشک است، چه فایدهای برایش دارد؟
دل من گرم نگردد به سخن با هر کس
ندهد نور به هر بزم چراغی که مراست
هوش مصنوعی: دل من به راحتی با هر سخنی شاد نمیشود؛ فقط گفتارهایی که برای من ارزشمند و روشنیبخشند، به دل من گرمی میبخشند.
نیست در زیر فلک پادشهان را صائب
از غم و محنت ایام فراغی که مراست
هوش مصنوعی: در زیر آسمان هیچ یک از پادشاهان از درد و رنج زمانه در آسایش نیستند؛ این آرامش فقط مختص من است.