گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۲۱

از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست
خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست
نامه ای نیست که عنوان نشود غمازش
کرم و بخل ز پیشانی دربان پیداست
داغ سودای تو از سینه سودازدگان
چون سیه خیمه لیلی ز بیابان پیداست
آنقدرها که نگین دان به نگین مشتاق است
بوسه را جای در آن غنچه خندان پیداست
می دهد رخنه دیوار ز گلزار خبر
لطف اندام تو از چاک گریبان پیداست
از دل سوخته ما اثری پیدا نیست
دانه هر چند ازان سیب زنخدان پیداست
هر که دیده است ترا، قدر مرا می داند
حسن سعی چمن آرا ز گلستان پیداست
شبنمی را نتوانست نهان کردن گل
از گل روی تو می خوردن پنهان پیداست
خبر از وحشت نخجیر دهد جنبش دام
پیچ و تاب دل ازان طره پیچان پیداست
در دل خم می پر زور نگیرد آرام
جوش گل از سر دیوار گلستان پیداست
نشود پرتو خورشید نهان در ته ابر
نور واجب ز سراپرده امکان پیداست
رتبه عاشق از ارباب هوس معلوم است
دیده شیر چو آتش ز نیستان پیداست
نور فیض است که بر زنده دلان می بارد
این نه شمع است که از خاک شهیدان پیداست
بستن لب نشود مانع اظهار کمال
در صدف رتبه این گوهر غلطان پیداست
بسته است آینه موی شکافان زنگار
ورنه از جبهه من حال پریشان پیداست
دل آزاده درین باغ اقامت نکند
وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست
میزبانی سفره دعوی نکند بیهده باز
شکوه و شکر ز پیشانی مهمان پیداست
می دهد سادگی دل خبر از آزادی
صافی شست ز بیرنگی پیکان پیداست
فکر رنگین تو صائب ز خیالات دگر
چون گل سرخ ز خاروخس بستان پیداست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست
خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست
هوش مصنوعی: از لب خشک صدف می‌توان فهمید که دریا چقدر کم آب شده است، همچنین از سر پنجه مرجان می‌توان به خشکی دریا پی برد.
نامه ای نیست که عنوان نشود غمازش
کرم و بخل ز پیشانی دربان پیداست
هوش مصنوعی: هیچ نامه‌ای وجود ندارد که بدون عنوان باشد، زیرا نشانه‌های نیکویی و بخلی از چهره‌ی دربان آشکار است.
داغ سودای تو از سینه سودازدگان
چون سیه خیمه لیلی ز بیابان پیداست
هوش مصنوعی: آتش عشق تو در دل عاشقان مانند خیمه سیاه لیلی در بیابان به خوبی نمایان است.
آنقدرها که نگین دان به نگین مشتاق است
بوسه را جای در آن غنچه خندان پیداست
هوش مصنوعی: نگین به خوشبختی و زیبایی خود می‌بالد و بسیار مشتاق است، مانند غنچه‌ای که در حال شکفتن است و در آنجا، بوسه‌ای را پیدا می‌کند که با شادی و سرزندگی همراه است.
می دهد رخنه دیوار ز گلزار خبر
لطف اندام تو از چاک گریبان پیداست
هوش مصنوعی: بوی گل‌های باغ به‌خوبی خیال تو را به یاد می‌آورد و نشانه‌های زیبایی‌ات از شکاف‌های لباس‌ات پیداست.
از دل سوخته ما اثری پیدا نیست
دانه هر چند ازان سیب زنخدان پیداست
هوش مصنوعی: در دل ما هیچ نشانه‌ای از دردی که می‌کشیم وجود ندارد، هرچند که علامتی از زیبایی‌های ظاهری در دنیای اطراف دیده می‌شود.
هر که دیده است ترا، قدر مرا می داند
حسن سعی چمن آرا ز گلستان پیداست
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را دیده باشد، ارزش و مقام من را درک می‌کند. زیبایی تلاش و زحمت باغبان در آراستن باغ از گل‌ها مشخص است.
شبنمی را نتوانست نهان کردن گل
از گل روی تو می خوردن پنهان پیداست
هوش مصنوعی: شبنمی که بر روی گل نشسته، نمی‌تواند خود را مخفی کند؛ همان‌طور که زیبایی تو از چهره‌ات پنهان نیست و به راحتی قابل دیدن است.
خبر از وحشت نخجیر دهد جنبش دام
پیچ و تاب دل ازان طره پیچان پیداست
هوش مصنوعی: حرکت دام‌هایی که در میان وحشت شکار می‌چرخند، خبر از ترس و ناامنی می‌دهد و از طرفی، دل آشفتۀ انسان هم مشخص است که از طره‌های پیچیده و زیبا نشأت می‌گیرد.
در دل خم می پر زور نگیرد آرام
جوش گل از سر دیوار گلستان پیداست
هوش مصنوعی: در دل جام خم، شور و شوقی وجود دارد و آرامش گل، از بالای دیوار باغ پیدا است.
نشود پرتو خورشید نهان در ته ابر
نور واجب ز سراپرده امکان پیداست
هوش مصنوعی: خورشید هرگز نمی‌تواند در زیر ابر پنهان بماند. نور ضروری و حقیقی از محدوده ممکنات خارج نیست.
رتبه عاشق از ارباب هوس معلوم است
دیده شیر چو آتش ز نیستان پیداست
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه عاشق از صاحب خواسته‌ها مشخص می‌شود. چشمان بیدار و تیزبین عاشق مانند آتشی است که از سوزش نیستان نمایان است.
نور فیض است که بر زنده دلان می بارد
این نه شمع است که از خاک شهیدان پیداست
هوش مصنوعی: نور و iluminationی که بر دل‌های زنده و آگاه تابیده می‌شود، الهی و دائمی است و نه مانند شمعی که از خاک و یاد شهیدان برخاسته باشد.
بستن لب نشود مانع اظهار کمال
در صدف رتبه این گوهر غلطان پیداست
هوش مصنوعی: بستن دهان باعث نمی‌شود که زیبایی و کمال در باطن این مروارید درخشان پنهان بماند. این گوهر باارزش حتی در میان ظاهری ساده و بسته، خود را نشان می‌دهد.
بسته است آینه موی شکافان زنگار
ورنه از جبهه من حال پریشان پیداست
هوش مصنوعی: آینه‌ای که نمی‌تواند نشان دهد، به دلیل زنگار و کثیفی‌اش، در واقع از چهره من می‌توان فهمید که در درونم حالتی آشفته و پریشان جریان دارد.
دل آزاده درین باغ اقامت نکند
وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست
هوش مصنوعی: دل آزاد در این باغ نمی‌تواند بماند، زیرا ترس و وحشت از ریشه‌کنی سرو از وضعیتش مشخص است.
میزبانی سفره دعوی نکند بیهده باز
شکوه و شکر ز پیشانی مهمان پیداست
هوش مصنوعی: میهمانی که در دلش شکرگزاری و قدردانی را دارد، نیازی به گفتن ندارد و بیهوده از خود فهوای تشکر نمی‌کند؛ چرا که حال و وضعیت او همه چیز را نشان می‌دهد.
می دهد سادگی دل خبر از آزادی
صافی شست ز بیرنگی پیکان پیداست
هوش مصنوعی: دل سادگی و پاکی خود را نشان می‌دهد و این خلوص بی‌رنگی مانند نشانه‌ای است که از آزادی حکایت می‌کند.
فکر رنگین تو صائب ز خیالات دگر
چون گل سرخ ز خاروخس بستان پیداست
هوش مصنوعی: فکر زیبای تو مانند گل سرخ در باغ، از خار و خس‌های دیگر نمایان است. یعنی ذهن خلاق و خیال‌انگیز تو، از دیگر افکار و خیالات درخشان‌تر و مشخص‌تر است.

حاشیه ها

1395/09/21 10:11
امیرمحمد مزینانی

بیت یازدهم قافیه غلط نوشته شده
به جای واژه ی نیست، واژه ی پیداست باید جایگزین شود

1395/12/22 09:02
سید احمد مجاب

(میزبان) سفره دعوی نکند بیهده باز
شکوه و شکر ز پیشانی مهمان پیداست

1395/12/22 09:02
سید احمد مجاب

نشود پرتو خورشید نهان در ته ابر
نور واجب ز سراپرده امکان (پیداست)