گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۶

چشمِ او چندان که مستِ خواب می‌سازد مرا
تابِ آن موی میان بی‌تاب می‌سازد مرا
تا شدم محوِ جمالِ او، اثر از من نماند
چون کتان آمیزشِ مهتاب می‌سازد مرا
تا نگشتم دور ازو، کامل نگشتم، همچو ماه
دوریِ خورشید عالم‌تاب می‌سازد مرا
خوشدلم با آهِ سرد و گریه‌های آتشین
بی‌تکلّف این هوا و آب می‌سازد مرا
سر نمی‌پیچم چو طفل از گوشمالِ روزگار
جوهرِ تیغم که پیچ و تاب می‌سازد مرا
در گدازِ گوهرِ من آتشی در کار نیست
دیدنِ گل همچو شبنم آب می‌سازد مرا
گرچه امروز از رُعونَت سر فرو نارد به من
خاک چون گَردِ فلک محراب می‌سازد مرا
این سبک‌روحی که من از کُنجِ عُزلت دیده‌ام
دل‌گران از صحبتِ اَحباب می‌سازد مرا
خاکساران صیقلِ آیینهٔ یکدیگرند
دُردِ مِیّ بیش از شرابِ ناب می‌سازد مرا
می‌گذارم سر به پای خاک، صائب سایه‌وار
چرخ اگر خورشیدِ عالم‌تاب می‌سازد مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمِ او چندان که مستِ خواب می‌سازد مرا
تابِ آن موی میان بی‌تاب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: چشمان او به قدری مسحورکننده است که گویی مرا به خواب می‌برد، اما در عین حال تماشای موی او باعث بی‌تابی من می‌شود.
تا شدم محوِ جمالِ او، اثر از من نماند
چون کتان آمیزشِ مهتاب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: زمانی که به زیبایی او خیره شدم، از خودم هیچ اثری نماند، مانند کتانی که با نور ماه در هم آمیخته می‌شود.
تا نگشتم دور ازو، کامل نگشتم، همچو ماه
دوریِ خورشید عالم‌تاب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: تا وقتی که از او دور هستم، به کمال نمی‌رسم. مانند ماه که با دوری از خورشید، به زیبایی و نور خود می‌رسد.
خوشدلم با آهِ سرد و گریه‌های آتشین
بی‌تکلّف این هوا و آب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: من از اینکه با آه‌های سرد و گریه‌های پرحرارت، بی‌پروایی این هوای سرد و آب می‌سازم، خوشحالم.
سر نمی‌پیچم چو طفل از گوشمالِ روزگار
جوهرِ تیغم که پیچ و تاب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: من به‌خلاف کودکان که از تنبیه و سختی‌ها می‌گریزند، با چالش‌های زندگی رو به رو می‌شوم و سختی‌ها، همچون تیغی که مرا شکل می‌دهد، شخصیت و وجود مرا می‌سازند.
در گدازِ گوهرِ من آتشی در کار نیست
دیدنِ گل همچو شبنم آب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: در وجود من تغییر و تأثیری به اندازه آتش وجود ندارد، اما وقتی که زیبایی و لطافت گل را می‌بینم، احساسی همچون شبنم در من شکل می‌گیرد که مرا تازه و سرزنده می‌کند.
گرچه امروز از رُعونَت سر فرو نارد به من
خاک چون گَردِ فلک محراب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: هر چند امروز از زیبایی‌ات سرم را پایین آورده‌ام و به من نمی‌نگری، اما مانند گردی که به دور افلاک می‌چرخد، بر من تأثیر می‌گذاری و عبادتگاهی برای من می‌سازی.
این سبک‌روحی که من از کُنجِ عُزلت دیده‌ام
دل‌گران از صحبتِ اَحباب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: این روحیه آرام و دل‌نشینی که من در تنهایی‌ام تجربه کرده‌ام، باعث می‌شود که دل‌زده و نگران از همصحبتی با دوستان شوم.
خاکساران صیقلِ آیینهٔ یکدیگرند
دُردِ مِیّ بیش از شرابِ ناب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: افرادی که از خاک و رنج و سختی می‌آیند، مانند آینه‌ای هستند که یکدیگر را می‌درخشند. نوشیدن شراب تلخ و مورد تأثیر، بیشتر از شراب خالص برای من تأثیر دارد و مرا تغییر می‌دهد.
می‌گذارم سر به پای خاک، صائب سایه‌وار
چرخ اگر خورشیدِ عالم‌تاب می‌سازد مرا
هوش مصنوعی: سرم را به خاک می‌گذارم، مانند سایه‌ای که زیر چرخ می‌ایستد، اگر خورشید عالم‌تاب وجودم را روشن کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۶ به خوانش عندلیب