گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۷

صبح از خورشید تابان دست بر دل مانده ای است
آفتاب از صبح داغ در نمک خوابانده ای است
دانه امید ما در عهد این بی حاصلان
در زمین کاغذین، تخم شرار افشانده ای است
شکوه ما در زمان خوی آن بیدادگر
نامه در رخنه دیوار نسیان مانده ای است
با تو ظالم برنمی آید، وگرنه آه من
پنجه زورآوران چرخ را پیچانده ای است
حلقه جمعیتی گر هست در زیر فلک
دیده بینایی از وضع جهان پوشانده ای است
فتنه آخر زمان در دور چشم مست او
شیشه بی باده بر طاق نسیان مانده ای است
کیست صائب با دل پر خون درین وحشت سرا؟
از حریم قرب، بی تقصیر بیرون مانده ای است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح از خورشید تابان دست بر دل مانده ای است
آفتاب از صبح داغ در نمک خوابانده ای است
هوش مصنوعی: صبح با نور درخشان خورشید شروع می‌شود و گویی دل انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. آفتاب مثل داغی است که صبح را در خواب و سکوت فرو برده است.
دانه امید ما در عهد این بی حاصلان
در زمین کاغذین، تخم شرار افشانده ای است
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از ناامیدی و بی‌ثمر است، امید ما مانند دانه‌ای است که در زمین کاغذی کاشته شده و تنها نتیجه‌اش شعله‌های سرکشی و آتشین است.
شکوه ما در زمان خوی آن بیدادگر
نامه در رخنه دیوار نسیان مانده ای است
هوش مصنوعی: ما به خاطر ظلم و ستمی که در گذشته دیده‌ایم، هنوز آثار و یادگارهایی از آن زمان را در دل خود داریم.
با تو ظالم برنمی آید، وگرنه آه من
پنجه زورآوران چرخ را پیچانده ای است
هوش مصنوعی: با تو ظلمی نمی‌توان کرد، چون آه من چنان قدرتی دارد که می‌تواند تمام زورمندان جهان را به زانو درآورد.
حلقه جمعیتی گر هست در زیر فلک
دیده بینایی از وضع جهان پوشانده ای است
هوش مصنوعی: اگر در زیر آسمان گروهی وجود داشته باشد، بیننده‌ای که به اوضاع جهان آگاهی دارد، آن را از دید دیگران پنهان کرده است.
فتنه آخر زمان در دور چشم مست او
شیشه بی باده بر طاق نسیان مانده ای است
هوش مصنوعی: در آخرالزمان، فریب و آشفتگی‌ای که به دور چشمان محبوبی می‌چرخد، مانند شیشه‌ای خالی از شراب است که بر قله فراموشی قرار دارد.
کیست صائب با دل پر خون درین وحشت سرا؟
از حریم قرب، بی تقصیر بیرون مانده ای است
هوش مصنوعی: کیست که با دلی پر از درد و غم در این فضای وحشتناک به سر می‌برد؟ شخصی که بدون هیچ دلیلی از نزدیکی و نزدیکی به مقام محبت و قرب محروم مانده است.