گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۱

هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است
خواب غفلت برده را طبل رحیل افسانه است
نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده است
وای بر آن کس که دزدش در درون خانه است
ماتم و سور جهان با یکدگر آمیخته است
صاف و درد این چمن چون لاله یک پیمانه است
نیست در فکر گلستان بلبل بی درد ما
بس که در کنج قفس مشغول آب و دانه است
تا دهن بازست روزی می رسد از خواب غیب
عقد دندانها کلید رزق را دندانه است
اختر اقبال بی برگان بلند افتاده است
هر که را شمع و چراغی هست از پروانه است
هر چه غیر از نقطه وحدت درین دفتر بود
دیده بالغ نظر را ابجد طفلانه است
حسن نتواند ز فرمان سرکشیدن عشق را
شمع با آن سرکشی زیر پر پروانه است
برنیاید زاهد از فکر بهشت و جوی شیر
نقل خواب آلودگان شیرینی افسانه است
گوهر ارزنده ای گر هست آب تلخ را
در بساط دلفریبی گریه مستانه است
بلبلان در زیر پر سیر گلستان می کنند
برگ عیش غنچه خسبان در درون خانه است
در مقام خویش هر زشتی بود صائب نکو
می برد چون خال دل تا جغد در ویرانه است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است
خواب غفلت برده را طبل رحیل افسانه است
هوش مصنوعی: هر کسی که به شخصی نادان نصیحت کند، در واقع کار بیهوده‌ای انجام می‌دهد. زیرا آن‌که در خواب غفلت است، نمی‌تواند به حقیقتی که در اطرافش وجود دارد، توجه کند و نصیحت برای او همچون داستانی بی‌معنا خواهد بود.
نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده است
وای بر آن کس که دزدش در درون خانه است
هوش مصنوعی: زندگی برای من به خاطر خیانت نفس بسیار تلخ شده است. افسوس به حال کسی که در درون خود دشمنی دارد.
ماتم و سور جهان با یکدگر آمیخته است
صاف و درد این چمن چون لاله یک پیمانه است
هوش مصنوعی: غم و شادی در این دنیا به هم گره خورده‌اند. درد و زیبایی این سرزمین مانند لاله‌ای در یک ظرف به هم آمیخته‌ است.
نیست در فکر گلستان بلبل بی درد ما
بس که در کنج قفس مشغول آب و دانه است
هوش مصنوعی: بلبل در قفس مشغول خوردن آب و دانه است و به فکر گلستان نیست، زیرا دردی ندارد که او را به یاد آنجا بیندازد.
تا دهن بازست روزی می رسد از خواب غیب
عقد دندانها کلید رزق را دندانه است
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان زبان باز کند و سخن بگوید، روزی او خواهد رسید. از خواب غفلت بیرون خواهد آمد و متوجه خواهد شد که دندان‌ها به عنوان نماد و وسیله‌ای برای رشد و تامین روزی او به شمار می‌روند.
اختر اقبال بی برگان بلند افتاده است
هر که را شمع و چراغی هست از پروانه است
هوش مصنوعی: ستاره‌ی خوشبختی در آسمان بلند بدون برگ‌ها درخشیده است. هر کسی که شمع و نوری دارد، از پروانه‌هاست.
هر چه غیر از نقطه وحدت درین دفتر بود
دیده بالغ نظر را ابجد طفلانه است
هوش مصنوعی: هر چیزی که جز نقطه‌ی وحدت در این دفتر وجود داشته باشد، برای دیده‌ی تیزبین و پربا تجربه مانند الفبای کودکانه است.
حسن نتواند ز فرمان سرکشیدن عشق را
شمع با آن سرکشی زیر پر پروانه است
هوش مصنوعی: زیبایی نمی‌تواند از فرمان عشق سرپیچی کند، مانند شمعی که با وجود سرکشی‌اش، زیر بال پروانه است.
برنیاید زاهد از فکر بهشت و جوی شیر
نقل خواب آلودگان شیرینی افسانه است
هوش مصنوعی: زاهد نباید در خیال بهشت و نعمت‌های آن غرق شود، زیرا تخیل شیرین و دلنشین خواب‌آلودگی‌ها تنها یک افسانه است و حقیقتی در آن نیست.
گوهر ارزنده ای گر هست آب تلخ را
در بساط دلفریبی گریه مستانه است
هوش مصنوعی: اگر جواهر قیمتی وجود داشته باشد، در دل این آب تلخ، زیبایی دلربایی و گریه‌ای از شوق مستی نهفته است.
بلبلان در زیر پر سیر گلستان می کنند
برگ عیش غنچه خسبان در درون خانه است
هوش مصنوعی: پرندگان آوازه‌خوان در زیر سایه‌سار گلستان، به شادی و خوشی مشغول هستند در حالی که غنچه‌های خواب‌آلود در خانه‌ای آرام و بی‌خبر از بیرون به سر می‌برند.
در مقام خویش هر زشتی بود صائب نکو
می برد چون خال دل تا جغد در ویرانه است
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جایگاه خود باشد، زشتی‌اش هم قابل قبول است. صائب، اگرچه معیاری برای زیبایی دارد، اما وقتی دل به آن متصل است، حتی ناپسندها را هم می‌پذیرد، مانند جغدی که در ویرانی زندگی می‌کند.

حاشیه ها

1400/01/11 06:04
اسماعیل

تا دهن بازست روزی می رسد از خوان غیب
به نظرم این درسته