گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۷۴

بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است
پیچ و تاب رشته ما را گهر پوشیده است
می رود زخم نمایانش سراسر در جگر
تیغ ما هر چند در زیر سپر پوشیده است
بادبان از سادگی بر روی طوفان می کشد
آن که ما را آستین بر چشم تر پوشیده است
در خور ما تلخکامان نیست تشریف وصال
از شکر بادام تلخ ما نظر پوشیده است
مصرع برجسته خود را می نماید در غزل
پیچ و تاب زلف را موی کمر پوشیده است
از خدنگ یار، دلچسبی تراوش می کند
گرچه نی حسن گلوسوز شکر پوشیده است
نیست در محفل سبکدستی، و گرنه همچو جام
در لب خاموش ما چندین خبر پوشیده است
از هجوم گریه در خاطر نگردد فکر وصل
شورش دریا مرا چشم از گهر پوشیده است
خواب بر آیینه از نقش پریشان شد حرام
وقت آن کس خوش که از دنیا نظر پوشیده است
نیست از کفران نعمت بی زبانیهای من
برگ این نخل برومند از ثمر پوشیده است
از هجوم درد و غم آسوده می آیم به چشم
بی قراری ها رگ از نیشتر پوشیده است
چاره من پرده بیچارگی های من است
در ته صندل مرا صد دردسر پوشیده است
آب از گوهر تراوش می کند بی اختیار
ورنه صائب چشم از عرض هنر پوشیده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است
پیچ و تاب رشته ما را گهر پوشیده است
هوش مصنوعی: نگران و دل‌تنگی‌های دل را با چشمان اشک‌بار پنهان کرده است و پیچیدگی‌های زندگی ما را گوهرهای ارزشمند پوشانده است.
می رود زخم نمایانش سراسر در جگر
تیغ ما هر چند در زیر سپر پوشیده است
هوش مصنوعی: زخم او بر دل ما به وضوح نمایان است، هرچند که او خود را پشت سپر پنهان کرده است.
بادبان از سادگی بر روی طوفان می کشد
آن که ما را آستین بر چشم تر پوشیده است
هوش مصنوعی: بادبان با سادگی خود بر روی طوفان حرکت می‌کند؛ همان کسی که ما را با آستینی تر، از چشم خود پنهان کرده است.
در خور ما تلخکامان نیست تشریف وصال
از شکر بادام تلخ ما نظر پوشیده است
هوش مصنوعی: در زندگی ما که تلخی‌ها را تجربه کرده‌ایم، ورود به عشق و وصال لذت‌بخش نیست؛ زیرا زیبایی و شیرینی عشق از دید ما پنهان مانده است.
مصرع برجسته خود را می نماید در غزل
پیچ و تاب زلف را موی کمر پوشیده است
هوش مصنوعی: شعر درخشان و زیبا خود را به نمایش می‌گذارد؛ همان‌طور که زلف‌های پیچ‌وتاب‌دار، کمر را پنهان می‌کنند.
از خدنگ یار، دلچسبی تراوش می کند
گرچه نی حسن گلوسوز شکر پوشیده است
هوش مصنوعی: از تیر محبت یار، لطافت و شیرینی حاصل می‌شود؛ هرچند که زیبایی گل است، اما در عطرش شکر پنهان است.
نیست در محفل سبکدستی، و گرنه همچو جام
در لب خاموش ما چندین خبر پوشیده است
هوش مصنوعی: در جمع افرادی که سطحی‌نگر و بی‌عمق هستند، خبری نیست؛ اما اگر چنین نبود، در سکوت ما مانند جامی، داستان‌های زیادی وجود دارد که پنهان مانده‌اند.
از هجوم گریه در خاطر نگردد فکر وصل
شورش دریا مرا چشم از گهر پوشیده است
هوش مصنوعی: در دلم گریه‌ای از شدت احساس وجود دارد که حتی به یاد وصال نمی‌توانم فکر کنم. در برابر این هیجان درونی، چشمانم را از اشک پنهان کرده‌ام.
خواب بر آیینه از نقش پریشان شد حرام
وقت آن کس خوش که از دنیا نظر پوشیده است
هوش مصنوعی: خواب روی آینه به خاطر تصویر نامنظم و نامرتب خراب شده است. زمان آن برای کسی خوش است که از زیبایی‌های دنیایی چشم پوشیده و به حقیقتی دیگر نگاه می‌کند.
نیست از کفران نعمت بی زبانیهای من
برگ این نخل برومند از ثمر پوشیده است
هوش مصنوعی: نمی‌توانم فراموش کنم که نعمت‌ها را نادیده گرفته‌ام، چون مانند برگ‌های این درخت بلند، گنجینه‌هایی را در خود نهان کرده‌ام.
از هجوم درد و غم آسوده می آیم به چشم
بی قراری ها رگ از نیشتر پوشیده است
هوش مصنوعی: پس از تحمل درد و غم، به آرامش می‌رسم، در حالی که چشمانم پر از بی قراری است و رگ‌هایم از شدت احساسات به شدت تحت فشارند.
چاره من پرده بیچارگی های من است
در ته صندل مرا صد دردسر پوشیده است
هوش مصنوعی: من در دل مشکلات و دردسرهای زندگی‌ام پنهان شده‌ام و تنها راه نجات من، پوشاندن این ضعف‌ها و آسیب‌هاست. در واقع، درد و رنج‌های من در زیر ظاهری ساده و بی‌حس خود را پنهان کرده است.
آب از گوهر تراوش می کند بی اختیار
ورنه صائب چشم از عرض هنر پوشیده است
هوش مصنوعی: آب به طور خودکار از گوهر جاری می‌شود و اگر نه، صائب با دیدن هنر خود را می‌پوشاند و از حضور آن دوری می‌کند.