غزل شمارهٔ ۱۱۴۹
شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است
برگ این نخل برومند از ثمر پنهان شده است
دست از دامان دلهای پریشان برمدار
رو به دریا می رود ابری که بی باران شده است
می تراود از در و دیوار او نقش مراد
خانه هر کس که چون آیینه بی دربان شده است
روزگار غفلت ما می رود چون برق و باد
کشتی ما از گرانباری سبک جولان شده است
می کشد در جسم، جان از پاکدامانی عذاب
مصر بر یوسف ز عصمت تنگ چون زندان شده است
سیل بی زحمت به دریا می برد خاشاک را
با خرام او، برون رفتن ز خود آسان شده است
با ضعیفان پنجه کردن نیست کار سرکشان
آتش از خاشاک ما بسیار رو گردان شده است
نیست زر در آستین غنچه و دامان گل
تا کدامین سرو در گلزار دست افشان شده است
از رگ تلخی، میان باده بی زنار نیست
در زمان چشم او عالم فرنگستان شده است
می خورد تیر حوادث را به جای نیشکر
هر که صائب بر سر خوان فلک مهمان شده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۸: بر من از پیری سرای عاریت زندان شده استغزل شمارهٔ ۱۱۵۰: از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است
برگ این نخل برومند از ثمر پنهان شده است
هوش مصنوعی: شکرگزاری ما به خاطر احسانهای زیاد، کمرنگ و ناقص شده است، مانند برگهای این درخت بلند که به خاطر میوههایش ناپیدا شدهاند.
دست از دامان دلهای پریشان برمدار
رو به دریا می رود ابری که بی باران شده است
هوش مصنوعی: دستت را از دلهایی که نگران و مضطرب هستند برندار، زیرا ابری که به سوی دریا میرود، دیگر بارانی ندارد.
می تراود از در و دیوار او نقش مراد
خانه هر کس که چون آیینه بی دربان شده است
هوش مصنوعی: او از هر گوشه و کنار خانه، آرزوها و خواستههای خود را نشان میدهد، مانند آینهای که بدون نیاز به نگهبان، در دسترس همه است.
روزگار غفلت ما می رود چون برق و باد
کشتی ما از گرانباری سبک جولان شده است
هوش مصنوعی: زمان غفلت ما به سرعت میگذرد، مانند برق و باد. کشتی زندگی ما به خاطر سنگینیاش به آرامی حرکت میکند.
می کشد در جسم، جان از پاکدامانی عذاب
مصر بر یوسف ز عصمت تنگ چون زندان شده است
هوش مصنوعی: عذابی که در دل انسان از پاکدامنی ایجاد میشود، به مانند عذابی است که یوسف از زندان و دوری از آزادی تجربه کرده است. در واقع، این احساسات و محدودیتها او را به شدت آزار میدهد.
سیل بی زحمت به دریا می برد خاشاک را
با خرام او، برون رفتن ز خود آسان شده است
هوش مصنوعی: سیل بدون تلاش، خاشاک را به راحتی به دریا میبرد و با آرامش و زیباییاش، بیرون رفتن از خود به آسانی ممکن شده است.
با ضعیفان پنجه کردن نیست کار سرکشان
آتش از خاشاک ما بسیار رو گردان شده است
هوش مصنوعی: قویترها نباید به ضعیفترها آسیب بزنند و همیشه باید از کارهای ناپسند دوری کنند. این اشخاص دیگر از مشکلات کوچک و بیاهمیت دور میشوند و به سمت کارهای بهتر میروند.
نیست زر در آستین غنچه و دامان گل
تا کدامین سرو در گلزار دست افشان شده است
هوش مصنوعی: هیچ طلا و قیمت گرانبهایی در آستین غنچه و دامن گل وجود ندارد؛ پس کدام سرو در باغ گل به شادی و سرگرمی در حال رقص و چرخش است؟
از رگ تلخی، میان باده بی زنار نیست
در زمان چشم او عالم فرنگستان شده است
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به تأثیرات و احساساتی که در اثر عشق به وجود میآید، اشاره میکند. او به تلخیها و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید، اشاره کرده و میگوید که این تلخیها در حالتی که معشوق در نظر اوست، قابل تحمل میشود. هنگامی که معشوق را میبیند، تمام جهان برای او به یک دنیای زیبا و فرنگی تبدیل میشود. به عبارتی، محبّت و جذابیت معشوق تمامی تلخیها را تحتالشعاع قرار میدهد و باعث میشود که زندگی با وجود همه چالشها زیبا و ارزشمند به نظر برسد.
می خورد تیر حوادث را به جای نیشکر
هر که صائب بر سر خوان فلک مهمان شده است
هوش مصنوعی: هر کس که در مهمانی سرنوشت نشسته، به جای شیرینی، تلخیهای زندگی را تحمل میکند.

صائب