گنجور

شمارهٔ ۳۳ - در موعظه و تخلص به مدح نبی اکرم (ص)

تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار
مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار
در بیابان عدم بی توشه رفتن مشکل است
در زمین چهره خود دانه اشکی بکار
مزرع امید را زین بیشتر مپسند خشک
بر رگ جان نشتری زن، قطره چندی ببار
دیده بیدار می باید ره خوابیده را
تا نگردیده است صبح از خواب غفلت سر برآر
هر که یک دم پیشتر برخیزد از خواب گران
گم نسازد دست و پا چون کاهلان در وقت بار
انتظار شهپر توفیق بردن کاهلی است
خویش را افتان و خیزان بر به کوی آن نگار
مور را ذوق طلب آورد بال و پر برون
غیرتی داری، تو هم پای طلب از گل برآر
چند باشی همچو خون مرده پنهان زیر پوست؟
همتی کن، پوست را بشکاف بر خود چون انار
چند خواهی در میان بیضه بود ای سست پر؟
بال بر هم زن، برآ بر بام این نیلی حصار
تا به کی در شیشه افلاک باشی همچو دیو؟
ناله آتش فشانی از سر غیرت برآر
رشته طول امل را باز کن از پای دل
از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر
شبنم از روشندلی آیینه خورشید شد
ای کم از شبنم، تو هم آیینه را کن بی غبار
مشت خاکی از ندامت بر سر خود هم بریز
بادپیمایی کنی تا چند چون دست چنار؟
آرزو تا چند ریزد خار در پیراهنت؟
شعله ای بر خارخار آرزوی دل گمار
پاک ساز آیینه دل را ز زنگار هوس
تا درآید شاهد غیبی به روی چون نگار
صحبت عشق و خموشی درنمی گیرد به هم
می شکافد سنگ را از شوخ چشمی این شرار
زود خود را بر سر بازار جانبازان رسان
چون زنان پیر در بستر مکن جان را نثار
چون لب پیمانه می بوسد دهان تیغ را
هر که از آیینه آغاز، دید انجام کار
نیست از زخم کجک اندیشه پیل مست را
عاشق پر دل نیندیشد ز تیغ آبدار
ارمغانی بهر یوسف بهتر از آیینه نیست
چهره دل را مصفا ساز از گرد و غبار
بر دو عالم آستین افشان، ید بیضا ببین
پاک کن حرف طمع از لب، دم عیسی برآر
مدت پیش و پس برگ خزان یک ساعت است
برگ رفتن ساز کن از رفتن خویش و تبار
صلح کن از نعمت دونان به خوناب جگر
چند روزی همچو مردان بر جگر دندان فشار
آنچه بر خود می پسندی، بر کسان آن را پسند
آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار
زخم دندان ندامت در کمین فرصت است
بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار
تا نگیرد خوشه اشک ندامت دامنت
در قیامت آنچه نتوانی درو کردن، مکار
جمله اعضا بر گناه هم گواهی می دهند
روز محشر در حضور حضرت پروردگار
یا زبان بندی برای این گواهان فکر کن
یا ز ناشایسته، چشم و گوش و لب را بازدار
هر سیه کاری که اینجا سینه ها را داغ کرد
چون پلنگ از خواب خیزد روز محشر داغدار
هر که چون افعی در اینجا بیگناهان را گزید
سر برون آرد ز سوراخ لحد مانند مار
هر که اینجا دست رد بر سینه سایل نهد
حاجب جنت گذارد چوب پیشش روز بار
تیره روزان را درین منزل به شمعی دست گیر
تا پس از مردن ترا باشد چراغی بر مزار
چون سبکباران ز صحرای قیامت بگذرد
هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار
بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر
هر سبکدستی که بردارد ز راه خلق خار
هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند
روز محشر داخل جنت شود بی انتظار
جوی شیر و انگبین کز حسرتش خون می خوری
در رکاب توست، گر دل را کنی پاک از غبار
حله فردوس کز نورست تار و پود او
رشته های اشک توست آن حله ها را پود و تار
چشمه کوثر که آبش می دهد عمر ابد
دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار
داری آتش زیر پا در کار دنیا چون سپند
در نظام کار عقبی، دست داری در نگار
فارغی در دنیی از اندیشه عقبی، ولیک
فکر اسباب زمستان می کنی در نوبهار
نفس کافر کیش را در زندگی در گور کن
تا بمانی زنده جاوید در دارالقرار
«ربنا انا ظلمنا» ورد خود کن سالها
تا چو آدم توبه ات گردد قبول کردگار
ورد خود کن «لاتذر» یک عمر چون نوح نبی
تا ز کفار وجود خود برانگیزی دمار
گر همه جبریل باشد، استعانت زو مجوی
تا شود آتش گلستان بر تو ابراهیم وار
صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز
تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار
دامن از دست زلیخای هوس بیرون بکش
تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نامدار
زیر پا آور هوای دیو نفس خویش را
چون سلیمان حکم کن بر انس و جن و مور و مار
چون کلیم الله، نعلین دو عالم خلع کن
تا ز رود نیل، ساغر بخشدت پروردگار
تا برآیی همچو عیسی بر سپهر چارمین
چارپای طبع را بگذار در این مرغزار
از صراط المستقیم شرع، پا بیرون منه
تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار
دست زن بر بر دامن شرع رسول هاشمی
زان که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار
باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست
آفرینش را به ذات بی مثالش افتخار
تا نیامد رایض شرع تو در میدان خاک
سرکشی نگذاشت از سر ابلق لیل و نهار
کفر شد با خاک یکسان از فروغ گوهرت
سایه خواباند علم، خورشید چون گردد سوار
بود چشم آفرینش در شکرخواب عدم
کز صبوح باده وحدت تو بودی میگسار
ساقی ابداع چون مهر از لب مینا گرفت
چشم بیدار تو بودش ساغر گوهرنگار
بوسه ها بر دست خود زد خاتم استاد صنع
تا شد از لوح تو نقش آفرینش کامکار
اهل دنیا را ز راز آخرت دادی خبر
خواندی از پشت ورق، روی ورق را آشکار
محو گردیدند از نور تو یکسر انبیا
ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار
پنج نوبت کوفتی در چار رکن و شش جهت
هفت اقلیم جهان را چون شتر کردی مهار
در ره دین باختی دندان گوهربار را
رخنه این حصن را کردی به گوهر استوار
از جهان قانع به نان خشک گشتی، وز کرم
نعمت روی زمین بر امتان کردی نثار
ماه را کردی به انگشت هلال آسا دو نیم
ملک بالا را مسخر ساختی زین ذوالفقار
کردی اندر گام اول، سایه خود را وداع
چون سبکباران برون رفتی ازین نیلی حصار
سنگ را در پله معجز درآوردی به حرف
ساختن خصم دو دل را چون ترازو سنگسار
چون سلیمان است کز خاتم جدا افتاده است
کعبه تا داده است از کف دامنت بی اختیار
چون بهار از خلق خوش کردی معطر خاک را
«رحمت للعالمین » خواندت ازان، پروردگار
با شفیع المذنبین، صائب فدای نام توست
از سر لطف و کرم، تقصیر او را درگذار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار
مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید قیامت نمایان نشده، با مشت آبی به چهره خود بزن که از چشمان اشک‌بارت باشد.
در بیابان عدم بی توشه رفتن مشکل است
در زمین چهره خود دانه اشکی بکار
هوش مصنوعی: در دنیای بی‌هویت و خالی، بدون آماده‌سازی و توشه رفتن کار دشواری است. در این جهان، بهتر است با غم و اندوهی که داریم، نشانه‌ای از احساسات خود را نشان دهیم.
مزرع امید را زین بیشتر مپسند خشک
بر رگ جان نشتری زن، قطره چندی ببار
هوش مصنوعی: امید خود را بیشتر از این از دست نده و با سختی‌های زندگی، به جان خود ضربه نزن. بهتر است که هرچند کم، اما احساسات مثبت و دلگرمی را به دل خود بیاوری.
دیده بیدار می باید ره خوابیده را
تا نگردیده است صبح از خواب غفلت سر برآر
هوش مصنوعی: برای بیدار شدن از خواب غفلت و رسیدن به آگاهی، باید چشمان خود را به روی واقعیت‌ها باز کنیم و در انتظار صبح روشنی بمانیم. تا زمانی که آگاه نشویم، صبحی از خواب غفلت نخواهیم داشت.
هر که یک دم پیشتر برخیزد از خواب گران
گم نسازد دست و پا چون کاهلان در وقت بار
هوش مصنوعی: هر کسی که زودتر از خواب عمیق بیدار شود و اقدام کند، در مسیر زندگی از کسانی که کم‌تحرک و راکد هستند عقب نخواهد ماند، مانند نابسامانی که در زمان باران به وجود می‌آید.
انتظار شهپر توفیق بردن کاهلی است
خویش را افتان و خیزان بر به کوی آن نگار
هوش مصنوعی: انتظار موفقیت بدون تلاش، نشانه‌ای از تنبلی است. تو در حال نوسان و رفت‌وآمد به سوی محبوبت هستی.
مور را ذوق طلب آورد بال و پر برون
غیرتی داری، تو هم پای طلب از گل برآر
هوش مصنوعی: مور از شوق و اشتیاقی که دارد، بال و پرش را بیرون می‌آورد. تو هم اگر غیرت و اراده‌ای داری، باید برای رسیدن به خواسته‌هایت از خاک و مشکلات برخیزی و تلاش کنی.
چند باشی همچو خون مرده پنهان زیر پوست؟
همتی کن، پوست را بشکاف بر خود چون انار
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر می‌خواهی مانند یک انسان بی‌احساس و بی‌تحرک در زیر پوست خود زندگی کنی؟ تلاش کن و خود را از این وضعیت رها کن، همچون اناری که پوستش را می‌شکافند تا به درون آن دسترسی پیدا کنند.
چند خواهی در میان بیضه بود ای سست پر؟
بال بر هم زن، برآ بر بام این نیلی حصار
هوش مصنوعی: چقدر می‌خواهی در دل تنگی‌های خود بمانی؟ ای پرنده‌ی ضعیف، بال‌های خود را بگشا و بر فراز این دیوار آسمانی پرواز کن.
تا به کی در شیشه افلاک باشی همچو دیو؟
ناله آتش فشانی از سر غیرت برآر
هوش مصنوعی: تا کی باید در قید و بند محدودیت‌ها بمانی و مانند یک موجود ترسناک در یأس و ناامیدی به سر ببری؟ باید از دل پرغصه‌ات صدای خروشی چون آتش‌فشان درآوری و احساسات درونی‌ات را فریاد بزنی.
رشته طول امل را باز کن از پای دل
از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر
هوش مصنوعی: ذهن خود را از دشواری‌ها آزاد کن و به آرامش برس. همچنان که عیسی (علیه‌السلام) از زمین برخاست و به آسمان صعود کرد، تو هم به ارتفاعات بلندت بیندیش و از محدودیت‌ها فراتر برو.
شبنم از روشندلی آیینه خورشید شد
ای کم از شبنم، تو هم آیینه را کن بی غبار
هوش مصنوعی: شبنم به خاطر روشنی و نوری که از خورشید دریافت کرده، درخشان و زیبا شده است. ای کسی که کمتر از شبنم نیستی، تو نیز باید خود را پاک و بدون هر گونه نقصی شبیه آیینه بسازی.
مشت خاکی از ندامت بر سر خود هم بریز
بادپیمایی کنی تا چند چون دست چنار؟
هوش مصنوعی: اگر تو در کارهای خود ناراحت هستی و احساس ندامت می‌کنی، چرا این احساس را بر سر خود نریزی؟ به جای آن، تا چه زمان می‌خواهی فقط در فکر و آرزوی بهتر شدن باشی؟
آرزو تا چند ریزد خار در پیراهنت؟
شعله ای بر خارخار آرزوی دل گمار
هوش مصنوعی: آرزو تا چه زمانی تو را آزار می‌دهد و دردسر می‌آفریند؟ باید آتش عشق و آرزوی واقعی خود را در دل برافروزی.
پاک ساز آیینه دل را ز زنگار هوس
تا درآید شاهد غیبی به روی چون نگار
هوش مصنوعی: دل خود را از آرزوها و خواسته‌های دنیاست پاک کن تا حقیقت و زیبایی الهی به وضوح در آن نمایان شود.
صحبت عشق و خموشی درنمی گیرد به هم
می شکافد سنگ را از شوخ چشمی این شرار
هوش مصنوعی: گفت‌وگو درباره عشق و سکوت هرگز با هم ترکیب نمی‌شود و از هم جدا می‌شود. این شور و نشاط به قدری قوی است که می‌تواند سنگ را بشکافد.
زود خود را بر سر بازار جانبازان رسان
چون زنان پیر در بستر مکن جان را نثار
هوش مصنوعی: هرچه زودتر خود را به میدان جنگ برسان و در برابر شجاعت جانبازان قرار بگیر، زیرا همچون زنان سالخورده که در خانه نشسته‌اند، نباید جان خود را بی‌دلیل به خطر بیندازی.
چون لب پیمانه می بوسد دهان تیغ را
هر که از آیینه آغاز، دید انجام کار
هوش مصنوعی: هر کسی که آغاز کارش را با توجه به نشانه‌ها و آینه‌ها درک کند، باید بداند که در پایان کار، نتیجه ممکن است به شدت متفاوت باشد و حتی ممکن است با درد و ناگویی همراه شود. مثل اینکه لب‌های پیمانه، در ارتباط با تیغ، نشان‌دهنده این است که ممکن است با زیبایی، رنج یا خطر همراه باشد.
نیست از زخم کجک اندیشه پیل مست را
عاشق پر دل نیندیشد ز تیغ آبدار
هوش مصنوعی: زخم‌های کوچک و فکرهای نا مناسب نمی‌تواند قلب کسی را که عاشق است و شجاع، تحت تاثیر قرار دهد. او به تندی و خشونت فکر نمی‌کند.
ارمغانی بهر یوسف بهتر از آیینه نیست
چهره دل را مصفا ساز از گرد و غبار
هوش مصنوعی: هدیه‌ای برای یوسف بهتر از آیینه نیست؛ چهره دل را از غبار و آلودگی پاک و صاف می‌کند.
بر دو عالم آستین افشان، ید بیضا ببین
پاک کن حرف طمع از لب، دم عیسی برآر
هوش مصنوعی: بر این دو جهان، با محبت و بزرگی رفتار کن. به نشان معجزه، دست خود را پاک کن و از خواسته‌های بیجا حرف نزن. نفسی از روح عیسی در خود بدمید.
مدت پیش و پس برگ خزان یک ساعت است
برگ رفتن ساز کن از رفتن خویش و تبار
هوش مصنوعی: زمانی که به گذشته و آینده نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که مثل برگ‌های پاییزی، فقط یک لحظه است. باید از رفتن و دور شدن خود و خانواده‌ات بهره‌برداری کنی و ساز وداع را بنوازی.
صلح کن از نعمت دونان به خوناب جگر
چند روزی همچو مردان بر جگر دندان فشار
هوش مصنوعی: با آرامش و صلح در زندگی، چند روزی مانند مردان محکم و با اراده تحمل کن و مصائب را با忍یت پشت سر بگذار.
آنچه بر خود می پسندی، بر کسان آن را پسند
آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار
هوش مصنوعی: هر چیزی را که برای خود می‌پسندی، برای دیگران نیز بپسند و همچنین، هر توقعی که از خود داری، از دیگران هم انتظار داشته باش.
زخم دندان ندامت در کمین فرصت است
بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار
هوش مصنوعی: زخم دندان ندامت یعنی اینکه گاهی اوقات احساس پشیمانی و عذاب وجدانی که ما در دل داریم، ممکن است به طور ناخواسته به زبان‌مان بیاید. بنابراین، باید مراقب باشید که بعضی از حرف‌ها را که نمی‌توانیم بزنیم و از بر زبان آوردن آن‌ها پشیمان خواهیم شد، بهتر است فراموش کنیم و از گفتنشان خودداری کنیم.
تا نگیرد خوشه اشک ندامت دامنت
در قیامت آنچه نتوانی درو کردن، مکار
هوش مصنوعی: برای اینکه در روز قیامت از ندامت و پشیمانی در امان باشی، نباید به کارهای ناپسند و فتنه‌انگیز دست بزنی. اگر به این کارها ادامه دهی، در واقع خود را در دام می‌اندازی و می‌توانی پشیمانی‌هایی را برداشت کنی که نمی‌توانی از آن‌ها فرار کنی.
جمله اعضا بر گناه هم گواهی می دهند
روز محشر در حضور حضرت پروردگار
هوش مصنوعی: تمام اعضای بدن در روز قیامت به گناهان انسان شهادت می‌دهند و همه چیز در مقابل خداوند آشکار می‌شود.
یا زبان بندی برای این گواهان فکر کن
یا ز ناشایسته، چشم و گوش و لب را بازدار
هوش مصنوعی: یا برای این گواهان، به فکر چاره‌ای باش که زبانشان را ببندی، یا از چیزهای ناپسند، چشم، گوش و دهانشان را بسته نگه‌دار.
هر سیه کاری که اینجا سینه ها را داغ کرد
چون پلنگ از خواب خیزد روز محشر داغدار
هوش مصنوعی: هر شخصی که در این دنیا با اعمال زشت و ناپسند خود دل‌ها را مجروح و غمگین کرده است، در روز قیامت همچون پلنگ از خواب بیدار می‌شود و عذاب و رنجی بزرگ را خواهد چشید.
هر که چون افعی در اینجا بیگناهان را گزید
سر برون آرد ز سوراخ لحد مانند مار
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند افعی، بی‌گناهان را مورد آزار قرار دهد و گزینش کند، در نهایت سرش از قبر بیرون خواهد آمد، همچون ماری.
هر که اینجا دست رد بر سینه سایل نهد
حاجب جنت گذارد چوب پیشش روز بار
هوش مصنوعی: هر کسی که به درخواست و نیاز دیگران بی‌اعتنایی کند و بر آنها بی‌مهری نشان دهد، در روز حساب و هنگام ورود به بهشت مورد لطف و رحمت قرار نخواهد گرفت.
تیره روزان را درین منزل به شمعی دست گیر
تا پس از مردن ترا باشد چراغی بر مزار
هوش مصنوعی: افراد بدشانس و نارسا را در این دنیا با یک شمع کمک کن تا بعد از مرگ، تو هم نوری بر قبرت داشته باشی.
چون سبکباران ز صحرای قیامت بگذرد
هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار
هوش مصنوعی: وقتی که روز قیامت فرارسد و روحانیون و انسان‌ها به حال رهایی از بار دنیا عبور کنند، آن کسی که به دیگران بیشتر ظلم کرده و بار بیشتری بر دوش ضعیفان گذاشته، عذابش سنگین‌تر خواهد بود.
بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر
هر سبکدستی که بردارد ز راه خلق خار
هوش مصنوعی: در دنیای شلوغ و پر از چالش‌ها، افرادی که بی‌توجه به آداب و اصول، تنها به فکر خودشان هستند، می‌توانند به راحتی نسبت به دیگران بی‌احترامی کنند و به مسیر زندگی کسی آسیب برسانند.
هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند
روز محشر داخل جنت شود بی انتظار
هوش مصنوعی: هر کس که کار نیازمندان را به فردا نیندازد، در روز قیامت بدون انتظار وارد بهشت خواهد شد.
جوی شیر و انگبین کز حسرتش خون می خوری
در رکاب توست، گر دل را کنی پاک از غبار
هوش مصنوعی: شیر و عسل که برایت آرزوست، در کنار تو قرار دارد اگر دل را از آلودگی‌ها پاک کنی.
حله فردوس کز نورست تار و پود او
رشته های اشک توست آن حله ها را پود و تار
هوش مصنوعی: بهشت، که نورش تار و پود آن را تشکیل داده، از اشک‌های تو ساخته شده است. آن لباس‌ها به زودی از رشته‌ها و تار و پود تشکیل می‌شوند.
چشمه کوثر که آبش می دهد عمر ابد
دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار
هوش مصنوعی: چشمه کوثر که آبش موجب زندگی دائم است، از چشمان پرزیبای تو قطره‌ای در جویبارش جاری می‌شود.
داری آتش زیر پا در کار دنیا چون سپند
در نظام کار عقبی، دست داری در نگار
هوش مصنوعی: شما به گونه‌ای در دنیای مادی درگیر هستید که مانند چوبی است که در آتش سوزان است، در حالی که باید توجه بیشتری به زندگی پس از مرگ و امور معنوی داشته باشید.
فارغی در دنیی از اندیشه عقبی، ولیک
فکر اسباب زمستان می کنی در نوبهار
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، به نظر می‌رسد که بسیاری از انسان‌ها غرق در فکر و برنامه‌ریزی برای آینده‌های دور هستند، در حالی که در این زمان حال و فصل بهاری قرار دارند. آن‌ها بجای بهره‌مندی از لحظات زیبا و زندگی حال، همواره در فکر مشکلات و چالش‌های آینده‌اند.
نفس کافر کیش را در زندگی در گور کن
تا بمانی زنده جاوید در دارالقرار
هوش مصنوعی: برای اینکه در زندگی جاوید و پایدار بمانی، باید افکار و ویژگی‌های منفی و کفرآمیز را از خود دور کنی و درونت را پاکسازی کنی.
«ربنا انا ظلمنا» ورد خود کن سالها
تا چو آدم توبه ات گردد قبول کردگار
هوش مصنوعی: پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم. سال‌ها این گفته را تکرار کن تا مانند آدم، توبه‌ات نزد خداوند پذیرفته شود.
ورد خود کن «لاتذر» یک عمر چون نوح نبی
تا ز کفار وجود خود برانگیزی دمار
هوش مصنوعی: همیشه به یاد داشته باش «لاتذر» را مانند نوح نبی در طول زندگی‌ات تکرار کن، تا بتوانی از وجود کافران بر خود غلبه کنی و آنان را از بین ببری.
گر همه جبریل باشد، استعانت زو مجوی
تا شود آتش گلستان بر تو ابراهیم وار
هوش مصنوعی: اگر همه فرشتگان هم برای کمک به تو بیایند، به آن‌ها تکیه نکن. تا زمانی که مثل ابراهیم، آتش به گلستان تبدیل نشود، هیچ‌کس نمی‌تواند کمکت کند.
صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز
تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار
هوش مصنوعی: صبر کن مانند اسماعیل که با آرامش و استقامت زیر تیغ قرار گرفت، تا جبرئیل از طرف خداوند قربانی‌ای برای تو بیاورد.
دامن از دست زلیخای هوس بیرون بکش
تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نامدار
هوش مصنوعی: از وسوسه‌ها و خواسته‌های نفسانی فاصله بگیر تا به مقام والا و محبوبیت دست یابی.
زیر پا آور هوای دیو نفس خویش را
چون سلیمان حکم کن بر انس و جن و مور و مار
هوش مصنوعی: کنترل و رهایی از خواسته‌های نفسانی خود را در دستانت بگیر، همان‌طور که سلیمان بر موجودات مختلف حکمرانی کرد، بر دنیا و موانع زندگی خود مسلط شو.
چون کلیم الله، نعلین دو عالم خلع کن
تا ز رود نیل، ساغر بخشدت پروردگار
هوش مصنوعی: مانند حضرت موسی، پاهای خود را از کفش‌های دنیوی خلاص کن تا خداوند از رود نیل، جامی به تو عطا کند.
تا برآیی همچو عیسی بر سپهر چارمین
چارپای طبع را بگذار در این مرغزار
هوش مصنوعی: به زودی مانند عیسی در آسمان چهارم ظهور کن و خیال و اندیشه را در این دشت رها کن.
از صراط المستقیم شرع، پا بیرون منه
تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار
هوش مصنوعی: از راه درست دین خارج نشو تا جایی که بتوانی فردا به راحتی از آن مسیر عبور کنی.
دست زن بر بر دامن شرع رسول هاشمی
زان که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار
هوش مصنوعی: دستت را به دامن قوانین پیامبر بزرگوار بزن، زیرا بدون این راهنما، نمی‌توانی کشتی زندگی‌ات را به ساحل برسانی.
باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست
آفرینش را به ذات بی مثالش افتخار
هوش مصنوعی: احمد مرسل که باعث به وجود آمدن جهان است، به خاطر ذات بی‌نظیرش به آفرینش افتخار می‌کند.
تا نیامد رایض شرع تو در میدان خاک
سرکشی نگذاشت از سر ابلق لیل و نهار
هوش مصنوعی: تا زمانی که فرمان و حکم شرع تو به میدان نیامد، هیچ چیزی از سر شب و روز برای ابلق (اسب) آرامش نگذاشت.
کفر شد با خاک یکسان از فروغ گوهرت
سایه خواباند علم، خورشید چون گردد سوار
هوش مصنوعی: بیت اشاره به این دارد که تاریکی و ناامیدی با روشنایی و درخشش وجود تو نابود می‌شود. علم و دانش همچون خورشید در فضایی پر از ظلمت ظاهر می‌شود و می‌تواند تمامی سایه‌ها و ناامیدی‌ها را از بین ببرد. به نوعی، روشنایی و آگاهی می‌تواند جهانی جدید و روشن را به وجود آورد.
بود چشم آفرینش در شکرخواب عدم
کز صبوح باده وحدت تو بودی میگسار
هوش مصنوعی: در عالم عدم، چشمان آفرینش به خواب شیرینی رفته بودند و در سپیده‌دم، می‌نوشیدند از شراب وحدت تو.
ساقی ابداع چون مهر از لب مینا گرفت
چشم بیدار تو بودش ساغر گوهرنگار
هوش مصنوعی: ای ساقی، مانند خورشید از لب مینا نوشیدنی جدیدی سراغ گرفتی، و چشم بیدار تو همچون جامی زیبا و رنگین است.
بوسه ها بر دست خود زد خاتم استاد صنع
تا شد از لوح تو نقش آفرینش کامکار
هوش مصنوعی: خاتم استاد هنر بوسه‌هایی بر دستانش زد تا از لوح وجود تو، نقش و نگاری پدید آورد که موفقیت را به ارمغان آورد.
اهل دنیا را ز راز آخرت دادی خبر
خواندی از پشت ورق، روی ورق را آشکار
هوش مصنوعی: تو به اهل دنیا خبر از رازهای آخرت دادی، ولی آن‌ها فقط از روی کلمات خواندند و حقیقت را نمی‌بینند.
محو گردیدند از نور تو یکسر انبیا
ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار
هوش مصنوعی: تمام پیامبران به طور کامل در نور تو محو شدند و ستارگان درخشان مانند خورشید تابان در آسمان نمایان خواهند شد.
پنج نوبت کوفتی در چار رکن و شش جهت
هفت اقلیم جهان را چون شتر کردی مهار
هوش مصنوعی: در پنج مرحله بر چهار رکن و شش سمت، هفت اقلیم جهان را مانند شتری که مهار شده، در اختیار خود گرفتی.
در ره دین باختی دندان گوهربار را
رخنه این حصن را کردی به گوهر استوار
هوش مصنوعی: در مسیر دین، دندان‌های با ارزش و گران‌بهایت را از دست دادی و به این قلعه نفوذ کردی با گوهری محکم و استوار.
از جهان قانع به نان خشک گشتی، وز کرم
نعمت روی زمین بر امتان کردی نثار
هوش مصنوعی: تو از زندگی، به لقمه‌ای نان کمتر از آنچه نیاز داشتی راضی شدی و به خاطر محبت و لطفی که داشتی، بر سر مردم از برکات زمین بخشیدی.
ماه را کردی به انگشت هلال آسا دو نیم
ملک بالا را مسخر ساختی زین ذوالفقار
هوش مصنوعی: تو با انگشت خود مانند هلال ماه، ماه را به دو نیم کرده‌ای و با این ذوالفقارت، دو بخش بالای ملک را تحت سلطه خود درآورده‌ای.
کردی اندر گام اول، سایه خود را وداع
چون سبکباران برون رفتی ازین نیلی حصار
هوش مصنوعی: در گام نخست، به گونه‌ای سبک و آزاد، به وداع با سایه‌ات پرداخته‌ای و از این محدودیت آبی‌رنگ بیرون رفته‌ای.
سنگ را در پله معجز درآوردی به حرف
ساختن خصم دو دل را چون ترازو سنگسار
هوش مصنوعی: تو با قدرت کلامت سنگ را به پله‌ای برای معجزه تبدیل کردی و مانند ترازویی دو دلی را میان دشمنانت به تکه‌تکه کرد.
چون سلیمان است کز خاتم جدا افتاده است
کعبه تا داده است از کف دامنت بی اختیار
هوش مصنوعی: این بیت به ابو القاسم شاعر نسبت داده می‌شود و به نوعی به وضعیتی اشاره دارد که شخصی از قدرت و مقام خود جدا شده و دچار بحرانی درونی است. در اینجا به سلیمان اشاره شده که به خاطر از دست دادن یک علامت مهم، به سرنوشتش آسیب رسانده و نماد استیصال و ناتوانی در برابر اوضاع است. کعبه، به عنوان یک نماد مقدس، نشان‌دهنده اهداف و ارزش‌های والای انسانی است که به طور ناخواسته از دست رفته‌اند. در مجموع، این بیت حس اضطراب و تنهایی را به تصویر می‌کشد که ناشی از فقدان و جدایی از منابع الهام و قوت است.
چون بهار از خلق خوش کردی معطر خاک را
«رحمت للعالمین » خواندت ازان، پروردگار
هوش مصنوعی: زمانی که بهار با لطافت و زیبایی‌اش هوای خوشی به زمین می‌بخشد، تو را به عنوان رحمت برای جهانیان معرفی می‌کند، ای پروردگار.
با شفیع المذنبین، صائب فدای نام توست
از سر لطف و کرم، تقصیر او را درگذار
هوش مصنوعی: با شفاعت کسی که خطاکاران را شفاعت می‌کند، صائب فدای نام توست. از روی لطف و مهربانی‌ات، تقصیر او را ببخش.