گنجور

شمارهٔ ۶

آب رویم برده ای و آتش اندر من زده
من چو داغ از داغ عشق تو در آتش تن زده
آینه بردار و بنگر تا ز روی و موی خویش
آتشی با دود بینی آتش اندر من زده
خرمن صبرم بدان بر باد شد کز زلف تو
توده های مشک دیدم گرد مه خرمن زده
عارض و روی تو دایم طعنه در سوسن زنند
لاله خود روی دیدی طعنه در سوسن زده
صدهزاران حوری اندر حسن و حور اندر بهشت
از دریغت صدهزاران چاک بر دامن زده
ماه بر گردون گردان پاسبان بام توست
عاشق نام توام تا ماه خوبان نام توست
تا مرا برسر فرود آمد قضای عشق تو
خاک پایت سرمه کردم در رضای عشق تو
بندگان را شرط باشد در قضا دادن رضا
بی رضای دل نباشم در قضای عشق تو
بر دلم پیوسته کبر پادشاهان چون کنی
گر دل مسکین من شد پادشای عشق تو
جان و جانان منی وز جان و دل شیرین تری
خوش بود جان بذل کردن در وفای عشق تو
از دلم حالی مرا دست تصرف کوته است
کی رسد جان را تصرف در سرای عشق تو
حبذا عشقت وگرچه فتنه در بازار اوست
خرما رویت که نور دیده در دیدار اوست
خوش بود در دوستی باطن چو ظاهر داشتن
نظم زین الدین ندیم طبع و خاطر داشتن
طالب مدحت ابوطالب که رسم و رای اوست
طالبان جود را خشنود و شاکر داشتن
اوست عبدالله طاهر کز جمال خلق و خلق
نیست جز در وسع او باطن چو ظاهر داشتن
خویشتن را در مکانت نیست در امکان کس
چون جمال الساده عبدالله طاهر داشتن
ور سخن دانان بی همتا بسی یابی، خطاست
هر کسی را در سخن همتای صابر داشتن
هر که را موسی و عیسی نام باشد در جهان
معجز عیسی و موسی کرد نتواند بیان
ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای
خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای
افتخار خاندان جد خویشی در نسب
کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای
آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو
فعل عاقل کی شود ممکن ز هر دیوانه ای
در مثوبت جنس طاعت کی بود هر خدمتی
در مثابت مثل قرآن (بوده) هر افسانه ای
صاحب فرزانه ای و بر مدیحت وقف باد
خاطر هر هوشمندی طبع هر فرزانه ای
نسبت جد از جمال تو کمالی یافته است
صورت جود از کمال تو جمالی یافته است
در معالی و ایادی تا یدبیضا تو راست
در حصول شکر و منت رغبت و سودا تو راست
صورت و سیرت به نزد عقل زیبا به بود
صورت زیبا تو داری سیرت زیبا تو راست
در مدحت بخش آن آمد که دریا بخشش است
در مدحت بخش توست و بخشش دریا تو راست
از تو گر ما را بود تمکین و اقبال و قبول
لاجرم شکر و ثنا و آفرین از ما تو راست
خار خرما را بود وز نخل نحل و شاخ جود
خار بدخواه تو دارد لاجرم خرما تو راست
زینت و آب و جمال آل پیغمبر تویی
بر درخت فضل و فخر امروز برگ و بر تویی
نیستم دریا و از مدح تو با گوهر منم
نیستم گردون و از وصف تو پراختر منم
جعفر صادق که جد توست قولش صدق بود
چون تو را گویم ثنا پنداری آن جعفر منم
زیر پای مدحت تو درفشاند طبع من
زین سبب وقت سخن بر هر سخنور سر منم
گرد این گیتی به نظم نیک و الفاظ بدیع
نام تو گسترد خواهم گر سخن گستر منم
در سخا از بحر اخضر بگذرم دیگر تویی
در سخن از نفس ناطق بگذری دیگر منم
چون چنینم در سخن بر من سخا باید نمود
در سخن بعد از سخا معجز مرا باید نمود
موسم روزه به نزدیک تو مهمان آمده است
میزبان چون تو نیابد نزد تو ز آن آمده است
نفس را شیطان همی از راه طاعت دور داشت
نزد ما روزه به قهر و قمع شیطان آمده است
ماه شعبان شعبه ای بود از درخت شر و فسق
خیر و زهد و روزه ما را ضد ایشان آمده است
بر تو میمون و همایون باد تا کامل کنی
طاعتی راگر به عاصی نام نقصان آمده است
تا نه بس مدت زگشت روزه و دور فلک
عید مهمان آیدت گر روزه مهمان آمده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آب رویم برده ای و آتش اندر من زده
من چو داغ از داغ عشق تو در آتش تن زده
هوش مصنوعی: تو مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده‌ای و آتش عشق تو در درون من شعله‌ور است. من مانند کسی هستم که از درد عشق تو در آتش وجودم می‌سوزم.
آینه بردار و بنگر تا ز روی و موی خویش
آتشی با دود بینی آتش اندر من زده
هوش مصنوعی: به آینه نگاه کن و ببین که چگونه از چهره و موی خود، آتشی با دودی به وجود آمده است که نشانه‌ای از شعله‌ای درون من است.
خرمن صبرم بدان بر باد شد کز زلف تو
توده های مشک دیدم گرد مه خرمن زده
هوش مصنوعی: صبر و تحمل من تمام شده است، زیرا از زلف تو، توده‌های مشک را دیدم که دور خرمن من پخش شده‌اند.
عارض و روی تو دایم طعنه در سوسن زنند
لاله خود روی دیدی طعنه در سوسن زده
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو همیشه باعث تمسخر و حسادت گل‌سوسن می‌شود، چون لاله‌ی زیبا خود را دیده که چطور به سوسن طعنه می‌زند.
صدهزاران حوری اندر حسن و حور اندر بهشت
از دریغت صدهزاران چاک بر دامن زده
هوش مصنوعی: صدها هزار حوری با زیبایی در بهشت وجود دارند، اما از حسرت تو، هزاران زخم و درد بر دلم نشسته است.
ماه بر گردون گردان پاسبان بام توست
عاشق نام توام تا ماه خوبان نام توست
هوش مصنوعی: ماه در آسمان، نگهبان سقف خانه‌ات است و من عاشق نام تو هستم، زیرا ماه زیبایی‌اش را به نام تو می‌زند.
تا مرا برسر فرود آمد قضای عشق تو
خاک پایت سرمه کردم در رضای عشق تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرنوشت عشق تو بر من سایه افکنده، برای نشان دادن ارادت و خلوص خود، خاک پایت را همانند سرمه‌ای ارزشمند گرامی داشتم.
بندگان را شرط باشد در قضا دادن رضا
بی رضای دل نباشم در قضای عشق تو
هوش مصنوعی: بندگان باید در برابر قضا و سرنوشت راضی باشند، اما من در عشق تو هرگز به رضایت دل خودم رضایت نمی‌دهم.
بر دلم پیوسته کبر پادشاهان چون کنی
گر دل مسکین من شد پادشای عشق تو
هوش مصنوعی: همواره بر دل من غرور و تکبر پادشاهان حاکم است، اما اگر تو بخواهی، دل فقیر و بی‌نوایم به عشق تو تبدیل به پادشاهی می‌شود.
جان و جانان منی وز جان و دل شیرین تری
خوش بود جان بذل کردن در وفای عشق تو
هوش مصنوعی: تو جان منی و از جان و دل هم شیرین‌تر هستی. خوش‌تر آن است که جانم را در راه عشق تو فدا کنم.
از دلم حالی مرا دست تصرف کوته است
کی رسد جان را تصرف در سرای عشق تو
هوش مصنوعی: دل من حالی دارد که احساسش در دست من نیست و به همین خاطر نمی‌دانم چه زمانی می‌توانم جانم را در عشق تو تسخیر کنم.
حبذا عشقت وگرچه فتنه در بازار اوست
خرما رویت که نور دیده در دیدار اوست
هوش مصنوعی: عشق تو بسیار دوست داشتنی است، حتی اگر در محیطی پر از حواس‌پرتی باشد. دیدن چهره‌ات برایم مانند نوری است که در زندگی‌ام می‌تابد.
خوش بود در دوستی باطن چو ظاهر داشتن
نظم زین الدین ندیم طبع و خاطر داشتن
هوش مصنوعی: دوستی حقیقی تنها ظاهری نیست، بلکه باید از درون نیز به آن اهمیت داد. اگر بخواهیم به دوستی به طور جدی و با نظم و ترتیب نگاه کنیم، باید به روح و ذهن خود نیز توجه کنیم و این هماهنگی را حفظ کنیم.
طالب مدحت ابوطالب که رسم و رای اوست
طالبان جود را خشنود و شاکر داشتن
هوش مصنوعی: در جستجوی ستایش ابوطالب هستم، چرا که کار او این است که کسانی را که به دنبال بخشش هستند، راضی و سپاسگزار نگه دارد.
اوست عبدالله طاهر کز جمال خلق و خلق
نیست جز در وسع او باطن چو ظاهر داشتن
هوش مصنوعی: او عبدالله طاهری است که زیبایی و خلق او فراتر از آن است که دیگران بتوانند به آن دست یابند. باطن او همانند ظاهرش زیبا و متعالی است.
خویشتن را در مکانت نیست در امکان کس
چون جمال الساده عبدالله طاهر داشتن
هوش مصنوعی: انسان نباید خود را در جایی بیابد که فراتر از توانایی او باشد؛ مانند داشتن زیبایی و شکوه عبدالله طاهر.
ور سخن دانان بی همتا بسی یابی، خطاست
هر کسی را در سخن همتای صابر داشتن
هوش مصنوعی: اگر در جمع سخن‌دانان برجسته و بی‌نظیر قرار بگیری، اشتباه است که بخواهی هر کسی را در سخن و بیان به مقام صبوری برسانی.
هر که را موسی و عیسی نام باشد در جهان
معجز عیسی و موسی کرد نتواند بیان
هوش مصنوعی: هر کسی که نامش موسی یا عیسی باشد، در دنیا نمی‌تواند معجزاتی را که این بزرگواران انجام دادند، توصیف کند.
ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای
خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید تو در هر کلامی از سوی عالمان، گواه بر فضایل توست؛ همان‌طور که این صفات و ویژگی‌های برجسته تو، غیر از بهترین‌ها به زبان کسی نمی‌آید.
افتخار خاندان جد خویشی در نسب
کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای
هوش مصنوعی: افتخار خانواده پدری تو در نسبت با دیگران چه زمانی است، وقتی که خانواده تو در هر خانه‌ای وجود داشته باشد؟
آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو
فعل عاقل کی شود ممکن ز هر دیوانه ای
هوش مصنوعی: آنچه که در وجود توست و تو را بزرگ می‌سازد، در هیچ دیگری وجود ندارد. بنابراین، هر عمل عاقلانه و منطقی از یک دیوانه ممکن نیست.
در مثوبت جنس طاعت کی بود هر خدمتی
در مثابت مثل قرآن (بوده) هر افسانه ای
هوش مصنوعی: هیچ خدمتی به اندازه طاعت و بندگی ارزشمند نیست، درست مانند اینکه هر داستانی در قرآن دارای اهمیت و معناست.
صاحب فرزانه ای و بر مدیحت وقف باد
خاطر هر هوشمندی طبع هر فرزانه ای
هوش مصنوعی: این شعر درباره‌ی فردی به نام "فرزانه" صحبت می‌کند که به خوبی مورد ستایش قرار گرفته است. با توجه به اینکه او دارای صفات برجسته‌ای است، هر کسی که هوش و درک خوبی دارد، به ستایش او می‌پردازد و از ویژگی‌هایش به عنوان الگویی برای خود استفاده می‌کند.
نسبت جد از جمال تو کمالی یافته است
صورت جود از کمال تو جمالی یافته است
هوش مصنوعی: نسبت جد شما به زیبایی‌ات به کمال رسیده و چهره بخشندگی‌ات از کمال وجود تو، زیبایی‌ای خاص یافته است.
در معالی و ایادی تا یدبیضا تو راست
در حصول شکر و منت رغبت و سودا تو راست
هوش مصنوعی: تو در دست یافتن به شکر و سپاسگذاری، بیش از هر کسی دیگر شایسته‌ای و این هنر در اختیار توست.
صورت و سیرت به نزد عقل زیبا به بود
صورت زیبا تو داری سیرت زیبا تو راست
هوش مصنوعی: ظاهر و رفتار زیبا به نظر عقل ارزشمندتر از چهره زیباست. تو هم که چهره خوبی داری، باید بدانی که رفتار خوب تو هم اهمیت بالایی دارد.
در مدحت بخش آن آمد که دریا بخشش است
در مدحت بخش توست و بخشش دریا تو راست
هوش مصنوعی: در ستایش بخشندگی، گفته شده که دریا نماد بخشش است، اما ستایش واقعی از آن توست و بخشش دریا هم به تو تعلق دارد.
از تو گر ما را بود تمکین و اقبال و قبول
لاجرم شکر و ثنا و آفرین از ما تو راست
هوش مصنوعی: اگر تو به ما توجه کنی و نعمت‌های خود را بر ما ارزانی داری، طبیعی است که ما شکر و ستایش و مدح تو را خواهیم گفت.
خار خرما را بود وز نخل نحل و شاخ جود
خار بدخواه تو دارد لاجرم خرما تو راست
هوش مصنوعی: خار خرما هم از درخت نخل می‌روید و درخت نخل به خودی خود میوه‌های شیرین و خوشمزه‌ای مانند خرما می‌دهد. اما همانطور که خارهای درخت نخل وجود دارد، ممکن است کسانی هم در زندگی‌ات باشند که از موفقیت تو راضی نباشند و برایت مایه دردسر شوند. با این حال، این نکته را در نظر داشته باش که درخت نخل به خاطر خرماهایش مورد توجه است و تو نیز به خاطر کارها و موفقیت‌هایت قابل احترام و ارزشمند هستی.
زینت و آب و جمال آل پیغمبر تویی
بر درخت فضل و فخر امروز برگ و بر تویی
هوش مصنوعی: تو مانند زینت و زیبایی آل پیامبر هستی و امروز با این فضایل و افتخارات، به مانند برگ و میوه درختی که پرثمر است، درخشان و شگفت‌انگیز می‌باشی.
نیستم دریا و از مدح تو با گوهر منم
نیستم گردون و از وصف تو پراختر منم
هوش مصنوعی: من نه دریا هستم و نه می‌توانم تو را با جواهر نیکو ستایش کنم، من نه آسمان هستم و نه می‌توانم عظمت تو را به درستی وصف کنم.
جعفر صادق که جد توست قولش صدق بود
چون تو را گویم ثنا پنداری آن جعفر منم
هوش مصنوعی: جعفر صادق، جد تو، راستگو بود. وقتی که در وصف تو صحبت می‌کنم، گویی خود او را خطاب می‌کنم و تو را مورد ستایش قرار می‌دهم.
زیر پای مدحت تو درفشاند طبع من
زین سبب وقت سخن بر هر سخنور سر منم
هوش مصنوعی: زیر پای تو، استعداد من درخشش دارد و به همین دلیل، هر زمان که صحبت می‌کنم، برتر از دیگر سخنوران هستم.
گرد این گیتی به نظم نیک و الفاظ بدیع
نام تو گسترد خواهم گر سخن گستر منم
هوش مصنوعی: دور این جهان را با نظم زیبا و واژه‌های تازه به نام تو پر می‌کنم اگر من سخن‌سرای خوبی باشم.
در سخا از بحر اخضر بگذرم دیگر تویی
در سخن از نفس ناطق بگذری دیگر منم
هوش مصنوعی: من در بخش بخشندگی از دریا عبور می‌کنم و در اینجا تنها تو هستی، و وقتی به سخن گفتن از نفس ناطق می‌رسیم، دیگر من هستم.
چون چنینم در سخن بر من سخا باید نمود
در سخن بعد از سخا معجز مرا باید نمود
هوش مصنوعی: وقتی من این‌گونه در گفتار خود هستم، باید در سخن generosity و بخشش نشان دهم و بعد از آن، معجزه‌ها و شگفتی‌هایم را به نمایش بگذارم.
موسم روزه به نزدیک تو مهمان آمده است
میزبان چون تو نیابد نزد تو ز آن آمده است
هوش مصنوعی: ماه رمضان به نزد تو آمده تا مهمان تو باشد، که هیچ کسی مانند تو نمی‌تواند از مهمانی اش لذت ببرد.
نفس را شیطان همی از راه طاعت دور داشت
نزد ما روزه به قهر و قمع شیطان آمده است
هوش مصنوعی: نفس انسان به وسیله شیطان از مسیر بندگی و اطاعت خدا دور می‌شود، اما روزه به ما کمک می‌کند تا با مبارزه و مقاومت در برابر شیطان، به راه درست برگردیم.
ماه شعبان شعبه ای بود از درخت شر و فسق
خیر و زهد و روزه ما را ضد ایشان آمده است
هوش مصنوعی: ماه شعبان به عنوان بخشی از یک درخت بزرگ که نماد کارهای نادرست و فاسد است، معرفی شده است. در حالی که اعمال خوب و نیک مانند زهد و روزه در تضاد با این اعمال ناپسند قرار دارند.
بر تو میمون و همایون باد تا کامل کنی
طاعتی راگر به عاصی نام نقصان آمده است
هوش مصنوعی: برای تو همواره خوشی و سعادت باشد تا بتوانی عبادتی را به کمال برسانی، هرچند که در نام گناهکاران، نشانه‌هایی از نقص و کمبود وجود دارد.
تا نه بس مدت زگشت روزه و دور فلک
عید مهمان آیدت گر روزه مهمان آمده است
هوش مصنوعی: تا زمانی که روزها و دوران‌ها به پایان برسند، عید مهمان تو خواهد آمد، اگر روزه مهمان نیز آمده باشد.