گنجور

شمارهٔ ۲

تا زبرج حوت آهنگ حمل کرد آفتاب
در حمل در هر نباتی صد عمل کرد آفتاب
هر دو شاخی بر کمر بستند چون جوزاکمر
تا سریر شاهی از برج حمل کرد آفتاب
در میان زاغ و بلبل مشکلی افتاده بود
در حمل هر مشکلی کافتاد حل کرد آفتاب
روضه فردوس گشت از ماه تا ماهی جهان
چون زماهی بر فلک منزل بدل کرد آفتاب
از رخ نسرین و روی لاله و دیدار گل
سبزه را پر ماه و مریخ و زحل کرد آفتاب
روضه فردوس گشت از ماه تا ماهی جهان
باغ را در زینت طینت مثل کرد آفتاب
وین همه طینت که اندر زینت بستان نهاد
از برای نزهت صدر اجل کرد آفتاب
ساحت صحرا ز زینت همچو نقش مانوی است
هر کجا چشمت برافتد صورت و نقش نوی است
ابر فروردین ز فردوس برین آید همی
زانکه با ماء معین و حور عین آید همی
گر زمین را پیش از این از آسمان رشک آمدی
آسمان را زین سپس رشک از زمین آید همی
از سماع قمریان قاری خجل گردد همی
وز گلوی بلبلان صوت حزین آید همی
رعد از آن چون مالک اشتر بغرد کز رخش
شعله تیغ امیرالمومنین آید همی
از نسیم گل به تن مشک ختن خیزد همی
وز ضمیر گل به دل در ثمین آید همی
باده خوردن باد بر روی ریاحین، دین ما
کز ریاحین بوی بزم مجددین آید همی
آنکه هنگام خطاب وکنیت و نام و نسب
عمده الاسلام ابوالقاسم علی الموسوی است
آن خداوندی که عالی شد بدو نام شرف
از طرایف مدح او توزد همی نام طرف
تا نیابی بر او ضایع بود رنج طمع
تانگویی نام او مشکل بود نام شرف
خدمت درگاه او توقیع انعام نعیم
فکرت بدخواه او تاریخ ایام اسف
گرچه بی اسلاف او اسلام را رونق نبود
تازه در ایام او گشته است اسلام سلف
قطره باران زلفظ او لطافت یافته است
زان همی لولو شود کافتاد در کام صدف
عقل مست علم گشت از بس که در بزم هنر
ساقی لفظش بدو می داد در جام نتف
شکر چون مرغان به دام ذکر او بسته بماند
تا بدید انعام او را دانه دام لطف
اوست آن عالی نسب کز عدل او و علم او
شغل دولت مستقیم و کار ملت مستوی است
کهترش را در زمانه مهتری کردن سزد
آسمان را پیش قدرش چاکری کردن سزد
همتش را سر ز چرخ هفتمین برتر شده است
بر سران روزگار او را سری کردن سزد
افتخار آل حیدر نیست در عالم جز او
کلک او را کار تیغ حیدری کردن سزد
عدل او با چرخ بی انصاف جوید داوری
هر کجا انصاف باشد، داوری کردن سزد
سیرت خوبش دل سلطان و لشکر صید کرد
هر کجا خوبی بباشد دلبری کردن سزد
لشکرش شد پر طمع تا لشکر جودش بدید
در چنان لشکر طمع را لشکری کردن سزد
برتر از اقبال او اختر ندانم بر فلک
بر فلک اقبال او را برتری کردن سزد
شاه سادات است و گیسو بر سر او تاج او
تاج پر گوهر چه باشد تاج تاج گیسوی است
نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش
زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش
گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند
نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش
اوج علیین نخوانم همت عالیش را
اوج علیین یکی جزو است ز اجزای علوش
گر غلو با کارها در شرع جدش راست نیست
وقت بذل مال و نعمت چون بود چندان غلوش
همچو نور از ماه و ماه از اختران تابنده شد
سروری از راه و رسمش مهتری از خلق و خوش
گرچه باقی نیست قدر و رتبتش را در جهان
از جهان جز ذکر باقی نیست چیزی آرزوش
آسمان باصد هزاران چشم بینا بر زمین
گرچه بسیاری عجب بیند، نبیند هم کفوش
ای خداوندی که در دست تو آن کلک ضعیف
حجت دولت مبین و قوت ملت قوی است
نیست کس در نیک نامی هم نفس مانند تو
در معالی و معانی نیست کس مانند تو
هیچ نشگفت ار نماند هیچکس فریاد خواه
تا بود در عهد ما فریاد رس مانندتو
از بزرگان گرچه خالی نیست دور روزگار
هم تویی در روزگار خویش و بس مانند تو
سیم و زر با خاک و خس نزدیک جود تو یکی است
کس نبخشد در جهان این خاک و خس مانند تو
از بزرگی کسب کردن بی هوس هرگز نماند
کیست در عالم که باشد زین هوس مانند تو
در شب ظلم از دل عادل عسس داری همی
روز من شب باد اگر باشد عسس مانند تو
یک نفس داریم و از عدل تو در وی صد دعا
ای ندیده نفس ناطق هم نفس مانند تو
در مدیح تو طریق جادوی خواهم سپرد
فعل نیک و صنعت نغز از حساب جادوی است
گرچه صدر عالمی در علم صد عالم تویی
در بزرگی افتخار نسبت آدم تویی
گر در این عالم به از عالم یکی عالم بود
اندر این عالم به از عالم یکی عالم تویی
خواستم تا علم و عالم را دعا گویم یکی
آن دعا هم در تو گفتم زانکه هر دو هم تویی
خاتم پیغمبران اندر جهان جد تو بود
از بزرگی چون نگین جم در آن خاتم تویی
خواهم از ایزد بقای نوح و عمر جم تو را
زانکه در خورد بقای نوح و جام جم تویی
باد عزت بی زوال و باد خرم خاطرت
که اهل عز بی زوال و خاطر خرم تویی
روی شادی بین به چشم دل که از ابنای دهر
آنکه او هرگز نخواهد دید روی غم تویی
خسروانی جام خواه و خسروی ران کام دل
جام جام خسروانی کام کام خسروی است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا زبرج حوت آهنگ حمل کرد آفتاب
در حمل در هر نباتی صد عمل کرد آفتاب
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید به برج حوت وارد شد، انرژی و تاثیر خود را بر روی گیاهان می‌گذاشت و در هر گیاهی هزاران کار و تأثیر مثبت ایجاد می‌کرد.
هر دو شاخی بر کمر بستند چون جوزاکمر
تا سریر شاهی از برج حمل کرد آفتاب
هوش مصنوعی: دو شاخ بر کمر بسته‌اند، مانند درخت جوز که کمر را احاطه کرده است، تا زمانی که آفتاب بر تخت شاهی از برج حمل‌شود.
در میان زاغ و بلبل مشکلی افتاده بود
در حمل هر مشکلی کافتاد حل کرد آفتاب
هوش مصنوعی: در میان زاغ و بلبل مشکلی پیش آمده بود. در هر مشکل و سختی که به وجود می‌آمد، خورشید آن را حل می‌کرد.
روضه فردوس گشت از ماه تا ماهی جهان
چون زماهی بر فلک منزل بدل کرد آفتاب
هوش مصنوعی: بهشتی که در آن انسان‌ها در آرامش و خوشی زندگی می‌کنند، هر ماه به زیبایی و طراوتش افزوده می‌شود، در حالی که زمین به مانند یک ماهی در آسمان به گردش ادامه می‌دهد و نور آفتاب جایگاه خود را تغییر می‌دهد.
از رخ نسرین و روی لاله و دیدار گل
سبزه را پر ماه و مریخ و زحل کرد آفتاب
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی طبیعت و جلوه‌های آن اشاره دارد. در اینجا، زیبایی و طراوت گل‌ها و سبزه‌ها با نور و گرمای آفتاب که به آن‌ها جلوه خاصی می‌بخشد، توصیف شده است. همچنین اشاره به کرات آسمانی مانند ماه و مریخ و زحل به نوعی مقایسه زیبایی‌های زمینی با زیبایی‌های آسمانی است و نشان می‌دهد که آفتاب چگونه می‌تواند طراوت و رنگارنگی را به این گل‌ها و سبزه‌ها منتقل کند.
روضه فردوس گشت از ماه تا ماهی جهان
باغ را در زینت طینت مثل کرد آفتاب
هوش مصنوعی: بهشتی مانند گلزار که هر ماه زیبایی‌اش دوچندان می‌شود، آفتاب همچون زینتی بر روی زمین درخشندگی می‌بخشد و جهان را زیباتر می‌کند.
وین همه طینت که اندر زینت بستان نهاد
از برای نزهت صدر اجل کرد آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تمام زیبایی‌ها و زینت‌هایی که در باغ به کار رفته‌اند، از سوی طبیعت به منظور بهبود و لذت‌بردن از زندگی ایجاد شده‌اند و خورشید نیز نقش مهمی در این فرآیند دارد. زیبایی‌های طبیعی و شکوفایی گل‌ها با تلاش و قدرت آفتاب به وجود آمده‌اند تا روح انسان را شاداب و دلنشین کنند.
ساحت صحرا ز زینت همچو نقش مانوی است
هر کجا چشمت برافتد صورت و نقش نوی است
هوش مصنوعی: دشت و صحرا به زیبایی آراسته شده‌اند و هر جا که نگاه کنی، تصویری تازه و زیبا به چشم می‌خورد.
ابر فروردین ز فردوس برین آید همی
زانکه با ماء معین و حور عین آید همی
هوش مصنوعی: ابرهای فروردین از بهشت و زیبایی‌های آن می‌بارند، زیرا با آب پاک و عیونی زیبا به زمین می‌آیند.
گر زمین را پیش از این از آسمان رشک آمدی
آسمان را زین سپس رشک از زمین آید همی
هوش مصنوعی: اگر زمین قبل از این به آسمان حسادت می‌کرد، حالا نوبت آسمان است که به زمین حسد ببرد.
از سماع قمریان قاری خجل گردد همی
وز گلوی بلبلان صوت حزین آید همی
هوش مصنوعی: از شنیدن صدای قناری‌ها، قاری (خواننده) خجالت‌زده می‌شود و از گلوی بلبلان، صدای غم‌انگیزی به گوش می‌رسد.
رعد از آن چون مالک اشتر بغرد کز رخش
شعله تیغ امیرالمومنین آید همی
هوش مصنوعی: وقتی رعد می‌زند، انگار مالک اشتر از آن خارج می‌شود و نشانه‌ای از قدرت و شجاعت امیرالمؤمنین را به نمایش می‌گذارد، به‌طوری که نور شمشیر او از آسمان می‌تابد.
از نسیم گل به تن مشک ختن خیزد همی
وز ضمیر گل به دل در ثمین آید همی
هوش مصنوعی: از وزش نسیم گل، عطر خوش مشک ختن به تن می‌رسد و از عمق گل، لذت و شادی به دل نفوذ می‌کند.
باده خوردن باد بر روی ریاحین، دین ما
کز ریاحین بوی بزم مجددین آید همی
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب در کنار گل‌ها و عطر تازه‌ای که از این گل‌ها به مشام می‌رسد، نشان‌دهنده‌ی شادی و سرزندگی است که ما را به یاد مجالس خوش‌گذران و جشن‌های تازه می‌اندازد.
آنکه هنگام خطاب وکنیت و نام و نسب
عمده الاسلام ابوالقاسم علی الموسوی است
هوش مصنوعی: این شخص به هنگام معرفی خود، با نام و نسب مشخصش، ابوالقاسم علی الموسوی خطاب می‌شود که اهمیت ویژه‌ای در دین اسلام دارد.
آن خداوندی که عالی شد بدو نام شرف
از طرایف مدح او توزد همی نام طرف
هوش مصنوعی: خدایی که به مقام بالا و عظمت رسید، همان کسی است که به خاطر ویژگی‌های فوق‌العاده‌اش، مورد ستایش قرار می‌گیرد و نامش همواره در مدح و تحسین ذکر می‌شود.
تا نیابی بر او ضایع بود رنج طمع
تانگویی نام او مشکل بود نام شرف
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانی به کسی دست یابی، تلاش و امید تو بی‌فایده است و در این میان، نام او به راحتی بر زبان نمی‌آید و یادآوری‌اش دشوار خواهد بود.
خدمت درگاه او توقیع انعام نعیم
فکرت بدخواه او تاریخ ایام اسف
هوش مصنوعی: در خدمت‌گزاری به درگاه او ثمره‌های نیکو و نعمت‌هایی برای تفکر و اندیشه فراهم می‌شود، و کسانی که به او بدخواه هستند، روزگارشان به سختی و ناتوانی خواهد گذشت.
گرچه بی اسلاف او اسلام را رونق نبود
تازه در ایام او گشته است اسلام سلف
هوش مصنوعی: هرچند که اسلام بدون پیشینیانش رونقی نداشت، اما در زمان او (اشاره به فرد خاصی) اسلام شاهد شکوفایی و جدیدی بود.
قطره باران زلفظ او لطافت یافته است
زان همی لولو شود کافتاد در کام صدف
هوش مصنوعی: باران به نرمی و لطافت زلف محبوب می‌ماند و به همین دلیل، مانند مرواریدی می‌شود که در دهان صدف افتاده است.
عقل مست علم گشت از بس که در بزم هنر
ساقی لفظش بدو می داد در جام نتف
هوش مصنوعی: عقل به خاطر شادی و هیجان ناشی از علم و هنر، به حالت مستی درآمد. چون در میخانه، ساقی کلمات و مفاهیم را همچون شراب در جام به او می‌نوشاند.
شکر چون مرغان به دام ذکر او بسته بماند
تا بدید انعام او را دانه دام لطف
هوش مصنوعی: شکر مانند پرندگانی است که در دام یاد او گرفتارند و تا زمانی که نعمت‌های او را مشاهده نکنند، در همان دام باقی می‌مانند و منتظرند تا داسته‌های محبت او به آنها برسد.
اوست آن عالی نسب کز عدل او و علم او
شغل دولت مستقیم و کار ملت مستوی است
هوش مصنوعی: او شخصی با فضیلت و با نجابت است که به واسطهٔ انصاف و دانشش، حکومت به درستی برقرار شده و امور مردم به خوبی تنظیم می‌شود.
کهترش را در زمانه مهتری کردن سزد
آسمان را پیش قدرش چاکری کردن سزد
هوش مصنوعی: حقیر را در زمانی که بزرگتری در میان است، بزرگ داشتن و احترام کردن به او شایسته است. همچنین، آسمان را هم باید برای ارزش و مقام او خدمتگزار قرار داد.
همتش را سر ز چرخ هفتمین برتر شده است
بر سران روزگار او را سری کردن سزد
هوش مصنوعی: عزم و اراده او از همه مدارهایزمان بالاتر رفته و شایسته است که بر فراز دیگران در این دنیا قرار گیرد.
افتخار آل حیدر نیست در عالم جز او
کلک او را کار تیغ حیدری کردن سزد
هوش مصنوعی: افتخار خانواده علی تنها به او بستگی دارد و هیچکس غیر از او شایسته این است که با تیغ حیدری به میدان بیاید.
عدل او با چرخ بی انصاف جوید داوری
هر کجا انصاف باشد، داوری کردن سزد
هوش مصنوعی: خداوند عادل برای قضاوت به دنبال جایی است که انصاف وجود داشته باشد، زیرا در هر مکان که عدالت برقرار باشد، قضاوت کردن مناسب و شایسته است.
سیرت خوبش دل سلطان و لشکر صید کرد
هر کجا خوبی بباشد دلبری کردن سزد
هوش مصنوعی: خوش‌اخلاقی او دل پادشاه و سربازان را به دست آورد. هر جا که خوبی وجود داشته باشد، دلربایی مناسب است.
لشکرش شد پر طمع تا لشکر جودش بدید
در چنان لشکر طمع را لشکری کردن سزد
هوش مصنوعی: لشکریانش به خاطر دیدن بزرگ مهربانی و بخشش او، دچار طمع و آرزو شدند و این طبیعی است که وقتی کسی با بخشندگی و فراوانی روبرو شود، به فکر کسب آن نعمت‌ها بیفتد.
برتر از اقبال او اختر ندانم بر فلک
بر فلک اقبال او را برتری کردن سزد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم ستاره‌ای را بالاتر از اقبال او تصور کنم. بر آسمان، شایسته است که اقبال او بر دیگران برتری داشته باشد.
شاه سادات است و گیسو بر سر او تاج او
تاج پر گوهر چه باشد تاج تاج گیسوی است
هوش مصنوعی: این فرد دارای مقام و منزلت بالایی است و موهایش به عنوان یک تاج زیبا و با ارزش بر سر او جلوه‌گری می‌کند. در واقع، زیبایی موهایش به اندازه یک تاج پر از جواهرات ارزشمند است.
نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش
زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش
هوش مصنوعی: در هفت کشور هیچ چیز از قدرت و خطر بزرگی او کم نمی‌شود، و او به خاطر این ویژگی‌ها به خود می‌بالد، اما با این حال، دشمنش به خاطر این ویژگی‌ها دچار آتش کینه و حسادت می‌شود.
گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند
نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش
هوش مصنوعی: اگر دشمن بخواهد در مسیر نادرست خود صحبت کند، نه تنها نمی‌تواند حرف بزند، بلکه حتی نمی‌تواند نفس بکشد.
اوج علیین نخوانم همت عالیش را
اوج علیین یکی جزو است ز اجزای علوش
هوش مصنوعی: من همت عالی علی را به اوج علیین نمی‌رسانم، زیرا اوج علیین فقط بخشی از عظمت و برتری اوست.
گر غلو با کارها در شرع جدش راست نیست
وقت بذل مال و نعمت چون بود چندان غلوش
هوش مصنوعی: اگر زیاده‌روی در کارها طبق دین جدش درست نیست، پس در زمان بخشش مال و نعمت چطور ممکن است این زیاده‌روی وجود داشته باشد؟
همچو نور از ماه و ماه از اختران تابنده شد
سروری از راه و رسمش مهتری از خلق و خوش
هوش مصنوعی: مانند نوری که از ماه ساطع می‌شود و ماه از ستاره‌های درخشان بهره می‌برد، او با راه و رسمش به مقام رهبری و بزرگی دست یافته و از دل مردم محبوب است.
گرچه باقی نیست قدر و رتبتش را در جهان
از جهان جز ذکر باقی نیست چیزی آرزوش
هوش مصنوعی: هرچند در دنیا ارزش و مقام او باقی نمانده است، اما در این جهان تنها یاد و ذکر اوست که باقی مانده و آرزوی او برای این دنیا است.
آسمان باصد هزاران چشم بینا بر زمین
گرچه بسیاری عجب بیند، نبیند هم کفوش
هوش مصنوعی: آسمان با هزاران چشم بیدار به زمین نگاه می‌کند، ولی با وجود اینکه چیزهای عجیبی را می‌بیند، هرگز نمی‌تواند تمام آنچه در زمین می‌گذرد را درک کند.
ای خداوندی که در دست تو آن کلک ضعیف
حجت دولت مبین و قوت ملت قوی است
هوش مصنوعی: ای خداوندی که در دستان تو، آن قلم ناتوان، نشانه‌ای از قدرت حکومت و قوت ملت‌های نیرومند است.
نیست کس در نیک نامی هم نفس مانند تو
در معالی و معانی نیست کس مانند تو
هوش مصنوعی: هیچ کس در نیک نامی و بزرگی مانند تو نیست و در فضایل و معانی نیز هیچ کس به اندازه تو وجود ندارد.
هیچ نشگفت ار نماند هیچکس فریاد خواه
تا بود در عهد ما فریاد رس مانندتو
هوش مصنوعی: هیچ چیز عجیب نیست اگر هیچ‌کس فریادی نکند؛ تا زمانی که در زمان ما کسی مثل تو که فریادرس باشد وجود نداشته باشد.
از بزرگان گرچه خالی نیست دور روزگار
هم تویی در روزگار خویش و بس مانند تو
هوش مصنوعی: با وجود اینکه افرادی بزرگ در تاریخ وجود دارند، اما تو نیز در زمان خود از آن‌ها کم نیستی و ارزش و اهمیت خاص خود را داری.
سیم و زر با خاک و خس نزدیک جود تو یکی است
کس نبخشد در جهان این خاک و خس مانند تو
هوش مصنوعی: مال و ثروت با خاک و خس در برابر بخشش تو هیچ تفاوتی ندارد. هیچ‌کس در این دنیا مانند تو نیست که این خاک و خس را ببخشد.
از بزرگی کسب کردن بی هوس هرگز نماند
کیست در عالم که باشد زین هوس مانند تو
هوش مصنوعی: در دنیای ما هیچ‌کس نیست که مانند تو باشد، زیرا تو بدون تمایل به بزرگی، به دستاوردهای ارزشمندی دست یافته‌ای.
در شب ظلم از دل عادل عسس داری همی
روز من شب باد اگر باشد عسس مانند تو
هوش مصنوعی: در شب ظلمت، از دل انسان های عادل، بیداری و آگاهی به وجود می‌آید. اگر امروز من هم شبی مانند آن عادل داشته باشم، باید مانند تو آگاهی و دقت داشته باشم.
یک نفس داریم و از عدل تو در وی صد دعا
ای ندیده نفس ناطق هم نفس مانند تو
هوش مصنوعی: ما تنها یک نفس داریم و از عدل تو در آن نفس صد دعا وجود دارد. ای کسی که نفس ناطق را به چشم ندیده‌ای، هم‌نفس تو نیز مانند توست.
در مدیح تو طریق جادوی خواهم سپرد
فعل نیک و صنعت نغز از حساب جادوی است
هوش مصنوعی: در ستایش تو، راهی سحرآمیز خواهم گشود و کار نیک و هنر زیبا از حساب این سحر ناشی می‌شود.
گرچه صدر عالمی در علم صد عالم تویی
در بزرگی افتخار نسبت آدم تویی
هوش مصنوعی: هرچند که در علم و دانش، مقام بالایی داری و به مانند صد عالم به شمار می‌آیی، اما در بزرگی و افتخار، تو نسبت به آدم، خود را نمایان‌تر و برتر می‌کنی.
گر در این عالم به از عالم یکی عالم بود
اندر این عالم به از عالم یکی عالم تویی
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا عالم دیگری بهتر از این دنیا وجود داشته باشد، تو در این دنیا آن عالم برتر هستی.
خواستم تا علم و عالم را دعا گویم یکی
آن دعا هم در تو گفتم زانکه هر دو هم تویی
هوش مصنوعی: خواستار شدم که از علم و عالمان برای تو دعا کنم، اما در واقع همان دعا را برای تو گفتم، چون هر دو وجود نازنین تو هستی.
خاتم پیغمبران اندر جهان جد تو بود
از بزرگی چون نگین جم در آن خاتم تویی
هوش مصنوعی: پیامبر خاتم در عالم وجود جد تو بود، و از بزرگی‌اش مانند نگین خانواده جم در آن حلقه تو هستی.
خواهم از ایزد بقای نوح و عمر جم تو را
زانکه در خورد بقای نوح و جام جم تویی
هوش مصنوعی: می‌خواهم از خداوند عمر طولانی نوح و جاودانگی جام جم را برای تو بخواهم، زیرا تو خود درخور چنین بقایی هستی.
باد عزت بی زوال و باد خرم خاطرت
که اهل عز بی زوال و خاطر خرم تویی
هوش مصنوعی: باد عزت همیشه پایدار و خوشی خاطرت که تو از اهل عزت و شادابی هستی.
روی شادی بین به چشم دل که از ابنای دهر
آنکه او هرگز نخواهد دید روی غم تویی
هوش مصنوعی: به شادی نگاه کن و با چشم دل ببین که از میان انسان‌های زمانه، کسی هرگز نخواهد توانست غم تو را ببیند.
خسروانی جام خواه و خسروی ران کام دل
جام جام خسروانی کام کام خسروی است
هوش مصنوعی: در این بیت به ارتباط بین نوشیدن شراب و رسیدن به آرزوها اشاره شده است. جام خسروانی به معنای شراب شاهانه است که به انسان لذت و آسایش می‌بخشد و به او کمک می‌کند تا به خواسته‌ها و شادابی در زندگی دست یابد. در واقع، این مفهوم نمادی از خوشی و شادی در زندگی است که از طریق لذت‌های زودگذر به دست می‌آید.