گنجور

شمارهٔ ۵

دلم عاشق شدن فرمود و من برحسب فرمانش
در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش
پریشان زلف دلبندی دلم بربود و هر ساعت
پریشان کرد حالم را سر زلف پریشانش
قرار و خواب و شیرینی ز جان و چشم و عیش من
ببردند از بن دندان لب شیرین و دندانش
لبش یاقوت خندان است و گریانم نبیند کس
اگر وقتی ظفر یابم بدان یاقوت خندانش
جمال حور عین دارد مگر کز روضه جنت
به دنیا از پی فتنه فرستادده است رضوانش
گر از مشرق برآید چشمه خورشید هر روزی
رخش خورشید درخشان گشت و مشرق شد گریبانش
همی جستم به عمر اندر درازی در شب وصلش
نبود آن راکه می جستم مگر در روز هجرانش
شکست زلف آن دلبر دلم بربود هر لحظه
که در زلفش همی دیدم نشان عهد و پیمانش
به پیرایش اگر در زلف او ره یافت نقصانی
جمال او و عشق من زیادت شد ز نقصانش
به قصد گوی با چوگان به میدان دیدمش روزی
ز زلف او و پشت من حسد می برد چوگانش
خم چوگان او با گوی هر ساعت به میدان در
همان کردی که روز باد زلفش با زنخندانش
ز رشک آنکه تا با زلف مشکینش نیامیزد
به آب دیده بنشاندم سراسر گرد میدانش
دلم را در خم زلفش به زندان کرد عشق او
چو مداح خداوند ست نگذارم به زندانش
رئیس شرق مجدالدین، ابوالقاسم علی کایزد
مزین کردعالم را به عدل و حلم و احسانش
خداوندی که در انواع دعوی خداوندی
ز اعداد نجوم آسمان بیش از برهانش
سلیمان قدر و اصف دل محمد خلق و حیدرکف
که مثل خویش خواندندی اگر دیدندی ایشانش
نه خورشید و نه کیوان است و هم خورشید و هم کیوان
همی خوانند در قدر و محل خورشید و کیوانش
چو در ایوان بود بزمش به ایوان آی تا بینی
که هم خورشید و هم کیوان همی تابد زایوانش
کفش چون آب حیوان است عمر شکر مدحت را
که جستی خضر پیغمبر حیات از آب حیوانش
معاذالله معاذالله اگر حیوان چنین بودی
به عمر جاودان بودی سکندر نیز مهمانش
ندانم سوره ای در مکرمت کان نیست در ذکرش
ندانم آیتی ازمحمدت کان نیست در شانش
به فر و عدل او گشته است هم روشن هم آبادان
هران موضع که روزی ظلم تاری کرد و ویرانش
از آن عهدی که بر درگاه میمونش ملازم شد
به گوش آواز یک مظلوم نشنیده است دربانش
سخا را کار چون زرست با دست سخا ورزش
سخن را لفظ پر درست با کلک سخندانش
به دست او نگه کن چون قلم در دست او باشد
اگر ابری همی خواهی که از علم است بارانش
جهان را گرچه نعمت هاست در پیدا و در پنهان
کم از یک جود او باشد همه پیدا و پنهانش
اگر چه بهترین خلق عالم را پسر باشد
بزرگی را پدر شد تا برادر خواند سلطانش
اگر مردم به عقل و علم در عالم شرف یابد
همی خدمت کند اینش همی مدحت کند آنش
شنیدستم ز دانایان که دانش جان جان باشد
بدان جان است در جانش که با جان ماند در جانش
ثبات کوه در حلمش سخای ابر در دستش
نسیم مشک در خلقش نعیم خلد در خوانش
فری زان اسب میمونش که بر دریا و بر هامون
بود چون باد رفتارش، بود چون چرخ جولانش
به دریا فرق نتوانند کرد از کشتی نوحش
به هامون باز نشناسند از تخت سلیمانش
خداوند از بر او خضر و موسی را همی ماند
از آن باشند دریاها و هامونها به فرمانش
خداوندی که اندر نامهای رتبت و رفعت
همیشه از خداوندان، خداوندست عنوانش
ز عزم او همی گوید به جاه او همی نازد
خرد ز آغاز و انجامش جهان مبدا و پایانش
بدان معنی که در آفاق چون او نیست در ارکان
دعا گویند آفاقش، ثنا خوانند ارکانش
به از بنده نگوید خلق مدح مجلس عالی
بدین معنی مسلم کرده اند اهل خراسانش
ز شعر بنده پر در شد دهان لفظ هر روای
که مدح مجلس عالی پر از در کرد دیوانش
بدین حسن و طراوت شعر اگر مسعود را بودی
هزاران آفرین کردی روان سعد سلمانش
همیشه تاهمی خوانند در اخبار و درقرآن
صفات یوسف و حسنش حدیث نوح و طوفانش
جهان دل باد و او دانش خراسان مصر و او یوسف
خداوند جهان داده بقای نوح و لقمانش
چنان کوه است در گیتی پناه شاعر و زایر
همیشه باد در عالم پناه الطاف یزدانش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم عاشق شدن فرمود و من برحسب فرمانش
در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش
هوش مصنوعی: دل من به من دستور عاشق شدن داد و من هم طبق این فرمان، به دردی گرفتار شدم که هیچ درمانی برایش نمی‌توان یافت.
پریشان زلف دلبندی دلم بربود و هر ساعت
پریشان کرد حالم را سر زلف پریشانش
هوش مصنوعی: زلف‌های نامرتب محبوبی دل مرا ربوده و هر لحظه حال مرا به هم می‌ریزد.
قرار و خواب و شیرینی ز جان و چشم و عیش من
ببردند از بن دندان لب شیرین و دندانش
هوش مصنوعی: زندگی و آرامش و خوشی‌ام را به کلی از من گرفته‌اند، مثل اینکه دندان‌های شیرینش همه چیز را از من ربوده‌اند.
لبش یاقوت خندان است و گریانم نبیند کس
اگر وقتی ظفر یابم بدان یاقوت خندانش
هوش مصنوعی: لبخند او مانند یاقوت درخشان است و من در درونم غمی دارم که کسی آن را نمی‌بیند. اگر روزی به پیروزی برسم، به همین لبخند زیبا نگاه می‌کنم.
جمال حور عین دارد مگر کز روضه جنت
به دنیا از پی فتنه فرستادده است رضوانش
هوش مصنوعی: زیبایی حوریان بهشتی را دارد، مگر اینکه رضوان او آن را از باغ‌های بهشت به دنیا فرستاده باشد تا فتنه‌ای به راه اندازد.
گر از مشرق برآید چشمه خورشید هر روزی
رخش خورشید درخشان گشت و مشرق شد گریبانش
هوش مصنوعی: هر روز وقتی خورشید از سمت شرق طلوع می‌کند، درخشانی‌اش افزایش می‌یابد و به مانند آن است که گریبانش را به مشرق نشان می‌دهد.
همی جستم به عمر اندر درازی در شب وصلش
نبود آن راکه می جستم مگر در روز هجرانش
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ام به دنبال وصال او بودم، اما هرگز نتوانستم آنچه را که می‌خواستم پیدا کنم، بلکه تنها در زمان جدایی‌اش موفق به مشاهده‌اش شدم.
شکست زلف آن دلبر دلم بربود هر لحظه
که در زلفش همی دیدم نشان عهد و پیمانش
هوش مصنوعی: هر بار که نشانه‌ای از عهد و وفای دلبر را در زلف او می‌دیدم، دل من به شدت دچار آشفتگی و شکست می‌شد.
به پیرایش اگر در زلف او ره یافت نقصانی
جمال او و عشق من زیادت شد ز نقصانش
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به زیبایی‌های او نگاه می‌کنم، متوجه نقصی در جمالش می‌شوم و عشق من به او بیشتر می‌شود.
به قصد گوی با چوگان به میدان دیدمش روزی
ز زلف او و پشت من حسد می برد چوگانش
هوش مصنوعی: روزی در میدانی، به قصد بازی با چوگان، او را دیدم که از زلف‌هایش به زیبایی‌اش حسد می‌برد. انگار چوگان او در آن لحظه از زیبایی‌اش می‌خواست برتری پیدا کند.
خم چوگان او با گوی هر ساعت به میدان در
همان کردی که روز باد زلفش با زنخندانش
هوش مصنوعی: خم چوگان او با گوی هر لحظه در میدان می‌رقصد، همان‌طور که روزگار با وزش باد، زلف او را به بازی می‌گیرد و لبخند بر لبانش می‌آورد.
ز رشک آنکه تا با زلف مشکینش نیامیزد
به آب دیده بنشاندم سراسر گرد میدانش
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت از اینکه دیگران نتوانند با موهای مشکی او درآمیزند، تمام اشکم را در گرد میدان او ریختم.
دلم را در خم زلفش به زندان کرد عشق او
چو مداح خداوند ست نگذارم به زندانش
هوش مصنوعی: عشق او باعث شده که دلم را در زلف‌هایش به بند بکشد، مانند ستایشی که برای خداوند می‌شود. من هرگز نمی‌گذارم او را در این بند نگه‌دارم.
رئیس شرق مجدالدین، ابوالقاسم علی کایزد
مزین کردعالم را به عدل و حلم و احسانش
هوش مصنوعی: ابوالقاسم علی کایزد، که رئیس شرق است، با عدالت، بردباری و نیکوکاری خود، جهانی را تزئین کرده است.
خداوندی که در انواع دعوی خداوندی
ز اعداد نجوم آسمان بیش از برهانش
هوش مصنوعی: خداوندی که در همهٔ انواع دعوی و ادعاها، برتری و عظمتش از دلیل و برهان‌های ستاره‌شناسی و اعداد آسمانی بیشتر است.
سلیمان قدر و اصف دل محمد خلق و حیدرکف
که مثل خویش خواندندی اگر دیدندی ایشانش
هوش مصنوعی: سلیمان قدرت و اصف قامت محمد و حیدر را می‌نمودند، اگر آن‌ها را می‌دیدند، هیچ‌کس را به پای آن‌ها نمی‌رساندند.
نه خورشید و نه کیوان است و هم خورشید و هم کیوان
همی خوانند در قدر و محل خورشید و کیوانش
هوش مصنوعی: نه خورشید و نه سیاره کیوان در این مکان هستند، اما در مقام و فضایی که خورشید و کیوان قرار دارند، به‌طور همزمان از آن‌ها یاد می‌شود.
چو در ایوان بود بزمش به ایوان آی تا بینی
که هم خورشید و هم کیوان همی تابد زایوانش
هوش مصنوعی: وقتی که جشن و مهمانی در ایوان برپا است، به آنجا برو تا ببینی که هم خورشید و هم سیاره کیوان (زحل) از سرای او نور می‌افشانند.
کفش چون آب حیوان است عمر شکر مدحت را
که جستی خضر پیغمبر حیات از آب حیوانش
هوش مصنوعی: کفش با ارزش و اهمیتش مانند آب حیات است و عمر شیرین مدح و ستایش، مانند جست و جوی خضر نبی برای دستیابی به زندگی ابدی از آن آب حیات است.
معاذالله معاذالله اگر حیوان چنین بودی
به عمر جاودان بودی سکندر نیز مهمانش
هوش مصنوعی: به هیچ وجه، به هیچ وجه اگر تو این‌چنین حیوانی بودی، عمر جاودانی می‌داشتی و سکندر هم مهمان تو بود.
ندانم سوره ای در مکرمت کان نیست در ذکرش
ندانم آیتی ازمحمدت کان نیست در شانش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آیا سوره‌ای درباره فضیلت تو هست، زیرا در ذکر آن سوره چیزی نمی‌دانم. نمی‌دانم آیا نشانه‌ای از محمد در عظمت تو وجود دارد، زیرا درباره شان تو آگاهی ندارم.
به فر و عدل او گشته است هم روشن هم آبادان
هران موضع که روزی ظلم تاری کرد و ویرانش
هوش مصنوعی: با نیروی و عدل او، هر جایی که روزی ظلم و ویرانی به آنجا آمده، اکنون روشن و آباد شده است.
از آن عهدی که بر درگاه میمونش ملازم شد
به گوش آواز یک مظلوم نشنیده است دربانش
هوش مصنوعی: از زمانی که درگاه این مکان خوش‌یمن به خودی خود به فرشته‌اش وابسته شد، دربان آن هرگز صدای کسی که در حال ناله و بی‌نوا باشد را نشنیده است.
سخا را کار چون زرست با دست سخا ورزش
سخن را لفظ پر درست با کلک سخندانش
هوش مصنوعی: سخا و سخاوت مانند طلا هستند که باید با دقت و مهارت به کار گرفته شوند. هنر گفتار نیز نیازمند زبان و کلمات مناسب است که با نبوغ و ذکایتی که در پس آن است، به درستی بیان شود.
به دست او نگه کن چون قلم در دست او باشد
اگر ابری همی خواهی که از علم است بارانش
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که باید توجه و تمرکز خود را به شخصی بسپاریم که قدرت و مدیریت امور را به خوبی در دست دارد. اگر به دنبال دریافت علم و دانش هستیم، باید به منبعی مطمئن و قابل اعتماد مراجعه کنیم که مانند باران دانش و آگاهی را به ما ارزانی کند.
جهان را گرچه نعمت هاست در پیدا و در پنهان
کم از یک جود او باشد همه پیدا و پنهانش
هوش مصنوعی: جهان پر از نعمت‌ها و خوبی‌هاست، اما همه این نعمت‌ها در مقایسه با بخشش و generosity او، چه در آشکار و چه در نهان، کم ارزش هستند.
اگر چه بهترین خلق عالم را پسر باشد
بزرگی را پدر شد تا برادر خواند سلطانش
هوش مصنوعی: هرچند که بهترین موجودات در دنیا، فرزندان هستند، اما بزرگی و عظمت به پدر تعلق دارد تا بتواند کسی را که در جایگاه سلطنت است، برادر خطاب کند.
اگر مردم به عقل و علم در عالم شرف یابد
همی خدمت کند اینش همی مدحت کند آنش
هوش مصنوعی: اگر انسان به دانایی و علم دست یابد، باید به دیگران خدمت کند و فضایل آنها را نیز ستایش کند.
شنیدستم ز دانایان که دانش جان جان باشد
بدان جان است در جانش که با جان ماند در جانش
هوش مصنوعی: از حکیمان شنیده‌ام که علم و دانش، روح روح است. این دانش باید در وجود انسان نهادینه شود و همچنان در او باقی بماند.
ثبات کوه در حلمش سخای ابر در دستش
نسیم مشک در خلقش نعیم خلد در خوانش
هوش مصنوعی: کوه با صبر و آرامش خود محکم است، ابر با بخشش و generosity خود باران می‌بارد، نسیم با عطر خوش خود روح را تازه می‌کند و بهشت با زیبایی و فراوانی‌اش مهمانان را خوشحال می‌سازد.
فری زان اسب میمونش که بر دریا و بر هامون
بود چون باد رفتارش، بود چون چرخ جولانش
هوش مصنوعی: از این اسب میمونش فریاد برآور که بر روی دریا و بر دشت‌های وسیع چون باد رفتار می‌کند و چون چرخ پیش می‌رود.
به دریا فرق نتوانند کرد از کشتی نوحش
به هامون باز نشناسند از تخت سلیمانش
هوش مصنوعی: در دریا نمی‌توان تفاوتی بین کشتی نوح و دیگر کشتی‌ها قائل شد. همچنین، در هامون نمی‌توان تخت سلیمان را از سایر تخت‌ها تشخیص داد.
خداوند از بر او خضر و موسی را همی ماند
از آن باشند دریاها و هامونها به فرمانش
هوش مصنوعی: خداوند همچنان که موسی و خضر را در دریاها و بیابان‌ها به اراده خود نگه داشته، قدرت و تسلطی بر همه چیز دارد.
خداوندی که اندر نامهای رتبت و رفعت
همیشه از خداوندان، خداوندست عنوانش
هوش مصنوعی: خدایی که در نام‌ها و مقام‌هایش همیشه از دیگر خداوندان برتر است، به حق خداوند محسوب می‌شود.
ز عزم او همی گوید به جاه او همی نازد
خرد ز آغاز و انجامش جهان مبدا و پایانش
هوش مصنوعی: او از اراده و تصمیم خود سخن می‌گوید و به مقام و جایگاهش افتخار می‌کند. خرد و عقل به آغاز و پایان کارهایش اشاره دارند و جهان به عنوان مبدأ و مقصود از وجود او تلقی می‌شود.
بدان معنی که در آفاق چون او نیست در ارکان
دعا گویند آفاقش، ثنا خوانند ارکانش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در جهان کسی مانند او وجود ندارد. در جاهایی که به دعا و نیایش می‌پردازند، به او اشاره می‌شود و در مکان‌های مهم و اساسی، ویژگی‌ها و صفات او را ستایش می‌کنند.
به از بنده نگوید خلق مدح مجلس عالی
بدین معنی مسلم کرده اند اهل خراسانش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دیگران بهتر از بنده نمی‌توانند در مورد خوبی‌های یک جمع شایسته حرف بزنند و آن را ستایش کنند. اهل خراسان این نکته را به‌طور مسلم پذیرفته‌اند.
ز شعر بنده پر در شد دهان لفظ هر روای
که مدح مجلس عالی پر از در کرد دیوانش
هوش مصنوعی: شعر من سبب شد که دهان هر کسی که در مدح این مجلس برجسته سخن می‌گوید، پر از تحسین و ستایش شود و دیوان اشعارش را غنی و پرمحتوا کند.
بدین حسن و طراوت شعر اگر مسعود را بودی
هزاران آفرین کردی روان سعد سلمانش
هوش مصنوعی: اگر مسعود، این زیبایی و شگفتی شعر را می‌داشت، بی‌شک هزاران بار او را ستایش می‌کردی و روح سعدی را بر او می‌افزودی.
همیشه تاهمی خوانند در اخبار و درقرآن
صفات یوسف و حسنش حدیث نوح و طوفانش
هوش مصنوعی: در نوشته‌ها و داستان‌ها همواره به زیبایی‌ها و ویژگی‌های یوسف و حسن اشاره می‌شود، همچنین داستان نوح و طوفان او نیز روایت می‌شود.
جهان دل باد و او دانش خراسان مصر و او یوسف
خداوند جهان داده بقای نوح و لقمانش
هوش مصنوعی: جهان مانند بادی است که دل انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، و دانش و علم از سرزمین خراسان فرا می‌گیرد. همچنین او به مانند یوسف، زیبا و پسندیده است و خداوند به او بقای نوح و حکمت لقمان را عطا کرده است.
چنان کوه است در گیتی پناه شاعر و زایر
همیشه باد در عالم پناه الطاف یزدانش
هوش مصنوعی: شاعر و زائر در دنیا همچون کوهی هستند که همیشه مورد حمایت و لطف الهی قرار دارند.