شمارهٔ ۴
تو را خرامش کبک است و کشی طاووس
مثل زنند ز حسنت همی به روم و به روس
همای فاخته مهری، تذرو طوطی لفظ
گرفته دوری سیمرغ و زینت طاووس
ز چهره تو فزون گشته باغ را دیدار
ز غمزه تو فزون گشته فتنه را ناموس
صفات تو ز بدیعی نمی شود ممکن
جمال تو ز لطیفی نمی شود محسوس
بکن به مهر و وفا درد عشق را درمان
مکن ز جور و جفا عهد وصل را مدروس
مرا ز آتش دل آب دیده جاسوس است
ز آب دیده که دیده است در جهان جاسوس
همان رسید به ان من از ولایت عشق
که از ولایت مازندران به کیکاوس
مکن عتاب و حدیث وفا مگوی که هست
حدیث تو متناقض، عتاب تو معکوس
چه عذر گویی اگر من گه روایت شعر
شکایت تو رسانم به مجلس قابوس
نصیر دین محمد، محمد بن حسن
که هست منزل ملکش زبلخ تا در طوس
بزرگ بار خدایی که متفق شده اند
به دوستیش قلوب و به کهتریش نفوس
نه هیچ سایل گشته ز لطف او محروم
نه هیچ زایر گشته ز بذل او مایوس
چو مشتری به دل دوستان بود محبوب
چو آسمان ز بد دشمنان بود محروس
سخای اوست که چون پای در رکاب آرد
نیاز را ز زمانه برون کند مایوس
رسوم فضل نگردد به عهد او متروک
طریق جود نماند به وقت او مطموس
گه سخا نعمش را سخاوت حاتم
گه سخن قلمش را فصاحت قابوس
کریم بار خدایا منم که تا باشم
به نعمت تو بود مر مرا یمین غموس
تویی که یکاثر طبع پاک تو کرم است
چنانکه یک صفت از ذات پاک حق قدوس
تویی به فضل و به قوت طبیب آز و نیاز
چنین طبیب به از صد هزار جالینوس
به مدحت تو تقرب نموده نفس الوف
ز خدمت تو ریاضت کشیده دهر شموس
همی ز جود تو سازند شاعران مطعوم
همی ز لطف تو یابند زایران ملبوس
چو اهتمام تو حال مرا دهد ترتیب
رسم به دولت و نعمت رهم ز محنت و بوس
مرا به مجلس عیش و طرب نباشد راه
جز آنگهی که بباشد به مجلس تو جلوس
یکی به فر همایم رسان از آنکه منم
در این دیار چو طاووس پای مانده به دوس
ز نور عقل و ضیاء ضمیر روشن تو
سپهر فضل و کرم پر بدور گشت و شموس
گر از زمانه بترسم ز من شگفت مدار
که شیر شرزه بترسد بدان دل از جاموس
عجب ز من که بدین ناحیت بماندستم
به عیش ناخوش و دست تهی و روی عبوس
کدام روز بود کز فلک بر اسب امید
به خدمت تو رسم سر نهاده بر قرپوس
چرا مذلت غربت نهاده ام بر خویش
اگر دماغ مرا نیست علت کابوس
دلم به هر چه مراد من است محبوس است
عجب کسم که دلم معطل است و من محبوس
در این دیار که مسجد کلیسیا باشد
شگفت نیست که باشد موذنش ناقوس
پدید گشت ز من زینت زمانه من
چنانکه زینت یونان زمین به بطلمیوس
سخنوران چه نظیر منند وقت سخن
نظیر دسته سوسن که بسته دسته سوس
قصیده ای چو عروسی برت فرستادم
کز او سعود شود در زمانه هر چه هر چه نحوس
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو را خرامش کبک است و کشی طاووس
مثل زنند ز حسنت همی به روم و به روس
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و ناز حرکاتت، مانند کبکی دلربا هستی و خود را مانند طاووس به نمایش میگذاری. از زیباییات میگویند و بر افراز در سرزمین روم و روس.
همای فاخته مهری، تذرو طوطی لفظ
گرفته دوری سیمرغ و زینت طاووس
هوش مصنوعی: پرندهای بزرگ و زیبا مانند طاووس، با طرح و رنگهای جذاب و دلربا، جایی دور از سیمرغ قرار دارد. در این جا اشاره به زیبایی و لطافت موجودات است. این تنوع و زیبایی باعث میشود که هر یک از این پرندگان ویژگیهای خاص خود را داشته باشند.
ز چهره تو فزون گشته باغ را دیدار
ز غمزه تو فزون گشته فتنه را ناموس
هوش مصنوعی: چهره تو باعث شکوفایی و سرسبزی باغ شده و نگاه تو موجب ایجاد فتنه و آشوب در آن شده است.
صفات تو ز بدیعی نمی شود ممکن
جمال تو ز لطیفی نمی شود محسوس
هوش مصنوعی: زیبایی و ویژگیهای تو آنقدر بینظیر و لطیف است که نمیتوان آنها را با کلمات و توصیفهای عادی بیان کرد. جمال تو به قدری ظریف و شگفتانگیز است که نمیتوان آن را صرفاً با حسها درک کرد.
بکن به مهر و وفا درد عشق را درمان
مکن ز جور و جفا عهد وصل را مدروس
هوش مصنوعی: با محبت و وفاداری، درد عشق را درمان کن و با بیوفایی و ظلم، عهد وصل را نادیده نگیر.
مرا ز آتش دل آب دیده جاسوس است
ز آب دیده که دیده است در جهان جاسوس
هوش مصنوعی: دل من به شدت میسوزد و اشکم مانند آب است. آنکه اشکم را دیده، راز دل سوزان مرا فهمیده و در این دنیا شاهد درد و رنج من است.
همان رسید به ان من از ولایت عشق
که از ولایت مازندران به کیکاوس
هوش مصنوعی: من به عشق رسیدم، همانگونه که از سرزمین مازندران به کیکاوس میرسند.
مکن عتاب و حدیث وفا مگوی که هست
حدیث تو متناقض، عتاب تو معکوس
هوش مصنوعی: انتقاد و سخنان دردناک نکن، زیرا وفای تو همواره در تناقض است و عتابهای تو نیز ناهمخوان و متضاد به نظر میرسد.
چه عذر گویی اگر من گه روایت شعر
شکایت تو رسانم به مجلس قابوس
هوش مصنوعی: اگر من داستان درد و شکایت تو را در مجلس قابوس بازگو کنم، چه دلیلی برای عذرخواهی وجود دارد؟
نصیر دین محمد، محمد بن حسن
که هست منزل ملکش زبلخ تا در طوس
هوش مصنوعی: نصیر دین محمد، محمد بن حسن، کسی است که منزلگاهش از بلخ تا طوس گسترده است.
بزرگ بار خدایی که متفق شده اند
به دوستیش قلوب و به کهتریش نفوس
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و عظیم است که دلها به دوستی او متحد شدهاند و انسانها به مقام خضوع و فروتنی در برابر او گرد هم آمدهاند.
نه هیچ سایل گشته ز لطف او محروم
نه هیچ زایر گشته ز بذل او مایوس
هوش مصنوعی: هیچ کس از نعمتهای او بیبهره نمانده و هیچ زائری از بخششهای او ناامید نشده است.
چو مشتری به دل دوستان بود محبوب
چو آسمان ز بد دشمنان بود محروس
هوش مصنوعی: وقتی که محبت و دوستی در دل دوستان وجود داشته باشد، محبوبیت آنها مانند آسمان در برابر بدیهای دشمنان از آسیب در امان میماند.
سخای اوست که چون پای در رکاب آرد
نیاز را ز زمانه برون کند مایوس
هوش مصنوعی: سخاوت او به حدی است که زمانی که کسی درخواست کمک میکند و پایش را در رکاب میگذارد، او میتواند نیاز آن فرد را برآورده کرده و او را از ناامیدی نجات دهد.
رسوم فضل نگردد به عهد او متروک
طریق جود نماند به وقت او مطموس
هوش مصنوعی: در زمان او، سنتهای نیکو به فراموشی نخواهد رفت و روشهای بخشندگی نیز در دوران او از بین نخواهد رفت.
گه سخا نعمش را سخاوت حاتم
گه سخن قلمش را فصاحت قابوس
هوش مصنوعی: گاهی سخاوت او را میتوان با سخاوت حاتم مقایسه کرد و گاهی سخنانش به بلاغت و فصاحت قابوس میرسد.
کریم بار خدایا منم که تا باشم
به نعمت تو بود مر مرا یمین غموس
هوش مصنوعی: ای کریم و بخشنده، بار الها، من هستم که تا زمانی که به نعمتهای تو زندگی میکنم، هیچ غمی نخواهم داشت و در سایهی رحمتت به سر میبرم.
تویی که یکاثر طبع پاک تو کرم است
چنانکه یک صفت از ذات پاک حق قدوس
هوش مصنوعی: تو خودت نشانهای از خوبیهای و پاکیات همچون صفتی از ذات خداوند متعال و پاک است.
تویی به فضل و به قوت طبیب آز و نیاز
چنین طبیب به از صد هزار جالینوس
هوش مصنوعی: تو به خاطر دانش و مهارتت مانند یک پزشک ماهر هستی و احتیاج و خواستههای مردم را به خوبی درک میکنی. اینگونه پزشکان به مراتب ارزشمندتر از صدها جالینوس هستند.
به مدحت تو تقرب نموده نفس الوف
ز خدمت تو ریاضت کشیده دهر شموس
هوش مصنوعی: به خاطر ستایش و خوبیهای تو، نفس و روح من نزد تو نزدیک شده و زندگیام را با سختیها و چالشها سپری کرده است.
همی ز جود تو سازند شاعران مطعوم
همی ز لطف تو یابند زایران ملبوس
هوش مصنوعی: شاعران به خاطر generosity و بخشندگی تو آثار زیبا میسازند و کسانی که به زیارت میآیند، به لطف تو از لباسهای مناسب و دلپذیر بهرهمند میشوند.
چو اهتمام تو حال مرا دهد ترتیب
رسم به دولت و نعمت رهم ز محنت و بوس
هوش مصنوعی: وقتی که تو به من توجه کنی و حال مرا بهتر کنی، مسیر من به سمت خوشبختی و نعمت روشن میشود و از درد و رنج دور میشوم.
مرا به مجلس عیش و طرب نباشد راه
جز آنگهی که بباشد به مجلس تو جلوس
هوش مصنوعی: من تنها زمانی به مجالس شادی و خوشی میروم که تو هم در آنجا حضور داشته باشی.
یکی به فر همایم رسان از آنکه منم
در این دیار چو طاووس پای مانده به دوس
هوش مصنوعی: یکی از افرادی که در اینجا هستم، باید مرا از اینجا به جایی برساند، زیرا من در این دیار مانند طاووسی هستم که پایش در دو جا گیر کرده و نمیتواند پرواز کند.
ز نور عقل و ضیاء ضمیر روشن تو
سپهر فضل و کرم پر بدور گشت و شموس
هوش مصنوعی: از روشنی عقل و روشنایی قلب تو، آسمان فضیلت و بخشندگی پر از نور و درخشش شد.
گر از زمانه بترسم ز من شگفت مدار
که شیر شرزه بترسد بدان دل از جاموس
هوش مصنوعی: اگر از دنیا بترسم، تعجب نکن که شیر قوی هم ممکن است از دیدن گاوی بزرگ بترسد.
عجب ز من که بدین ناحیت بماندستم
به عیش ناخوش و دست تهی و روی عبوس
هوش مصنوعی: تعجب میکنم از خودم که چگونه در این مکان ماندهام، در حالی که با زندگی ناخوشایند و بدون هیچچیز، و با چهرهای عبوس مواجهام.
کدام روز بود کز فلک بر اسب امید
به خدمت تو رسم سر نهاده بر قرپوس
هوش مصنوعی: کدام روز بود که از آسمان بر اسب امید سوار شوم و به خدمت تو بیایم، با سر فرود آمده و احترامگذار.
چرا مذلت غربت نهاده ام بر خویش
اگر دماغ مرا نیست علت کابوس
هوش مصنوعی: چرا من خودم را در حسرت و تنهایی قرار دادهام اگر که دلیل ترس و عذاب شبهایم، افکار و خواستههای دل به تنگ آمدهام نیست؟
دلم به هر چه مراد من است محبوس است
عجب کسم که دلم معطل است و من محبوس
هوش مصنوعی: دل من به آنچه که آرزوی من است بسته و در انتظار است، اما جالب اینجاست که من خودم در این حال معطل ماندهام.
در این دیار که مسجد کلیسیا باشد
شگفت نیست که باشد موذنش ناقوس
هوش مصنوعی: در این سرزمین که فعالیتهای دینی مختلفی وجود دارد، تعجبی نیست که صدای مؤذّن به جای اذان، زنگ کلیسا را بشنویم.
پدید گشت ز من زینت زمانه من
چنانکه زینت یونان زمین به بطلمیوس
هوش مصنوعی: من نشانه زیباییهای زمانهام را به نمایش گذاشتم، همانگونه که زیباییهای زمین یونان به بطلمیوس مشخص شده بود.
سخنوران چه نظیر منند وقت سخن
نظیر دسته سوسن که بسته دسته سوس
هوش مصنوعی: سخنوران مانند من در زمان گفتوگو مشابه دستهای از گلهای سوسن هستند که به زیبایی و به صورت بسته در کنار هم قرار گرفتهاند.
قصیده ای چو عروسی برت فرستادم
کز او سعود شود در زمانه هر چه هر چه نحوس
هوش مصنوعی: من شعری مانند یک عروسی برای تو فرستادم که از آن، خوشبختی و سعادت به وجود میآید و هر چیز بدی در دنیا از بین میرود.