شمارهٔ ۳
چو روز برسر خود کرد قیرگون چادر
عروس شب رخ خود را نمود از معجر
ستاره بر فلک نیلگون میانه شب
چنانکه وقت سحرگه بر آب نیلوفر
زحل به سان یکی زنگی نهاده کلاه
قمر چنانکه یکی رومی گشاده کمر
شعاع خنجر بهرام می نمود به چرخ
چنانکه در دل ظلمات شعله های شرر
فلک چو روضه رضوان شده در او لیکن
به جای آذرگون لاله شعله آذر
به سان نرگس بشکفته خوشه پروین
به سان جوی پر از برگ نسترن محور
چو سوی باختر آورد چتر خسرو روز
سپاه شب علم افراخت زان سوی خاور
مشعبد آمد گردون که لعبتان ختن
به لعب خویش نماید ز قیرگون چادر
مجره همچو کمندی و گرد وی عیوق
مثال گوهر رخشنده بر سر خنجر
سماک اعزل عزلت گرفت بر گردون
چو نسر واقع بگشاد همچو طایر پر
خضاب کف خصیب است ار سفید بود
به سان شمع و چراغی بود به آینه بر
چنین شبی که بدین گونه دادم او را شرح
زخان خویش برون آمدم به عزم سفر
ستوری از پی خود کردم آنگهی حاصل
فراخ گام و قوی هیکل و گران پیکر
چو ژنده پیلی سرمست و چون فلک پردود
چو نر هیونی پربانگ و شور و شیفته سر
سرون او به درازی چو صوراسرافیل
میان او ز سطبری چو گرد کوه کمر
علاقه بود میان سرونش آویزان
چنانکه ریشه دستار و گوشه معجر
به دست و پایش اندر جلاجل و خلخال
فکنده شور و شغب در میان راهگذر
ز بیم شدت او چشم عقل من شده کور
زفر صولت او گوش هوش من شده کر
برون کشیدم و رشته کشیدمش در حال
به ره فکندم و پالان نهادمش در بر
بدین ستور که شرح مناقبش گفتم
رهی به پیش گرفتم چو مردم مضطر
نه در مواطن او آدمی گرفته وطن
نه در مساکن او جز پری نموده مقر
به جای لحن طیور اندراو نوای غیول
به جای صوت خروس اندراو صلای سقر
به جای مار در او دیو و دد گرفته وطن
به جای مور در او اژدها نموده مقر
نموده پشته او ماه را چو ماهی زیر
نموده عرصه او ذره را چو شمس زبر
ز بانگ دزد در او گوش رهروان واله
ز شکل دیو در او هوش مرغکان مضطر
چو آب تیره نباتیش شور و شورانگیز
چو شوره راه که بوده است سر به سر همه شر
دراو درخت مغیلان کشیده سر به سپهر
ز خاک خشک در او چشم مردمان اکدر
زباد خشک دراو بود صیت باد سموم
چنانکه بود به هنگام عادیان صرصر
چنین رهی که بگفتم بریدم و آمد
به سوی حضرت سلطان دل سلیمان فر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو روز برسر خود کرد قیرگون چادر
عروس شب رخ خود را نمود از معجر
هوش مصنوعی: وقتی روز طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد و همچون چادر عروس سیاه پوشیده بود، شب با چهرهای زیبا از زیر پوشش خود نمایان شد.
ستاره بر فلک نیلگون میانه شب
چنانکه وقت سحرگه بر آب نیلوفر
هوش مصنوعی: ستاره در آسمان آبی شب به زیبایی درخشش خود را دارد، مانند زمانی که صبح زود بر روی آب نیلوفرها تابیده میشود.
زحل به سان یکی زنگی نهاده کلاه
قمر چنانکه یکی رومی گشاده کمر
هوش مصنوعی: زحل به شکلی مانند یک فرد سیاهپوست و نادیده، کلاهی بر سر ماه گذاشته است؛ درست مثل یک رومی که کمرش را باز کرده و گشاده است.
شعاع خنجر بهرام می نمود به چرخ
چنانکه در دل ظلمات شعله های شرر
هوش مصنوعی: نور خنجر بهرام به آسمان میتابید، مانند شعلههای آتش که در دل تاریکی میدرخشد.
فلک چو روضه رضوان شده در او لیکن
به جای آذرگون لاله شعله آذر
هوش مصنوعی: آسمان مانند باغ بهشت شده است، اما به جای گلهای سرخ، شعلههای آتش وجود دارد.
به سان نرگس بشکفته خوشه پروین
به سان جوی پر از برگ نسترن محور
هوش مصنوعی: مانند نرگسی که درخشیده و زیباست، خوشه پروین نیز درخشان و دلربا است، همچنین مانند جوی پر از برگهای نسترن که جذابیت خاصی دارد.
چو سوی باختر آورد چتر خسرو روز
سپاه شب علم افراخت زان سوی خاور
هوش مصنوعی: زمانی که چتر پادشاه به سمت غرب میرفت، روز به سپاه شب پیوست و پرچم از آن طرف شرق به اهتزاز درآمد.
مشعبد آمد گردون که لعبتان ختن
به لعب خویش نماید ز قیرگون چادر
هوش مصنوعی: گرداننده آسمان به اینجا آمده تا دختران زیبای ختن، با بازیهای خود، چادرهای سیاه را در نمایش بگذارند.
مجره همچو کمندی و گرد وی عیوق
مثال گوهر رخشنده بر سر خنجر
هوش مصنوعی: جریان آب مانند کمندی است که دور آن پیچیده است و به دور آن، حلقههایی مثل گوهرهای درخشان بر روی نوک خنجر وجود دارد.
سماک اعزل عزلت گرفت بر گردون
چو نسر واقع بگشاد همچو طایر پر
هوش مصنوعی: ستارهای به نام سماک، در آسمان به طور خاصی درخشیده و مانند پرندهای در حال پرواز، چشمها را به خود جلب کرده است.
خضاب کف خصیب است ار سفید بود
به سان شمع و چراغی بود به آینه بر
هوش مصنوعی: اگرچه رنگ کف دست سبز است، اما اگر سفید شود، مانند شمع یا چراغی خواهد بود که در آینه میدرخشد.
چنین شبی که بدین گونه دادم او را شرح
زخان خویش برون آمدم به عزم سفر
هوش مصنوعی: در شبی خاص و با حالات خاصی، تصمیم گرفتم تا با تمام وجود درباره درون خودم صحبت کنم و در نتیجه، از محل خود بیرون آمدم تا به سفر بروم.
ستوری از پی خود کردم آنگهی حاصل
فراخ گام و قوی هیکل و گران پیکر
هوش مصنوعی: من به دنبال هدفم رفتم و در نتیجه به دستاوردهای بزرگ، قدمهای محکم و قدرت بسیار رسیدم.
چو ژنده پیلی سرمست و چون فلک پردود
چو نر هیونی پربانگ و شور و شیفته سر
هوش مصنوعی: این بیت توصیف موجودی است که حالتی شاداب و سرخوش دارد. مانند فیل پیر و خستهای که مست شده است و همچنین به آسمان پر دودی شباهت پیدا کرده. او به نر اسب پرجنب و جوش و پر سر و صدا نیز تشبیه شده که شور و شوق دارد و کسی است که به شدت به زندگی و هیجانها علاقهمند است.
سرون او به درازی چو صوراسرافیل
میان او ز سطبری چو گرد کوه کمر
هوش مصنوعی: موهای او به بلندای صوراسرافیل است و میان او به اندازهای کمرش پهن است که مانند دایرهای به دور کوه میباشد.
علاقه بود میان سرونش آویزان
چنانکه ریشه دستار و گوشه معجر
هوش مصنوعی: علاقهای در دل او وجود داشت که مانند ریشههای دستار و گوشههای روسری به وی آویزان بود.
به دست و پایش اندر جلاجل و خلخال
فکنده شور و شغب در میان راهگذر
هوش مصنوعی: دست و پای او زینتهایی چون زنجیر و گوشواره به خود آراسته، شور و شوقی در میان عابران به وجود آورده است.
ز بیم شدت او چشم عقل من شده کور
زفر صولت او گوش هوش من شده کر
هوش مصنوعی: به خاطر شدت و قدرت او، چشم عقل من نابینا شده و از شدت هیبت او، گوش هوش من کری شده است.
برون کشیدم و رشته کشیدمش در حال
به ره فکندم و پالان نهادمش در بر
هوش مصنوعی: من او را به بیرون آوردم و با دقت او را به سمت راه کشیدم، سپس در حال حرکت بار و بارچینیاش را بر دوش او انداختم.
بدین ستور که شرح مناقبش گفتم
رهی به پیش گرفتم چو مردم مضطر
هوش مصنوعی: من با استناد به صفات و ویژگیهای او، راهی را انتخاب کردم که مانند انسانهای نیازمند و مضطرب به نظر میرسد.
نه در مواطن او آدمی گرفته وطن
نه در مساکن او جز پری نموده مقر
هوش مصنوعی: در این دنیا، نه هیچ انسانی در زادگاهش آرامش مییابد و نه در مکانهای زندگیاش جز روحی سرگردان، احساس استقرار و راحتی دارد.
به جای لحن طیور اندراو نوای غیول
به جای صوت خروس اندراو صلای سقر
هوش مصنوعی: در این متن به جای صدای خوش پرندگان، نغمهای ناخوشایند به گوش میرسد و به جای صدای خروس، صدای نالهای غمانگیز شنیده میشود.
به جای مار در او دیو و دد گرفته وطن
به جای مور در او اژدها نموده مقر
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که در جایی که باید حیوانات کوچک و بیخطر وجود داشته باشند، موجودات خطرناک و وحشتناک جایگزین شدهاند. به جای مار که نماد خطر کمی است، دیو و دد نشستهاند و به جای مور که حیوان بیضرر و کوچک است، اژدها به وجود آمده است. این تغییرات نشاندهندهی تبدیل یک مکان به محیطی خطرناک و ناپسند است.
نموده پشته او ماه را چو ماهی زیر
نموده عرصه او ذره را چو شمس زبر
هوش مصنوعی: در اینجا چهرهی زیبا و دلربای شخصی به صورت یک ماه توصیف شده است که در دل صفا و زیبایی زمین قرار دارد. همچنین، به شکلی از درخشش و تابش اشیاء کوچک مانند ذرات نور در مقایسه با خورشید اشاره میشود، که نشان از عظمت و زیبایی آن زمینه دارد.
ز بانگ دزد در او گوش رهروان واله
ز شکل دیو در او هوش مرغکان مضطر
هوش مصنوعی: صدای دزد باعث ترس و نگرانی مسافران میشود و شکل دیو مانند آن، از خشم و اضطراب پرندگان بیچاره حکایت میکند.
چو آب تیره نباتیش شور و شورانگیز
چو شوره راه که بوده است سر به سر همه شر
هوش مصنوعی: زمانی که آب زلال و پاکی، تبدیل به آب کثیف و شور شود، تمام زندگی و گیاهانی که در آن رشد کردهاند نیز تحت تأثیر قرار میگیرند و شور و بیبرکتی را به همراه خواهند داشت، مانند راهی که با خاک و شوره پر شده و سرشار از آلودگی است.
دراو درخت مغیلان کشیده سر به سپهر
ز خاک خشک در او چشم مردمان اکدر
هوش مصنوعی: درختان بلند و تنومند مغیلان به آسمان رفتهاند و از خاک خشک به وجود آمدهاند. مردم بر آنها نگاه میکنند و متعجب هستند.
زباد خشک دراو بود صیت باد سموم
چنانکه بود به هنگام عادیان صرصر
هوش مصنوعی: در وزش باد خشک، شهرت باد سمی به وضوح احساس میشود، مانند زمانی که در جریان بادی سرد و طاقتفرسا است.
چنین رهی که بگفتم بریدم و آمد
به سوی حضرت سلطان دل سلیمان فر
هوش مصنوعی: به این معناست که من از راهی که پیش گرفتم دست کشیدم و به سمت وجود پر مهر و محبت سلطانی همانند سلیمان، که دل را تسخیر میکند، آمدم.