گنجور

شمارهٔ ۶

دی غریوان شدم به سوی وثاق
بر وصال اختیار کرده فراق
دلم اندر هزاهز هجران
روحم اندر کشاکش احراق
طرب از طبع من گسسته وطن
رنج در روح من گرفته وثاق
روز دیدم همی گریخت ز شب
هم بران گونه کز نفاق وفاق
چون فرو شد به غرب چشمه روز
گفتی اخلاص را بخورد نفاق
اختران چون چراغ های منیر
سرنگون در یکی کبود رواق
کوکب روشن و شب ترای
درهم افتاده چون نکاح و طلاق
آمد آن دلربای زیبا روی
آمد آن سرو قد سیمین ساق
چشمش از نم چو ابر فصل بهار
تنش از غم چو ماه وقت محاق
بی گره کرده گیسوان بخم
پر گره کرده ابروان بطاق
گفت کای حسرت همه دلها
گفت کای غیرت همه عشاق
بی تو بر من حمیم گشته شراب
بی تو بر من جحیم گشته وثاق
عاشقان را چنین بود بیعت
دوستان را چنین بود میثاق
چند از این دردهای بی درمان
چند از این زهرهای بی تریاق
گفتم ای جان به وصل تو محتاج
گفتم ای دل به روی تو مشتاق
تا بود جانم از وصال تو فرد
تا بود چشمم از جال تو طاق
چیره باشد بر آن همه آفات
تیره باشد براین همه آفاق
روی توست از عجایب قدرت
وصل توست از نفایس اعلاق
سر زلفت زعشق معلاقی است
وین دل من معلق از معلاق
رزق مقسوم خویش می طلبم
زانکه دستش خزانه ارزاق
ثقه الدین امین ملک عمر
کز عمر برده وقت عدل سباق
آنکه جمع محاسن شیم است
وانکه قطب مکارم اخلاق
روی چون اصل باغ ابراهیم
خود چو روی نبیره اسحاق
مدحت او روایح ارواح
مجلس او حدایق احداق
سال و مه بر صحیفه ایام
خرد و جان همی کند الحاق
مدح او بالغدو و الاصال
شکر او بالعشی والاشراق
آن تملق که در سخاوت اوست
پس از این کس نترسد از املاق
جز به آواز کوس کینه او
نکند گوش روزگار طراق
ای بزرگی که رزق بگذارد
از نهیب تو عالم ارزاق
در سخن صاحبی علی التحقیق
در سخا حاتمی علی اطلاق
نگسلد همچو روزی از حیوان
صله تو ز اهل استحقاق
محمدت را به نامت استرواح
مکرمت را به خلقت استنشاق
درج لولو شده است و سلک درر
از مدیحت صحایف اوراق
به ثنای تو گشت لفظ لطیف
پیش مدح تو بست نطق نطاق
این عروسان مدح را که دهد
جز تو از حسن اعتقاد صداق
تا بدیدم جمال طلعت تو
از خلایق مرا نبود خلاق
روز من تیره داشت بی تو لباس
عیش من تلخ داشت بی تو مذاق
گرچه شد بر تو عمر من نفته
سود من کردم اندر این انفاق
به ثنای تو کرد هر دفتر
به مدیح تو کرد هر اوراق
نام تو زنده در همه اطراف
ذکر تو تازه در همه آفاق
تا بیان است نطق را زیور
تا خدای است خلق را رزاق
حاسدت باد سینه پر پیکان
دشمنت باد دیده پر معلاق
گشته آن را صروف دهر الیف
زده این را قضای بد مخراق

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی غریوان شدم به سوی وثاق
بر وصال اختیار کرده فراق
هوش مصنوعی: دیگر به سمت وثاق (محل وصل) نرفته‌ام و در انتخاب وصال، جدایی را برگزیده‌ام.
دلم اندر هزاهز هجران
روحم اندر کشاکش احراق
هوش مصنوعی: دل من در درد فراق می‌لرزد و روح من در آتش جدایی می‌سوزد.
طرب از طبع من گسسته وطن
رنج در روح من گرفته وثاق
هوش مصنوعی: نشاط و شادابی از وجود من دور شده و اندوه و درد در جانم سایه افکنده است.
روز دیدم همی گریخت ز شب
هم بران گونه کز نفاق وفاق
هوش مصنوعی: در روزی دیدم که شب در حال فرار است، همان‌طور که نفاق از توافق دور می‌شود.
چون فرو شد به غرب چشمه روز
گفتی اخلاص را بخورد نفاق
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید به غروب می‌رود، گویی که راست‌گویی در دلش نفاق می‌گنجاند.
اختران چون چراغ های منیر
سرنگون در یکی کبود رواق
هوش مصنوعی: ستارگان مانند چراغ‌های روشن در گوشه‌ای از آسمان کبود فرو افتاده‌اند.
کوکب روشن و شب ترای
درهم افتاده چون نکاح و طلاق
هوش مصنوعی: ستاره‌ای درخشان و شبی تاریک که در هم پیچیده است، مانند دو موضوع متضاد که می‌توانند در کنار یکدیگر وجود داشته باشند، اما ارتباطشان پیچیده و مبهم است.
آمد آن دلربای زیبا روی
آمد آن سرو قد سیمین ساق
هوش مصنوعی: دختر زیبا و دلربا با چهره‌ای خیره‌کننده و قامت بلند و باریکش وارد شد.
چشمش از نم چو ابر فصل بهار
تنش از غم چو ماه وقت محاق
هوش مصنوعی: چشم‌هایش مانند ابرهای بهاری پر از اشک است و بدنش از غم و اندوه مانند ماهی است که در زمان محاق به کمترین حالت خود رسیده است.
بی گره کرده گیسوان بخم
پر گره کرده ابروان بطاق
هوش مصنوعی: موهایش را آزاد گذاشته و ابروهایش را به شکل زیبایی فرم داده است.
گفت کای حسرت همه دلها
گفت کای غیرت همه عشاق
هوش مصنوعی: او گفت: ای حسرت تمامی دل‌ها، ای غیرت عاشقان!
بی تو بر من حمیم گشته شراب
بی تو بر من جحیم گشته وثاق
هوش مصنوعی: بدون تو، شراب برای من به زهر تبدیل شده و زندگی‌ام به جهنم بدل گردیده است.
عاشقان را چنین بود بیعت
دوستان را چنین بود میثاق
هوش مصنوعی: عاشقان، پیمانی خاص با یکدیگر دارند و دوستان نیز به نوعی توافق و تعهد می‌رسند.
چند از این دردهای بی درمان
چند از این زهرهای بی تریاق
هوش مصنوعی: چند دردی که درمانی برایش نیست و چند زهر که هیچ پادزهری برایش وجود ندارد؟
گفتم ای جان به وصل تو محتاج
گفتم ای دل به روی تو مشتاق
هوش مصنوعی: به تو گفتم که بیداری به خاطر عشق تو برایم اهمیت دارد و به دل خودم گفتم که منتظر دیدن روی تو هستم.
تا بود جانم از وصال تو فرد
تا بود چشمم از جال تو طاق
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانم از وصال تو سیراب است، تا زمانی که چشمانم تحت تأثیر جذبه توست.
چیره باشد بر آن همه آفات
تیره باشد براین همه آفاق
هوش مصنوعی: فردی که بر تمام مشکلات و معضلات غلبه پیدا کند، بر جهان و فضاهای مختلف سایه‌ای تیره و نگران‌کننده دارد.
روی توست از عجایب قدرت
وصل توست از نفایس اعلاق
هوش مصنوعی: چهره تو نشانه‌های شگفت‌انگیز قدرت خداست و پیوند تو با دل‌ها از بهترین و ارزشمندترین روابط است.
سر زلفت زعشق معلاقی است
وین دل من معلق از معلاق
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت موهای معلق معشوق اشاره دارد و بیان می‌کند که دل شاعر تحت تأثیر این زیبایی و محبت قرار گرفته و حالتی متفاوت و معلق پیدا کرده است. در واقع، عشق و زیبایی معشوق باعث شده که دل شاعر در یک حالت خاص و آشفته قرار گیرد.
رزق مقسوم خویش می طلبم
زانکه دستش خزانه ارزاق
هوش مصنوعی: من روزی خود را از خداوند می‌خواهم، زیرا او منبع و خزانه همه روزی‌هاست.
ثقه الدین امین ملک عمر
کز عمر برده وقت عدل سباق
هوش مصنوعی: اعتمادکننده دین و امانتدار ملک عمر، با عمرش زمان عدالت را پیشگام شده است.
آنکه جمع محاسن شیم است
وانکه قطب مکارم اخلاق
هوش مصنوعی: شخصی که بهترین ویژگی‌ها را در خود دارد و همچنین کسی که محور و مرکز خوبی‌ها و ارزش‌های اخلاقی است.
روی چون اصل باغ ابراهیم
خود چو روی نبیره اسحاق
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند گل‌های بهشتی است و زیبایی‌ات به زیبایی نوه‌ی اسحاق می‌ماند.
مدحت او روایح ارواح
مجلس او حدایق احداق
هوش مصنوعی: ستایش او مانند عطرهای خوشی است که از روح و فضای مجلس او به مشام می‌رسد و باغ‌های زیبا و دل‌انگیزی را به یاد می‌آورد.
سال و مه بر صحیفه ایام
خرد و جان همی کند الحاق
هوش مصنوعی: سال و ماه بر دفتر روزگار ثبت شده‌اند و روح و جان انسان نیز به آن‌ها پیوسته است.
مدح او بالغدو و الاصال
شکر او بالعشی والاشراق
هوش مصنوعی: ستایش او در صبح و عصر و agradecimiento او در شام و شروع روز است.
آن تملق که در سخاوت اوست
پس از این کس نترسد از املاق
هوش مصنوعی: هر کسی که مهربانی و سخاوت او را درک کند، دیگر از فقر و تهی دستی نخواهد ترسید.
جز به آواز کوس کینه او
نکند گوش روزگار طراق
هوش مصنوعی: تنها صدای طبل کینه اوست که توجه روزگار را جلب می‌کند.
ای بزرگی که رزق بگذارد
از نهیب تو عالم ارزاق
هوش مصنوعی: ای بزرگی که با قدرت و صلابت تو، روزی انسان‌ها از نعمت‌های مختلفی بهره‌مند می‌شود.
در سخن صاحبی علی التحقیق
در سخا حاتمی علی اطلاق
هوش مصنوعی: سخن و گفتار این فرد واقعاً عمیق و پرمعناست و در generosity و بخشش، او را می‌توان به حد اعلی و بی‌نهایت توصیف کرد.
نگسلد همچو روزی از حیوان
صله تو ز اهل استحقاق
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ارتباط و پیوند تو با کسانی که واجد شرایط دریافت محبت و کمک تو هستند، مانند روزی و نعمت است که هیچگاه قطع نمی‌شود. به عبارت دیگر، ارتباطات و محبت‌های نیکو و مستمر با افراد شایسته همیشه پایدار می‌ماند.
محمدت را به نامت استرواح
مکرمت را به خلقت استنشاق
هوش مصنوعی: محمد، نام تو باعث وزش روح کرامت است و آفرینش تو همچون هوایی معطر به عطر احسان و بزرگ‌منشی است.
درج لولو شده است و سلک درر
از مدیحت صحایف اوراق
هوش مصنوعی: مرواریدهای زیبا در میان نگین‌های زینتی قرار دارند و به خاطر ستایش و تمجید تو بر روی صفحات کتاب‌ها نوشته شده‌اند.
به ثنای تو گشت لفظ لطیف
پیش مدح تو بست نطق نطاق
هوش مصنوعی: به خاطر ستایش و زیبایی تو، کلمات نرم و دلنشین به تعریف تو مشغول شدند و سخن گفتن زبان به توجیه و تمجید از تو پرداخته است.
این عروسان مدح را که دهد
جز تو از حسن اعتقاد صداق
هوش مصنوعی: این عروسانی که به ستایش‌ها و مدح‌ها می‌پردازند، چه کسی غیر از تو می‌تواند به زیبایی و ایمان به عقیده‌ی خود چنین صداقتی داشته باشد؟
تا بدیدم جمال طلعت تو
از خلایق مرا نبود خلاق
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی چهره‌ی تو را دیدم، دیگر از دیگران چیزی نمی‌خواستم یا به هیچ چیز دیگری توجه نداشتم.
روز من تیره داشت بی تو لباس
عیش من تلخ داشت بی تو مذاق
هوش مصنوعی: بدون تو، روزهایم تاریک و ناامید است و خوشی‌هایم هم طعمی تلخ دارند.
گرچه شد بر تو عمر من نفته
سود من کردم اندر این انفاق
هوش مصنوعی: هرچند عمر من برای تو هدر شده است، اما من از این بخشش به خود سودی بردم.
به ثنای تو کرد هر دفتر
به مدیح تو کرد هر اوراق
هوش مصنوعی: هر صفحه و هر نوشته‌ای به ستایش و تمجید از تو پرداخته است.
نام تو زنده در همه اطراف
ذکر تو تازه در همه آفاق
هوش مصنوعی: نام تو همیشه در همه جا زنده است و یاد تو در هر گوشه‌ای تازه و نو می‌درخشد.
تا بیان است نطق را زیور
تا خدای است خلق را رزاق
هوش مصنوعی: تا زمانی که بیان وجود دارد، سخن نیز زیبایی دارد و تا زمانی که خداوند هست، روزی رسانی برای خلق وجود خواهد داشت.
حاسدت باد سینه پر پیکان
دشمنت باد دیده پر معلاق
هوش مصنوعی: ای کسی که حسد می‌ورزی، امید آن‌که خودت در جستجوی درد و رنج باشی و چشم دشمنانت پر از تیر و زخم شود.
گشته آن را صروف دهر الیف
زده این را قضای بد مخراق
هوش مصنوعی: زمانه آن را به گونه‌ای تغییر داده که حالا این وضعیت نتیجه سرنوشت ناخوشایند است.