شمارهٔ ۱۲
گویی به گرد روی تو آن زلف دلستان
توده شده است عنبر تر گرد گلستان
یا گرد مه، ز مشک نهاده ست دام دل
بر روی دل ربای تو آن زلف دلستان
چون باغ حسن پر گل تو باغبان نداشت
ایزد بر او زغالیه بگذاشت باغبان
یا دود عود زآتش مجمر برآمده است
خرمن زده است گرد گل لعل ارغوان
آتش ز دود و دود ز آتش جدا نیند
آتش ز دود و دود زآتش دهد نشان
این دیده را به دیدن آن دود راه ده
وین آتش از میانه آنها فرو نشان
از من ببرده ای دل و تا دل ببرده ای
از تو به بوسه ای دل من هست شادمان
زلفت که دل برد نبود جز ندیم دل
از زلفت این دقیقه بیاموز رایگان
آراستم دو دیده به در تا بدیدمت
آراستی به سی و دو در نیم ناردان
نیمی به تحفه بر تو فشانم ز عمر خویش
گر یابم از زبان تو یک لفظ درفشان
وز عمر یک زمان نرود بر مراد من
گر ننگرد دو دیده به سرو تو یک زمان
ای چهره لطیف تو در هر چهار فصل
چشم مرا به رنگ گل تازه میزبان
مهمان من کجایی و کی بیند این دو چشم
از دست من تو را کمری بسته بر میان
وهم مرا به وصف دهان تو راه نیست
یک ره مرا به بوسه نشان ده از آن دهان
با من سخن نگویی و عذر تو ظاهرست
ناید سخن پدید چو باشد دهان نهان
گر زان دهن مراد سخن گفتن افتدت
جز آفرین صدر اجل بر زبان مران
خورشید خاندان نبوت، رئیس شرق
کز آسمان گذشته به او قدر خاندان
دریای علم و تاج معالی علی که هست
جودش خجل کننده دریای بی کران
در بر و بحر ذکر بزرگیش منتشر
درشرق و غرب نام کریمیش داستان
تلقین او به مرتبه ملک رهنمون
تدریس او به ترجمه عقل ترجمان
هم جفت با مخالف او خوف بی رجا
هم وقف با موافق او سود بی زیان
هر ساعتی سعادت از این آسمان پیر
بر فرق او نثار کند دولت جوان
منقاد اوست گنبد دوار در مسیر
مطواع اوست کوکب سیار در قران
ای خرمی ز عدل تو در ساحت بهار
وی ایمنی ز امن تو در راحت امان
عدلت همه مقاصد امت کند تمام
علمت همه مصالح ملت کند بیان
در راه محمدت قدم توست مقتدا
بر ملک مکرمت قلم توست قهرمان
گر در موافقت نبرندی گمان نیک
تیغ یقین تو بزدی گردن گمان
ورنه صلاح شکل کمان در کژیستی
انصاف تو کژی ببرد از دل کمان
شاه جهان به خلعت و تشریف و طوق زر
جاه تو را به چرخ رسانید در جهان
او چون نبی به قدر و علی وار پیش او
تو ذوالفقار در کف و دلدل به زیر ران
آن دلدلی که کرد به قیمت چو تاج خویش
گردنش را به وطق مرصع خدایگان
که پیکری که ابر روان است با رکاب
گام آوری که باد وزان است با عنان
گویی عنان او کندی باد را سبک
گویی رکاب او کندی خاک را گران
هر یک مهی دو بار خمیده شود چو طوق
از شوق طوق گردن او ماه آسمان
طوقی که در بدایع او خیره مانده چشم
طوقی که بر طرایف او فتنه شد روان
پیروزه و زبرجد و یاقوت و در و زر
گفته زشرم زینت او ترک بحر و کان
چرخ است زین گزیده کواکب بران مقام
کان است زان گرفته جواهر در آن مکان
لونش به لون لاله سرخ است در بهار
رنگش به رنگ آبی زردست در خزان
گویی به کاربرده در آن بند دلربا
طبع جهان طرایف نوروز و مهرگان
گنج روان شنیدم و این طوق و بارگی
هر کس که دیده، دیده بود گنج را روان
خاک است جای گنج و بر این باد کوه شکل
سلطان به ما نمود یکی گنج شایگان
ور گنج شایگانت همی آرزو کند
آن طوق را نگه کن و این وصف را بخوان
وان تیغ آب داده نگر گویی از خدای
بر فرق دشمنانت بلایی است ناگهان
چون نسبت تو گوهر او خالی از خلل
چون فکرت تو تیزی او خالی از فسان
از بس که دل شکافت، گرفته است نور دل
از بس که جان ربود ربوده است لطف جان
آن جامه و عمامه و آن لطف تار و پود
کردند عز و جاه و جلال تو را ضمان
آثار فضل ایزد و انواع لطف شاه
در تار این مرکب و در پود آن عیان
نشگفت اگر ز شادی این خلعت شریف
چون برگ لاله لعل شود روی زعفران
واندر خزان زبهر ثنای تو بی بهار
شاخ شجر شکوفه فشاند به بوستان
بس راست کرد قاعده کار مملکت
این عزم کار کرده و آن حزم کاردان
هم اهل غرب را زثنای تو جاه و مال
هم خلق شرق را زعطای تو آب و نان
بی فکرت تو نور نباشد در آفتاب
بی نعمت تو مغز نروید در استخوان
هر صعوده ای ز سعی تو بازی شود سپید
هر روبهی زعون تو شیری شود ژیان
توفیق توست بر فلک مکرمت نجوم
ترتیب توست نیزه، دراو مملکت سنان
آنچ آید از بزرگی و دولت تو را به دست
ناید به داستان بزرگان باستان
رایت به هر چه میل نمایی همی رسد
دل را به هر چه میل نماید همی رسان
تا هست بر ولایت تو کام دل روا
کام تو بر ولایت دل باد کامران
عز تو در عنایت منشور لایزال
عمر تو در حمایت توفیق جاودان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گویی به گرد روی تو آن زلف دلستان
توده شده است عنبر تر گرد گلستان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد زلفهای زیبای تو مانند خوشهای از عطر خوش و دلپذیر در کنار گلهای باغ نشستهاند.
یا گرد مه، ز مشک نهاده ست دام دل
بر روی دل ربای تو آن زلف دلستان
هوش مصنوعی: ای دل، مانند گردی که از مشک در فضا پخش شده، دام محبت را بر روی دل تو گذاشته است؛ آن زلف زیبای دلربا تو دل را میرباید.
چون باغ حسن پر گل تو باغبان نداشت
ایزد بر او زغالیه بگذاشت باغبان
هوش مصنوعی: چون باغ زیبایی تو پر از گل و شکوفه بود و هیچ باغبانی برای نگهداری از آن وجود نداشت، خداوند به جای او زغالی گذاشت تا از آن مراقبت کند.
یا دود عود زآتش مجمر برآمده است
خرمن زده است گرد گل لعل ارغوان
هوش مصنوعی: دود عود از آتش بخاری بلند شده و مانند گردی بر روی گلی به رنگ قرمز مایل به ارغوانی نشسته است.
آتش ز دود و دود ز آتش جدا نیند
آتش ز دود و دود زآتش دهد نشان
هوش مصنوعی: آتش و دود همیشه به هم مرتبط هستند و هیچیک از آنها نمیتواند بدون دیگری وجود داشته باشد. هر یک میتواند نشانهای از دیگری باشد.
این دیده را به دیدن آن دود راه ده
وین آتش از میانه آنها فرو نشان
هوش مصنوعی: چشمم را به تماشای آن دود باز کن و این آتش را که در میان آنهاست فرو بنشان.
از من ببرده ای دل و تا دل ببرده ای
از تو به بوسه ای دل من هست شادمان
هوش مصنوعی: دل مرا از من ربودهای و اکنون که دل تو را به بوسهای گرفتهام، دل من سرشار از شادی است.
زلفت که دل برد نبود جز ندیم دل
از زلفت این دقیقه بیاموز رایگان
هوش مصنوعی: زلف تو که دل را میرباید، جز دوست دل کسی دیگر نیست. از زلف تو این لحظه را بدون پرداختن بها بیاموز.
آراستم دو دیده به در تا بدیدمت
آراستی به سی و دو در نیم ناردان
هوش مصنوعی: چشمانم را زیبا و آراسته کردم تا به تماشای تو بنشینم، ولی تو همچنان در پشت درهای مختلف پنهانی و از من دوری میکنی.
نیمی به تحفه بر تو فشانم ز عمر خویش
گر یابم از زبان تو یک لفظ درفشان
هوش مصنوعی: اگر از زبان تو تنها یک کلمه زیبا بشنوم، نیمهای از عمرم را به عنوان هدیه برای تو صرف میکنم.
وز عمر یک زمان نرود بر مراد من
گر ننگرد دو دیده به سرو تو یک زمان
هوش مصنوعی: از عمرم هر چند که بیخبر بگذرد، برای من اهمیت ندارد، چون اگر فقط یک بار بتوانم به قامت تو نگاه کنم، تمام عمرم برایم ارزشمند است.
ای چهره لطیف تو در هر چهار فصل
چشم مرا به رنگ گل تازه میزبان
هوش مصنوعی: ای چهره زیبا، تو در هر فصل سال چشمانم را با زیبایی و طراوت گلهای تازه نوازش میکنی.
مهمان من کجایی و کی بیند این دو چشم
از دست من تو را کمری بسته بر میان
هوش مصنوعی: مهمان من کجاست و چه زمانی این دو چشم از دیدن او بیبهرهام؟ تو که کمر به میان من بستهای و در دل من جایی داری.
وهم مرا به وصف دهان تو راه نیست
یک ره مرا به بوسه نشان ده از آن دهان
هوش مصنوعی: فکر و خیال من نمیتواند تو را با توصیف دهانت بیان کند. فقط یک راه به من نشان بده که بتوانم آن دهان را ببوسم.
با من سخن نگویی و عذر تو ظاهرست
ناید سخن پدید چو باشد دهان نهان
هوش مصنوعی: اگر با من صحبت نکنی، دلیل آن واضح است؛ چون وقتی دهان بسته است، کلامی هم به وجود نمیآید.
گر زان دهن مراد سخن گفتن افتدت
جز آفرین صدر اجل بر زبان مران
هوش مصنوعی: اگر به آن دهان که باعث سخن گفتن تو شده، چیزی بگویی جز ستایش و تحسین، از زبان خود دورش کن.
خورشید خاندان نبوت، رئیس شرق
کز آسمان گذشته به او قدر خاندان
هوش مصنوعی: خورشید خانواده نبوت، که رئیس و سروری در شرق است، از آسمان گذشت و به او ارزش و منزلت خانواده داده شد.
دریای علم و تاج معالی علی که هست
جودش خجل کننده دریای بی کران
هوش مصنوعی: علی به عنوان منبعی غنی از دانش و فضیلت شناخته میشود. بخشش و کرامت او به قدری زیاد است که حتی عظمت و وسعت دریای علم نیز در برابر آن شرمنده میشود.
در بر و بحر ذکر بزرگیش منتشر
درشرق و غرب نام کریمیش داستان
هوش مصنوعی: در زمین و در دریا نام بزرگ او پراکنده است و در شرق و غرب، داستان خوبیهایش معروف است.
تلقین او به مرتبه ملک رهنمون
تدریس او به ترجمه عقل ترجمان
هوش مصنوعی: آموزش او شما را به جایگاه ملائکه هدایت میکند و تدریس او به شما کمک میکند تا عقل را به درستی درک کنید و ترجمه کنید.
هم جفت با مخالف او خوف بی رجا
هم وقف با موافق او سود بی زیان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در کنار کسی که با او مخالف هستیم، ممکن است ترس و نگرانی وجود داشته باشد، اما در کنار کسی که همنظر و همراستا با ماست، میتوانیم بدون خطر و زیان، به سود و بهرهمندی برسیم.
هر ساعتی سعادت از این آسمان پیر
بر فرق او نثار کند دولت جوان
هوش مصنوعی: هر لحظه خوشبختی از آسمان کهن بر سر او نازل میشود و جوانی برای او به ارمغان میآورد.
منقاد اوست گنبد دوار در مسیر
مطواع اوست کوکب سیار در قران
هوش مصنوعی: تمام عالم و آسمان تحت تسلط و فرمان اوست و ستارههای متحرک نیز در نظم و ترتیب او قرار دارند.
ای خرمی ز عدل تو در ساحت بهار
وی ایمنی ز امن تو در راحت امان
هوش مصنوعی: ای خوشحالی و شادی که از عدالت تو در فصل بهار به وجود آمده است و ای امنیت و آسایش که از امنیت تو در زندگی به دست میآید.
عدلت همه مقاصد امت کند تمام
علمت همه مصالح ملت کند بیان
هوش مصنوعی: عدالت تو میتواند همه اهداف جامعه را به سرانجام برساند و دانش تو میتواند به سعادت ملت کمک کند.
در راه محمدت قدم توست مقتدا
بر ملک مکرمت قلم توست قهرمان
هوش مصنوعی: در مسیر محمد، تو پیشوای راهی و زینت این مسیر، مهارت و استعداد توست. تو قهرمان این میدان هستی.
گر در موافقت نبرندی گمان نیک
تیغ یقین تو بزدی گردن گمان
هوش مصنوعی: اگر در توافق و همدلی موفق نباشی، خیال نیکو نمیتواند مورد اطمینان باشد و تردیدها مانند شمشیری بر گردن اطمینان تو میزنند.
ورنه صلاح شکل کمان در کژیستی
انصاف تو کژی ببرد از دل کمان
هوش مصنوعی: اگر انصاف تو در کجی و نادرستی باشد، صلاح و درستی شکل کمان را هم نابود میکند و دل کمان را از توازن خارج میکند.
شاه جهان به خلعت و تشریف و طوق زر
جاه تو را به چرخ رسانید در جهان
هوش مصنوعی: سراسر جهان با زیبایی و مقام و زینتهای شاهانه به تو توجه دارد و تو را در عالم مورد احترام قرار داده است.
او چون نبی به قدر و علی وار پیش او
تو ذوالفقار در کف و دلدل به زیر ران
هوش مصنوعی: او به اندازه یک پیامبر عظمت و مقام دارد و مانند علی (ع) به همگان ارادت و محبت میورزد، در حالی که تو نیز با سلاحی چون ذوالفقار در دست و استواری در دل به او نزدیک هستی.
آن دلدلی که کرد به قیمت چو تاج خویش
گردنش را به وطق مرصع خدایگان
هوش مصنوعی: آن محبوبی که به خاطر عشقش به اندازهی یک تاج ابهت و ارزش دارد، گردن خود را به زینتی از جواهرات تقدیم کرده است.
که پیکری که ابر روان است با رکاب
گام آوری که باد وزان است با عنان
هوش مصنوعی: بدن تو مانند ابری است که آرام در حال حرکت است و تو با نهایت سرعت و قدرت به جلو میروی، مثل بادی که به شدت در حال وزیدن است.
گویی عنان او کندی باد را سبک
گویی رکاب او کندی خاک را گران
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او قدرتی دارد که میتواند باد را آرام کند و حرکت آن را کند کند، و همچنین میتواند خاک را به گونهای سنگین کند که حرکتش دشوار شود. این تصویر نشاندهنده قدرت و تسلط او بر عناصر طبیعی است.
هر یک مهی دو بار خمیده شود چو طوق
از شوق طوق گردن او ماه آسمان
هوش مصنوعی: هر ماهی که به آسمان میتابد، دو بار خمیده میشود مانند طوقی که به گردنش میافتد، و این دلیلی است بر عشق و زیبایی او.
طوقی که در بدایع او خیره مانده چشم
طوقی که بر طرایف او فتنه شد روان
هوش مصنوعی: چشم پرندهای به زیباییهای طبیعی خیره مانده است، و این زیباییها آنقدر جذاب و فریبندهاند که ذهن او را مشغول کرده و به تماشای آنها واداشته است.
پیروزه و زبرجد و یاقوت و در و زر
گفته زشرم زینت او ترک بحر و کان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جاذبههای ظاهری شخص اشاره دارد که با گوهرها و جواهرات مانند فیروزه، زبرجد، یاقوت، الماس و طلا تزئین شده است. همچنین به نوعی از ناز و شرم آن شخص میپردازد که همگی به زیباییهای او افزوده و باعث میشود که در مقایسه با دریای زیباییها کم اهمیتتر به نظر برسند.
چرخ است زین گزیده کواکب بران مقام
کان است زان گرفته جواهر در آن مکان
هوش مصنوعی: این گردشگر کیهان تحت تأثیر ستارههای برتر قرار دارد، جایی که مقام و فضیلت او باعث میشود جواهرات و زیباییها به دست آید.
لونش به لون لاله سرخ است در بهار
رنگش به رنگ آبی زردست در خزان
هوش مصنوعی: رنگش در بهار مانند رنگ لالههای قرمز است و در پاییز رنگش به آبی و زرد تبدیل میشود.
گویی به کاربرده در آن بند دلربا
طبع جهان طرایف نوروز و مهرگان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد در آن بخش دلنشین، طبیعت دنیای زیبا و شگفتانگیز جشنهای نوروز و مهرگان به تصویر کشیده شده است.
گنج روان شنیدم و این طوق و بارگی
هر کس که دیده، دیده بود گنج را روان
هوش مصنوعی: گنجی روحنواز را شنیدهام و این زینت و سنگینی را هر کس که دیده، گنج را که روح دارد، دیده است.
خاک است جای گنج و بر این باد کوه شکل
سلطان به ما نمود یکی گنج شایگان
هوش مصنوعی: جای گنج در خاک نهفته است و این باد که از کوه میوزد، به ما نشان میدهد که گنج شایستهای در زمین وجود دارد.
ور گنج شایگانت همی آرزو کند
آن طوق را نگه کن و این وصف را بخوان
هوش مصنوعی: اگر تو هم آرزوی داشتن گنج و ثروت را میکنی، باید به آن طوق (که نماد تجمل و زینت است) نگاه کنی و این توصیف را بخوانی.
وان تیغ آب داده نگر گویی از خدای
بر فرق دشمنانت بلایی است ناگهان
هوش مصنوعی: این شمشیر که به طرز خاصی به آب آغشته شده، به گونهای به نظر میرسد که گویی از جانب خداوند بر سر دشمنان تو نازل شده و بلا و مصیبتی ناگهانی است.
چون نسبت تو گوهر او خالی از خلل
چون فکرت تو تیزی او خالی از فسان
هوش مصنوعی: وقتی که نسبت تو به او مانند گوهری بدون عیب و نقص است و فکر تو همچون تیزیای است که از داستانهای بیهوده و دروغ خالی است.
از بس که دل شکافت، گرفته است نور دل
از بس که جان ربود ربوده است لطف جان
هوش مصنوعی: دل به قدری آزرده و شکسته شده که نور و روشنیاش زائل گردیده؛ از طرفی، محبت و لطفی که به روح و جان انسان میبخشد، خود نیز از بین رفته است.
آن جامه و عمامه و آن لطف تار و پود
کردند عز و جاه و جلال تو را ضمان
هوش مصنوعی: این لباس و عمامه، با لطافت خود، نشانی از عزت و مقام و شکوه تو به وجود آوردند.
آثار فضل ایزد و انواع لطف شاه
در تار این مرکب و در پود آن عیان
هوش مصنوعی: نعمتها و برکات خدا و انواع محبتهای شاه به وضوح در این اسب و در بافت آن دیده میشود.
نشگفت اگر ز شادی این خلعت شریف
چون برگ لاله لعل شود روی زعفران
هوش مصنوعی: اگر این لباس با ارزش باعث شادی شود، طبیعی است که رنگ و روی آن، همانند برگ لاله، قرمز شود و زعفران درخشندگی خاصی پیدا کند.
واندر خزان زبهر ثنای تو بی بهار
شاخ شجر شکوفه فشاند به بوستان
هوش مصنوعی: در این فصل پاییز، به خاطر یاد تو، در غیاب بهار، درختان در باغ شکوفه میزنند.
بس راست کرد قاعده کار مملکت
این عزم کار کرده و آن حزم کاردان
هوش مصنوعی: بسیار خوب، قوانین و نظم کشور به درستی اجرا شد، چرا که کسی با اراده قوی مشغول کار بود و کسی دیگر با احتیاط و تدبیر کارش را پیش میبرد.
هم اهل غرب را زثنای تو جاه و مال
هم خلق شرق را زعطای تو آب و نان
هوش مصنوعی: اهل غرب به خاطر ثنای تو به مقام و ثروت رسیدهاند و مردم شرق به دلیل لطف و نعمتهای تو، زندگی خوبی دارند.
بی فکرت تو نور نباشد در آفتاب
بی نعمت تو مغز نروید در استخوان
هوش مصنوعی: بدون افکارت، حتی نور در آفتاب هم وجود ندارد و بدون نعمت تو، مغز در استخوان هم رشد نمیکند.
هر صعوده ای ز سعی تو بازی شود سپید
هر روبهی زعون تو شیری شود ژیان
هوش مصنوعی: هر تلاش تو باعث میشود که هر چیز درخشان و موفق به وجود آید و هر فریبکاری و نیرنگ در مقابل توانایی تو رنگ ببازد و از سرعت تو کم شود.
توفیق توست بر فلک مکرمت نجوم
ترتیب توست نیزه، دراو مملکت سنان
هوش مصنوعی: توفیق و موفقیت تو به مانند ستارهای در آسمان است و بزرگی و مهربانیات، مانند نظامی که با تیر و کمان در سرزمین خود حکمرانی میکند.
آنچ آید از بزرگی و دولت تو را به دست
ناید به داستان بزرگان باستان
هوش مصنوعی: هر آنچه که از عظمت و قدرت تو به دست نیاید، از روایتهای بزرگانی که در تاریخ بودهاند، نمیتوانی کسب کنی.
رایت به هر چه میل نمایی همی رسد
دل را به هر چه میل نماید همی رسان
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی به آن خواهش کنی، با اراده خودت به آن دست مییابی؛ دل نیز به هر چیزی که تمایل داشته باشد، خودش را به آن میرساند.
تا هست بر ولایت تو کام دل روا
کام تو بر ولایت دل باد کامران
هوش مصنوعی: تا زمانی که خوشی و سعادت در دست تو باشد، آرزوهایت بر اساس محبت و ارادت به تو برآورده خواهد شد.
عز تو در عنایت منشور لایزال
عمر تو در حمایت توفیق جاودان
هوش مصنوعی: محبت و لطف تو همواره به من خواهد ماند و حمایت تو برای من در طول زندگی یک توفیق پایدار خواهد بود.