گنجور

شمارهٔ ۸۴

بودم از روز جوانی هر نفس در لذتی
زان چنین در حسرت روز جوانی مانده ام
لذتی از زندگانی نیست در پیری مرا
زانکه در بیم زوال زندگانی مانده ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بودم از روز جوانی هر نفس در لذتی
زان چنین در حسرت روز جوانی مانده ام
هوش مصنوعی: من از روزهای جوانی‌ام هر لحظه در لذت بودم و حالا در حسرت آن روزها مانده‌ام.
لذتی از زندگانی نیست در پیری مرا
زانکه در بیم زوال زندگانی مانده ام
هوش مصنوعی: در پیری، لذتی از زندگی برای من وجود ندارد، چون همیشه نگران از دست دادن زندگی هستم.