گنجور

شمارهٔ ۴۳

رسید نوبت پیری و رفت برنایی
دل از نشاط و طرب نا امید باید کرد
سرم سپید شد و نامه از گنه سیه است
به آب توبه سیه را سپید باید کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسید نوبت پیری و رفت برنایی
دل از نشاط و طرب نا امید باید کرد
هوش مصنوعی: زمان پیری فرا رسیده و دیگر شادی و نشاطی در دل باقی نمانده است، بنابراین باید امیدوار بود و با این واقعیت کنار آمد.
سرم سپید شد و نامه از گنه سیه است
به آب توبه سیه را سپید باید کرد
هوش مصنوعی: موهای سرم سفید شده و نامه‌ای که از گناهانم نوشته‌ام، به رنگ سیاه است. اما با آب توبه، باید این سیاهی را پاک و سفید کنم.