شمارهٔ ۳۷
هر زمان این زمانه توسن
عیش بر من به ناخوشی دارد
فلک بر کشیده هر نفسی
مر مرا در کشاکشی دارد
آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد
آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد
خسته تیر اوست هر جگری
سخت پرتیر ترکشی دارد
بر من این روزگار پر تشویش
عقل را چون مشوشی دارد
حسد آید مر از آب که آب
آخر از خاک مفرشی دارد
از غم باد سرد و حسرت من
سنگ در سینه آتشی دارد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر زمان این زمانه توسن
عیش بر من به ناخوشی دارد
هوش مصنوعی: هر لحظه در این زمان، خوشیهای زندگی برای من به دلایل ناخوشایند تبدیل شده است.
فلک بر کشیده هر نفسی
مر مرا در کشاکشی دارد
هوش مصنوعی: آسمان هر لحظه مرا در حال کشمکش و مبارزه قرار داده است.
آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد
هوش مصنوعی: سوارکاری که هر شب در زیر زین خود، شبیه اسبی با رنگی خاص دارد.
آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد
هوش مصنوعی: سوارکاری که هر شب بر روی اسبش خوابهای رازآلود و مبهمی دارد.
خسته تیر اوست هر جگری
سخت پرتیر ترکشی دارد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر کسی که از تیر نگاه یا محبت دیگری آسیب دیده باشد، به نوعی احساس خستگی و درد میکند. تیرهای عشق یا وابستگی، عمیق و سخت هستند و هر کسی چالشی برای خودش دارد که با آن مواجه است.
بر من این روزگار پر تشویش
عقل را چون مشوشی دارد
هوش مصنوعی: این روزگار پر از اضطراب به عقل من مانند پریشانی میزند.
حسد آید مر از آب که آب
آخر از خاک مفرشی دارد
هوش مصنوعی: حسادت به وجود میآید از این که آب، در نهایت بر خلاف خود، از خاکی که به او تعلق دارد، فرش و زیبایی میسازد.
از غم باد سرد و حسرت من
سنگ در سینه آتشی دارد
هوش مصنوعی: از درد و غمی که دارم، دل من مانند یک سنگ است، اما در درونش آتشی شعلهور است.

ادیب صابر