گنجور

شمارهٔ ۵۱

به جان و دل ترا باشم، چه باشد گر مرا باشی
ز جان و دل جدا باشم چو از چشمم جدا باشی
زوال پادشاهی را ستم کردن سبب باشد
مکن بر دل ستم هرگز، چو بر دل پادشا باشی
تمامی داد دل باشد به دلبر دل عطا دادن
ز دل چون داد تو دادم، ستمکاره چرا باشی
ندانم تا چه دلداری که تا دلدار من گشتی
نه با دل مهربان گردی نه با عهد آشنا باشی
چه بدعهدی است کآوردی ز عهد عشق بر گشتن
نه با من عهدها کردی که با عهد و وفا باشی
مرا گویی که یک ساعت نسازی با غم عشقم
چو از عشق تو می سوزم، تو آن ساعت کجا باشی
جمال جملهٔ عالم، تو داری از همه خوبان
همه عالم مرا باشد که یک ساعت مرا باشی
میان ماه و رخسارت به خوبی باز نشناسم
و گر او بر فلک باشد تو اندر شهرِ ما باشی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان و دل ترا باشم، چه باشد گر مرا باشی
ز جان و دل جدا باشم چو از چشمم جدا باشی
هوش مصنوعی: من با تمام وجودم به تو تعلق دارم، اگرچه اگر تو از من دور باشی، برایم اهمیت ندارد. حتی اگر تو از چشمانم دور شوی، همچنان دوستت دارم.
زوال پادشاهی را ستم کردن سبب باشد
مکن بر دل ستم هرگز، چو بر دل پادشا باشی
هوش مصنوعی: تسلیم نشو و در دل خود نسبت به دیگران ظلم نکن، زیرا اگر بر دل پادشاه نیز ظلم کنی، این ظلم به زوال قدرت او خواهد انجامید.
تمامی داد دل باشد به دلبر دل عطا دادن
ز دل چون داد تو دادم، ستمکاره چرا باشی
هوش مصنوعی: تمامی احساسات و گفته‌های دل به معشوق تقدیم می‌شود. ای معشوق، اگر من از عشق خودم به تو بخشیده‌ام، چرا باید تو در حق من ظلم کنی؟
ندانم تا چه دلداری که تا دلدار من گشتی
نه با دل مهربان گردی نه با عهد آشنا باشی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه دلیلی برای آرامش من وجود دارد، چراکه تو که به محبوبم تبدیل شدی، نه با دل نیکویی رفتار کردی و نه به پیمان و آشنایی پایبند ماندی.
چه بدعهدی است کآوردی ز عهد عشق بر گشتن
نه با من عهدها کردی که با عهد و وفا باشی
هوش مصنوعی: این چه بی‌وفایی است که از وعده‌های عشق برگشتی؟ چرا با من قراردادها بستی در حالی که قرار بود وفادار بمانی؟
مرا گویی که یک ساعت نسازی با غم عشقم
چو از عشق تو می سوزم، تو آن ساعت کجا باشی
هوش مصنوعی: مرا تنها نگذار که در عشق تو غمگینم و در آتش عشق تو می‌سوزم. تو در آن لحظه کجا هستی؟
جمال جملهٔ عالم، تو داری از همه خوبان
همه عالم مرا باشد که یک ساعت مرا باشی
هوش مصنوعی: زیبایی تمام جهان در تو خلاصه شده است و از میان همه زیباهایی که در جهان وجود دارد، تنها یک لحظه همراهی با من کافیست.
میان ماه و رخسارت به خوبی باز نشناسم
و گر او بر فلک باشد تو اندر شهرِ ما باشی
هوش مصنوعی: بین زیبایی ماه و چهره تو، نمی‌توانم تفاوتی قائل شوم. حتی اگر او در آسمان باشد، تو در شهر ما حضور داری.