شمارهٔ ۵۰
گر مرا سودای آن یار کمانکش نیستی
دل ز تیر غمزگان او چو ترکش نیستی
شادی از دیدار من پنهان نگشتی چون پری
گر دلم در بند آن حور پری وش نیستی
گر نه خوار از عشق (او) چون خاک پیش بادمی
مر مرا در دیده و دل آب و آتش نیستی
گر نبودی صورت او آفت نقاش چین
صورت عشقش مرا در دل منقش نیستی
ور ز روی او وصال، انصاف من بستاندی
روزگار من چو زلف او مشوش نیستی
سخت ناخوش عیش دارم کز جمالش غایبم
گر جمالش حاضرستی، عیش ناخوش نیستی
رنجه ام از چشم و دل، وز جان و تن وز عیش و عمر
گر نبودی فرقت او رنج هر شش نیستی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر مرا سودای آن یار کمانکش نیستی
دل ز تیر غمزگان او چو ترکش نیستی
هوش مصنوعی: اگر به یاد آن معشوق کماندار نیستی، قلب من هم مانند تیرکمانی که تیرهای غمزدهاش را در خود ندارد، از عشق او خالی است.
شادی از دیدار من پنهان نگشتی چون پری
گر دلم در بند آن حور پری وش نیستی
هوش مصنوعی: شادی تو از دیدار من پنهان نیست، چرا که مانند یک پری در دل من جا دارد، اما من دلم فقط به آن حوری زیبا تعلق ندارد.
گر نه خوار از عشق (او) چون خاک پیش بادمی
مر مرا در دیده و دل آب و آتش نیستی
هوش مصنوعی: اگر عشق او مرا خوار نکند، مانند خاکی که در برابر باد قرار دارد، پس در من هیچ چیزی جز آب و آتش در دل و چشم نیست.
گر نبودی صورت او آفت نقاش چین
صورت عشقش مرا در دل منقش نیستی
هوش مصنوعی: اگر تصویر او نبود، آفت نقاشی چین، اثر عشقش در دل من حک شده نیست.
ور ز روی او وصال، انصاف من بستاندی
روزگار من چو زلف او مشوش نیستی
هوش مصنوعی: اگر بر اثر وصالی که از چهرهاش نصیبم میشود، انصاف من را بگیری، روزگار من همچون زلف پر پیچ و تاب او در آرامش نخواهد بود.
سخت ناخوش عیش دارم کز جمالش غایبم
گر جمالش حاضرستی، عیش ناخوش نیستی
هوش مصنوعی: من حال خوشی ندارم چون از زیبایی او دور هستم، اما اگر او پیش من باشد، حال ناخوشی هم وجود نخواهد داشت.
رنجه ام از چشم و دل، وز جان و تن وز عیش و عمر
گر نبودی فرقت او رنج هر شش نیستی
هوش مصنوعی: بسیار رنج میبرم از چشم و دل و از جان و تن و همچنین از لذت و عمر؛ اگر جدایی او نبود، هیچ یک از این رنجها وجود نداشت.