گنجور

شمارهٔ ۴۰

ای سپه عشق تو بر ما زده
صبر و دل ما همه یغما زده
جان من از عشق تو لرزان شده
همچو تن مردم سرما زده
بر من بیچاره نبخشی و من
جز به رضای تو نفس نازده
روی تو دیبا و مرا آرزوست
بوسه بران روی چو دیبا زده
نیست زمینی که ببینم همی
بارگه وصل تو آنجا زده

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سپه عشق تو بر ما زده
صبر و دل ما همه یغما زده
هوش مصنوعی: ای سرباز عشق، تو بر ما صبر عطا کرده‌ای و دل‌هامان را به غارت برده‌ای.
جان من از عشق تو لرزان شده
همچو تن مردم سرما زده
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو بی‌قرار و مضطرب شده، مانند بدن کسی که در زمستان یخ زده و سرد است.
بر من بیچاره نبخشی و من
جز به رضای تو نفس نازده
هوش مصنوعی: تو به من رحم نکن و من هم جز با رضایت تو نفس نمی‌کشم.
روی تو دیبا و مرا آرزوست
بوسه بران روی چو دیبا زده
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و آرزوی عاشقانه اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که چهره معشوقش مانند پارچه‌ای نرم و زیبا است و او آرزو دارد که بر آن صورت زیبا بوسه‌ای بزند. در واقع، این ابراز احساسات نشان‌دهنده عشق و علاقه عمیق او به معشوق است.
نیست زمینی که ببینم همی
بارگه وصل تو آنجا زده
هوش مصنوعی: هیچ جایی را نمی‌توانم ببینم که در آن محل، به وصال تو دست یافته باشند.