گنجور

شمارهٔ ۲۲

با من دلت آشنا نمی گردد
وز تو دل من جدا نمی گردد
هر چند وفای من رها کردی
از دست تو دل رها نمی گردد
از بهر سه بوسه زان دو لب هرگز
یک حاجت من روا نمی گردد
روزی که دو چشم من نمی گرید
درشهر یک آسیا نمی گردد
بر عشق تو پادشاست دل لیکن
بر وصل تو پادشا نمی گردد
هر تیر که غمزه تو اندازد
بر دل زند و خطا نمی گردد
تا تو به مراد ما نمی باشی
گردون به مراد ما نمی گردد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با من دلت آشنا نمی گردد
وز تو دل من جدا نمی گردد
هوش مصنوعی: دل تو هرگز به من ارتباط پیدا نمی‌کند و دل من هم هرگز از تو جدا نخواهد شد.
هر چند وفای من رها کردی
از دست تو دل رها نمی گردد
هوش مصنوعی: اگرچه تو از وفای من دست کشیدی، دل من هرگز نمی‌تواند از تو جدا شود.
از بهر سه بوسه زان دو لب هرگز
یک حاجت من روا نمی گردد
هوش مصنوعی: به خاطر سه بوسه از آن دو لب، هیچ‌گاه یکی از خواسته‌های من برآورده نخواهد شد.
روزی که دو چشم من نمی گرید
درشهر یک آسیا نمی گردد
هوش مصنوعی: زمانی که چشمانم اشک نمی‌ریزند، در شهر هیچ آرامشی برقرار نمی‌شود.
بر عشق تو پادشاست دل لیکن
بر وصل تو پادشا نمی گردد
هوش مصنوعی: دل به عشق تو فرمانروایی دارد، اما در وصالت نمی‌تواند به سلطنت برسد.
هر تیر که غمزه تو اندازد
بر دل زند و خطا نمی گردد
هوش مصنوعی: هر بار که تو با چشمان زیبایت نگاهی به دل من می‌افکنی، به هدف می‌خورد و هیچ‌گاه بسوی دیگری نمی‌رود.
تا تو به مراد ما نمی باشی
گردون به مراد ما نمی گردد
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به خواسته‌های ما توجهی نداشته باشی، اوضاع و شرایط به دلخواه ما تغییر نخواهد کرد.