گنجور

شمارهٔ ۱۳

باد سحری طرب فزاید
غم از دل غمکشان زداید
بادی که به صبحدم برآید
بی باده مرا طرب فزاید
دل در بر من بدو شتابد
جان در تن من بدو گراید
گر جان برمش به هدیه زیبد
ور دل دهمش به تحفه شاید
زان باد بود مراگشایش
کز زلف بتم گره گشاید
فارغ شود از زیارت او
وانگه به زیارت من آید
بی بوسه (او) که جان فروزد
بی چهره او که دل رباید
دل در بر من همی نماند
جان در تن من همی نپاید
بادست به دست من که بی دوست
طبعم همه باد را ستاید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد سحری طرب فزاید
غم از دل غمکشان زداید
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی نشاط و شادی میبخشد و اندوه را از دل غمگین‌ها دور می‌کند.
بادی که به صبحدم برآید
بی باده مرا طرب فزاید
هوش مصنوعی: بادی که در صبح زود می‌وزد، بدون نیاز به شراب، شادی و خوشحالی را برای من به ارمغان می‌آورد.
دل در بر من بدو شتابد
جان در تن من بدو گراید
هوش مصنوعی: دل در آغوش او شتابان می‌زند و جانم در بدنم به او علاقه‌مند است.
گر جان برمش به هدیه زیبد
ور دل دهمش به تحفه شاید
هوش مصنوعی: اگر جانم را به او هدیه دهم، خوب است؛ و اگر دل را به او تحفه کنم، شاید به دردش بخورد.
زان باد بود مراگشایش
کز زلف بتم گره گشاید
هوش مصنوعی: آن نسیم است که مرا آزاد می‌کند، چون از زلف معشوقم گره‌ای باز کند.
فارغ شود از زیارت او
وانگه به زیارت من آید
هوش مصنوعی: او از دیدار محبوبش رها می‌شود و سپس به دیدار من می‌آید.
بی بوسه (او) که جان فروزد
بی چهره او که دل رباید
هوش مصنوعی: بدون بوسه او، جان می‌سوزد و بدون چهره او، دل را می‌رباید.
دل در بر من همی نماند
جان در تن من همی نپاید
هوش مصنوعی: دل دیگر در نزد من نمی‌ماند و جان نیز در بدن من دوام نخواهد آورد.
بادست به دست من که بی دوست
طبعم همه باد را ستاید
هوش مصنوعی: با دست خودم که در نبود دوست، تمامی خصلت‌های خود را به باد می‌سپارم و از آنچه در اطرافم است، تنها به ستایش باد می‌پردازم.