گنجور

شمارهٔ ۹۷

گر دل و دلبر مرا دایم به فرمان باشدی
درد عشقم را از او صد گونه درمان باشدی
بند صبر و درد عشق من نگشتی سست و سخت
گرنه دلبر سخت جور و سست پیمان باشدی
گر دلم در بند آن زلف پریشان نیستی
حال من چون زلف دلبر کی پریشان باشدی
از فلک سرگشته جور و جفا کی باشمی
گر دل او از جفا کردن پشیمان باشدی
بعد جور از دلبران امید انصافی بود
کاشکی جور فلک چون جور ایشان باشدی
جور گردون جان رباید، جور جانان دل برد
جور گردون کاشکی چون جور جانان باشدی
نیستی از عشق جانان و لب دلبر دریغ
گر مرا در سینه و تن صد دل و جان باشدی
بر در او دارمی از عشق دیدارش طواف
گرنه از باران چشمم بیم طوفان باشدی
آفتاب آسمان رخسار او را ماندی
گر چو روی او به روز و شب درفشان باشدی
گر به روی حسن گیری واجبستی کافتاب
بر سپهر از شرم آن رخسار پنهان باشدی
قامتش را ماندی سرو سهی در راستی
سرو راگر دیده و دل باغ و بستان باشدی
سرو اگر گفتی که من چون قد دلبر دل برم
آنچه گفتی سر به سر بر سرو تاوان باشدی
سال و مه جولان نبودی عشق را گرد دلم
گرنه زلفینش به گرد ماه جولان باشدی
بوس او اصل حیات جاودانی نیستی
گر لب او را نه لطف آب حیوان باشدی
ماه رویان روی او را ماه کردندی خطاب
گرنه مه را جای بر گردون گردان باشدی
نیستی خالی دو دستم یک زمان از زلف او
گرنه جادو زلف او پر زرق و دستان باشدی
بر تن و جان و دل من ظاهرستی ذل عشق
گرنه عز خدمت صدر خراسان باشدی
سید سادات شمس دین ابوجعفر که دین
گرنه فر اوستی بی فر و سامان باشدی
آن خداوندی که (گر) گردون ستمگر نیستی
قدر این و رفعت آن هر دو یکسان باشدی
مشتری را گر سعادت نیستی از طلعتش
در مسیر مشتری تاثیر کیوان باشدی
در محامد هست مانند محد، کاشکی
طبع ما در مدح او چون مدح حسان باشدی
گر کمال مهتری در صورت تنهاستی
در میان کهتر و مهتر چه نقصان باشدی
ور کسی بی عدل و بذل و فضل مهتر گرددی
مهتری کردن به غایت سهل و آسان باشدی
بی نبوت هر محمد چون محمد گرددی
بی جلالت هر سلیمان چون سلیمان باشدی
بی هدایت هر خسی دانا و داهی آمدی
بی ولایت هر کسی سالار و سلطان باشدی
نظم نغز و نثر نیکو را فضیلت نیستی
گر نه کلک او سوار هر دو میدان باشدی
نوبهار خرمستی چار فصل روزگار
گر چو دست و بخشش تو ابر و باران باشدی
ای خداوندی که گر قدر تو دانستی فلک
جرم کیوان مر تو را فراش ایوان باشدی
ور محل مدح و اوصاف تو دانندی نجوم
مدحتت را از فلکها درج و دیوان باشدی
اصل و فرع شرع و ایمان نیستی در روزگار
گر نه جدت رهنمای شرع و ایمان باشدی
نیست ممکن چون تو بودن آن که را فضل تو نیست
نیستی انصاف اگر دانا چو نادان باشدی
نامه فخر و شرف نام تو را عنوان شده ست
کاشکی هر نامه را زین نام عنوان باشدی
گر به استحقاق قدرت مدحتی گفتی خرد
سر به سر ابیات او آیات قرآن باشدی
عاجزستی نفس ناطق در بیان مدح تو
گر نه او را قوت از الهام یزدان باشدی
معده آز و امل را سال و مه سیرستی
گر همه بر خوان انعام تو مهمان باشدی
در زمانه جز به نام تو نگویندی مدیح
گرنه حاجتهای مداحان فراوان باشدی
عاقلان در شهرهای بد نسازندی مقام
گرنه مهر اقربا و حب اوطان باشدی
هر زبانی بر زبان من ثناخوان نیستی
گر زبان من نه بر صدرت ثناخوان باشدی
گر مرا مدح چو آبت مونس جان نامدی
زآتش انده دلم پیوسته بریان باشدی
در زمین شرق اگر معمار عدلت نیستی
صحن او چون خانه خصم تو ویران باشدی
گر زانسان بعد جدت چون تو موجود آمدی
هر فضیلت کان ملک دارد در انسان باشدی
در دل اسلامیان ثابت نبودی مهر تو
گرنه در مهرت نجات هر مسلمان باشدی
ساعتی از ذکر تو خالی نبودی هیچ دل
گرنه دل را آفت وسواس شیطان باشدی
با جمال روضه رضوان شد از فر تو بلخ
کاشکی هر روضه را فر تو رضوان باشدی
ذوف من در مدح تو از طبع خرما خوشترست
خوش نیستی گر همه خرما به کرمان باشدی
کی شدی مجموع انواع فضایل وصف تو
گر بر این دعوی نه از فضل تو برهان باشدی
کی رسیدی در سخن طبع مرا دعوی نظم
گرنه در تفصیل او تفصیل الوان باشدی
حاجت از گردون مرا اقبال و عمر و عز توست
هر چه من خواهم به حاجت کاشکی آن باشدی
گر به فرمان منستی دور چرخ و حکم دهر
دهر و چرخت جاودان در حکم و فرمان باشدی
کمترین خدمتگر امر تو گردون گرددی
کمترین فرمانبر حکم تو کیهان باشدی
ماه شعبان رفت و می گویند اصحاب قدح
کاشکی شوال در پهلوی شعبان باشدی
فاسقان از فر روزه زهد سلمان یافتند
هر مسلمان کاشکی با زهد سلمان باشدی
تا اگر صحن چمن را آفت دی نیستی
گل بر او پیوسته همچون برق خندان باشدی
خنده گل بادت از شادی و بدخواهت زغم
گر نمردی چشم او چون ابر گریان باشدی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر دل و دلبر مرا دایم به فرمان باشدی
درد عشقم را از او صد گونه درمان باشدی
هوش مصنوعی: اگر دل و دلبر من همیشه تحت فرمان هم بودند، درد عشق من به وسیله او صد نوع درمان می‌یافت.
بند صبر و درد عشق من نگشتی سست و سخت
گرنه دلبر سخت جور و سست پیمان باشدی
هوش مصنوعی: عشق و درد من باعث شده که صبرم هیچ‌گاه تضعیف نشود، چرا که اگر چنین نبود، محبوبم با سختی و بی‌وفایی‌اش مرا رنج می‌داد.
گر دلم در بند آن زلف پریشان نیستی
حال من چون زلف دلبر کی پریشان باشدی
هوش مصنوعی: اگر دل من به زلف آشفته‌ات وابسته نیست، حال من چگونه می‌تواند مانند زلف معشوق آشفته باشد؟
از فلک سرگشته جور و جفا کی باشمی
گر دل او از جفا کردن پشیمان باشدی
هوش مصنوعی: از آسمان سرگردان ظلم و ستم چه زمانی به پایان خواهد رسید اگر دل او از ظلم کردن پشیمان شده باشد؟
بعد جور از دلبران امید انصافی بود
کاشکی جور فلک چون جور ایشان باشدی
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به سختی‌های ناشی از عشق و بی‌وفایی دلبران اشاره می‌کند و آرزو می‌کند که ای کاش درد و غم‌هایی که از جانب قدرت بزرگ (فلک) می‌آید، مانند درد و رنجی باشد که از دلبران می‌کشد. به عبارتی، شاعر به طعنه به سرنوشت و تقدیر خود می‌پردازد و نارضایتی‌اش را از آن بیان می‌کند.
جور گردون جان رباید، جور جانان دل برد
جور گردون کاشکی چون جور جانان باشدی
هوش مصنوعی: رنج و سختی‌های زندگی، جان آدمی را می‌گیرد و این است که عشق و محبت به محبوب واقعی، دل را می‌رباید. کاش که این سختی‌ها مانند عشق محبوب واقعی بود، تا دل‌ها را تسلی می‌داد.
نیستی از عشق جانان و لب دلبر دریغ
گر مرا در سینه و تن صد دل و جان باشدی
هوش مصنوعی: در عشق معشوق و دلبر جانی وجود ندارد، اگرچه ممکن است در سینه و جسم من صد دل و جان موجود باشد.
بر در او دارمی از عشق دیدارش طواف
گرنه از باران چشمم بیم طوفان باشدی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق دیدارش به دور در او گرد می‌زنم و اگر چنین نکنم، اشک‌هایم مثل باران باعث بروز طوفان خواهد شد.
آفتاب آسمان رخسار او را ماندی
گر چو روی او به روز و شب درفشان باشدی
هوش مصنوعی: خورشید آسمان چهره‌ی او را به یاد می‌آورد، اگر چهره‌اش مانند رخسار او در روز و شب درخشان بود.
گر به روی حسن گیری واجبستی کافتاب
بر سپهر از شرم آن رخسار پنهان باشدی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو در زمین وجود می‌داشت، خورشید از شرم چهره‌ی تو، در آسمان پنهان می‌شد.
قامتش را ماندی سرو سهی در راستی
سرو راگر دیده و دل باغ و بستان باشدی
هوش مصنوعی: تنومندی او مانند سرو راست و بلند است و اگر چشم و دل در باغ و بستان باشد، آن سرو را بهتر می‌توان دید و تحسین کرد.
سرو اگر گفتی که من چون قد دلبر دل برم
آنچه گفتی سر به سر بر سرو تاوان باشدی
هوش مصنوعی: اگر سرو بگوید که من مانند قد دلبر، دل می‌برم، باید بدانید که هر چه گفتی، عاقبت بر سرو هزینه‌ای خواهد داشت.
سال و مه جولان نبودی عشق را گرد دلم
گرنه زلفینش به گرد ماه جولان باشدی
هوش مصنوعی: اگر عشق در دل من شوری نداشت، این زلف‌هایش به دور ماه، چرخش و زیبایی خاصی نمی‌بخشید.
بوس او اصل حیات جاودانی نیستی
گر لب او را نه لطف آب حیوان باشدی
هوش مصنوعی: بوسه او نشانه زندگی ابدی نیست، اگر لب او نداشته باشد که به مانند آب زندگی‌بخش باشد.
ماه رویان روی او را ماه کردندی خطاب
گرنه مه را جای بر گردون گردان باشدی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی‌های ماه را به او خطاب کنیم، حقیقت این است که حتی ماه هم نمی‌تواند به گرد او بیفتد و درخشش او را از آن خود کند.
نیستی خالی دو دستم یک زمان از زلف او
گرنه جادو زلف او پر زرق و دستان باشدی
هوش مصنوعی: دست‌های من در غیاب او خالی است، اما اگر او را در کنار خود داشتم، زرق و برق زلفش و زیبایی دستانش مرا مجذوب می‌کرد.
بر تن و جان و دل من ظاهرستی ذل عشق
گرنه عز خدمت صدر خراسان باشدی
هوش مصنوعی: در وجود و احساسات من عشق تو به وضوح نمایان است، و اگر چنین نمی‌بود، مقام و منزلت خدمت به بزرگان و صدور خراسان را داشتم.
سید سادات شمس دین ابوجعفر که دین
گرنه فر اوستی بی فر و سامان باشدی
هوش مصنوعی: این بیت به وصف شخصیت و مقام سید سادات، شمس دین ابوجعفر می‌پردازد. شاعر به این نکته اشاره دارد که اگر دین و ایمان وجود نداشته باشد، فردی حتی با نام و مقام بلند نیز بدون ارزش و نظم خواهد بود. در واقع، او بر اهمیت ایمان و دین در زندگی تأکید می‌کند و می‌گوید که شرافت و جایگاه واقعی در سایه دین و باورهای درست به وجود می‌آید.
آن خداوندی که (گر) گردون ستمگر نیستی
قدر این و رفعت آن هر دو یکسان باشدی
هوش مصنوعی: خدایی که جهان را به ظلم خلق نکرده، قدر و ارزش انسان و مقام او در نزد او یکسان است.
مشتری را گر سعادت نیستی از طلعتش
در مسیر مشتری تاثیر کیوان باشدی
هوش مصنوعی: اگر مشتری بخواهد خوشبختی یابد و خوشبخت نیست، این به خاطر چهره‌اش نیست، بلکه به خاطر موقعیتی است که در آن قرار دارد.
در محامد هست مانند محد، کاشکی
طبع ما در مدح او چون مدح حسان باشدی
هوش مصنوعی: در ستایش‌هایش مانند دیگران است، ای کاش روحیه ما در وصف او مانند وصف حسان می‌بود.
گر کمال مهتری در صورت تنهاستی
در میان کهتر و مهتر چه نقصان باشدی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و کمال بزرگی فقط به ظاهر و صورت باشد، در میان بزرگان و کوچکان چه نقصانی وجود دارد؟
ور کسی بی عدل و بذل و فضل مهتر گرددی
مهتری کردن به غایت سهل و آسان باشدی
هوش مصنوعی: اگر شخصی بدون عدالت، بخشش و فضیلت، به رهبری رسید، رسیدن به مقام رهبری بسیار آسان و ساده خواهد بود.
بی نبوت هر محمد چون محمد گرددی
بی جلالت هر سلیمان چون سلیمان باشدی
هوش مصنوعی: بدون مقام نبوت، هیچکس نمی‌تواند مانند محمد باشد و بدون عظمت، کسی نمی‌تواند به پای سلیمان برسد.
بی هدایت هر خسی دانا و داهی آمدی
بی ولایت هر کسی سالار و سلطان باشدی
هوش مصنوعی: بدون رهبری و هدایت، هر کس حتی اگر دانا و باهوش باشد، به جایی نمی‌رسد. همچنین، اگر کسی تحت فرمان و سرپرستی نباشد، هرگز نمی‌تواند به مقام رهبری و سلطنت دست یابد.
نظم نغز و نثر نیکو را فضیلت نیستی
گر نه کلک او سوار هر دو میدان باشدی
هوش مصنوعی: اگر چه نظم زیبا و نثر خوب ارزشمند است، اما اینها به خودی خود فضیلت نیستند، چرا که اگر هنرمند به حدی برساند که توانایی نوشتن هر دو فرم را داشته باشد، به مقام بالاتری دست یافته است.
نوبهار خرمستی چار فصل روزگار
گر چو دست و بخشش تو ابر و باران باشدی
هوش مصنوعی: بهار خوش و سرسبز را چهار فصل سال جلوه‌ای می‌بخشد، اگر بخشش و مهربانی تو همچون باران و ابر باشد.
ای خداوندی که گر قدر تو دانستی فلک
جرم کیوان مر تو را فراش ایوان باشدی
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که اگر ارزش تو را می‌دانستند، آسمان و ستاره‌ها هم برای تو مانند فرشی در کنار تخت سلطنتت به حساب می‌آمدند.
ور محل مدح و اوصاف تو دانندی نجوم
مدحتت را از فلکها درج و دیوان باشدی
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌شناسان زیبايي‌ها و صفات تو را می‌شناختند، آنگاه نشانه‌های مدح و ستایش تو را در آسمان می‌نوشته و به صورت کتابی مرتب می‌کردند.
اصل و فرع شرع و ایمان نیستی در روزگار
گر نه جدت رهنمای شرع و ایمان باشدی
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر پیرو اصول و قوانین دین و ایمان نباشی، حتی جدّت هم نمی‌تواند راهنمای تو در این مسیر باشد.
نیست ممکن چون تو بودن آن که را فضل تو نیست
نیستی انصاف اگر دانا چو نادان باشدی
هوش مصنوعی: ممکن نیست کسی مانند تو باشد، زیرا کسی که به نیکی‌های تو دست نیافته، وجود ندارد. اگرچه دانا باشد، اگر مانند نادان عمل کند، انصاف نیست.
نامه فخر و شرف نام تو را عنوان شده ست
کاشکی هر نامه را زین نام عنوان باشدی
هوش مصنوعی: نام تو نشانی از افتخار و بزرگی است که در هر نامه‌ای ذکر شده. ای کاش هر نامه‌ای با این نام ارزشمند، مشخص و شناخته شود.
گر به استحقاق قدرت مدحتی گفتی خرد
سر به سر ابیات او آیات قرآن باشدی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به حق و شایستگی کسی را مدح کنی، می‌فهمی که تمام اشعار او مانند آیات قرآن است.
عاجزستی نفس ناطق در بیان مدح تو
گر نه او را قوت از الهام یزدان باشدی
هوش مصنوعی: نفس ناطق که توانایی بیان خوبی‌ها و ویژگی‌های تو را دارد، اگر از الهام الهی بی‌نصیب باشد، در بیان مدح تو ناتوان است.
معده آز و امل را سال و مه سیرستی
گر همه بر خوان انعام تو مهمان باشدی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر هر سال و ماه از نعمت‌ها و عطایای تو پر شود، حتی اگر همه مهمانان بر سر میز تو نشسته باشند، باز هم اشتهای آنها برطرف نمی‌شود و همچنان در پی دستیابی به خواسته‌ها و آرزوهای خود هستند. در واقع، این شعر به مفهوم نامحدود بودن خواسته‌ها و نیازها اشاره دارد.
در زمانه جز به نام تو نگویندی مدیح
گرنه حاجتهای مداحان فراوان باشدی
هوش مصنوعی: در این زمان، تنها به یاد تو سخن می‌گویند و کسی به ستایش دیگران نمی‌پردازد، در حالی که نیاز به ستایش‌گران بسیار است.
عاقلان در شهرهای بد نسازندی مقام
گرنه مهر اقربا و حب اوطان باشدی
هوش مصنوعی: عاقل‌ها در شهرهای بد، برای زندگی جایگاهی نمی‌سازند، مگر اینکه محبت نزدیکان و عشق به سرزمین‌شان وجود داشته باشد.
هر زبانی بر زبان من ثناخوان نیستی
گر زبان من نه بر صدرت ثناخوان باشدی
هوش مصنوعی: هر زبانی نمی‌تواند تو را ستایش کند، اگر زبان من هم بر تو مدح و ثنایی نخواند.
گر مرا مدح چو آبت مونس جان نامدی
زآتش انده دلم پیوسته بریان باشدی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند آب، ممدوح من بودی و همدم جانم می‌شدی، دلم همیشه از آتش اندوه سوخته و در آتش می‌سوزید.
در زمین شرق اگر معمار عدلت نیستی
صحن او چون خانه خصم تو ویران باشدی
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین شرق، تو معمار عدالت نیستی، پس حوض و میدان او مانند خانه دشمن تو خراب و ویران خواهد بود.
گر زانسان بعد جدت چون تو موجود آمدی
هر فضیلت کان ملک دارد در انسان باشدی
هوش مصنوعی: اگر بعد از جد تو انسانی همچون تو به وجود آمده باشد، هر فضیلت و نیازی که یک ملک دارد در آن انسان نیز باید وجود داشته باشد.
در دل اسلامیان ثابت نبودی مهر تو
گرنه در مهرت نجات هر مسلمان باشدی
هوش مصنوعی: اگر در دل مسلمانان ثابت نمی‌بود عشق تو، در غیر این صورت، مهر تو می‌توانست نجات‌بخش هر مسلمان باشد.
ساعتی از ذکر تو خالی نبودی هیچ دل
گرنه دل را آفت وسواس شیطان باشدی
هوش مصنوعی: هیچ لحظه‌ای از یاد تو خالی نبوده‌ام، زیرا اگر دل خالی بماند، وسوسه‌های شیطان آن را آزار می‌دهد.
با جمال روضه رضوان شد از فر تو بلخ
کاشکی هر روضه را فر تو رضوان باشدی
هوش مصنوعی: با زیبایی باغ رضوان، بلخ به واسطه تو زیباتر شده است. ای کاش هر باغی به مانند تو زیبا و دلنشین باشد.
ذوف من در مدح تو از طبع خرما خوشترست
خوش نیستی گر همه خرما به کرمان باشدی
هوش مصنوعی: من در ستایش تو از طبع خرما لذت بیشتری می‌برم و اگرچه ممکن است در کرمان خرماهای بسیاری وجود داشته باشد، اما تو برای من ارزشمندتر از همه آنها هستی.
کی شدی مجموع انواع فضایل وصف تو
گر بر این دعوی نه از فضل تو برهان باشدی
هوش مصنوعی: چه زمانی مجموع انواع فضایل تو حتی اگر بر این ادعا به عنوان دلیلی بر لطف تو اشاره شود، شناخته می‌شود؟
کی رسیدی در سخن طبع مرا دعوی نظم
گرنه در تفصیل او تفصیل الوان باشدی
هوش مصنوعی: کی به سخن من رسیدی که بخواهی در شعر من ادعایی کنی؟ اگر قرار بر توضیح می‌بود، شایسته بود که تنوع و زیبایی‌های بسیاری در آن بیان شود.
حاجت از گردون مرا اقبال و عمر و عز توست
هر چه من خواهم به حاجت کاشکی آن باشدی
هوش مصنوعی: من برای برآورده شدن نیازهایم به رضایت و عمر و عزت تو وابسته‌ام؛ ای کاش هر آنچه می‌خواستم، به همین خواسته‌ام برآورده می‌شد.
گر به فرمان منستی دور چرخ و حکم دهر
دهر و چرخت جاودان در حکم و فرمان باشدی
هوش مصنوعی: اگر تو فرمانروا هستی، پس دائماً چرخ زمان و سرنوشت تحت کنترل توست و همیشه بر اساس اراده و فرمان تو خواهد بود.
کمترین خدمتگر امر تو گردون گرددی
کمترین فرمانبر حکم تو کیهان باشدی
هوش مصنوعی: اگر تو کمترین خدمتگزارت باشی، آسمان هم فرامین تو را اجرا می‌کند و کیهان تحت تأثیر دستورات تو قرار می‌گیرد.
ماه شعبان رفت و می گویند اصحاب قدح
کاشکی شوال در پهلوی شعبان باشدی
هوش مصنوعی: ماه شعبان تمام شده و برخی از دوستان و محبوبان آرزو دارند که ای کاش ماه شوال در کنار ماه شعبان قرار می‌گرفت.
فاسقان از فر روزه زهد سلمان یافتند
هر مسلمان کاشکی با زهد سلمان باشدی
هوش مصنوعی: فاسقان از نور و روزه‌داری زهد سلمان بهره‌مند شدند، کاش هر مسلمان مانند سلمان زاهد و پرهیزگار باشد.
تا اگر صحن چمن را آفت دی نیستی
گل بر او پیوسته همچون برق خندان باشدی
هوش مصنوعی: اگر در باغ چمن خبری از آفت نباشد، گل‌ها همیشه شاداب و مثل برق درخشان خواهند بود.
خنده گل بادت از شادی و بدخواهت زغم
گر نمردی چشم او چون ابر گریان باشدی
هوش مصنوعی: اگر گل از شادی بخندد و تو از غم بدخواهی داشته باشی، اگر تو نمرده بودی، چشمان او مثل ابرهای باران‌زا می‌بود.