شمارهٔ ۹۵
گر صد یک از جمال تو در مشتریستی
او را زیک جمال تو صد مشتریستی
گر فال مشتری چو تو فرخنده باشدی
صد آفتاب چاکر یک مشتریستی
آن حلقه های زلف تو گویی ز دلبری
بر مه ز مشک حلقه انگشتریستی
آن حلقه های زلف تو گویی ز دلبری
بر مه زمشک حلقه انگشتریستی
در نیکویی به عارض و روی تو ماندی
گر آفتاب را فلک از ششتریستی
یک لحظه گر علاج وصال تو یابمی
از علت فراق توام خوشتریستی
همتای چهره تو به جز زهره نیستی
گر بر دو عارضش دو خط عنبریستی
بر صورت تو فتنه شدی آزری صنم
گر عقل و دیده با صنم آزریستی
گر با جمال روی تو ماندی پری و حور
معشوق آدمی همه حور و پریستی
گر حسن بت چو صورت روی تو آمدی
هر صنعتی که هست کم از بتگریستی
بیزار کی شدی دلم از صورت بتان
گر چشم من به صورت تو ننگریستی
چندان کی آمدی گل و لاله به باغ و راغ
گر ابر نوبهار نه چون من گریستی
گر عکس عارضت نرسیدی به نوبهار
نه لاله لعل بودی و نه گل طریستی
پر سحر کرد باد سحر باغ و راغ را
گویی که شغل باد سحر ساحریستی
نرگس چو سامری همه برزر نمود سحر
گویی که در میانه او سامریستی
آرایش بهشت که دیدی به کوه و دشت
گر فرش کوه و دشت نه از عبقریستی
گر فر روی و رای خداوند نیستی
آرایش زمین و زمان سرسریستی
جعفر که شمس دین شد و گویی که شمس چرخ
با طبعش از صفات سخاوت بریستی
آن عنصر شرف که در اوصاف او مرا
گویی ضمیر عسجدی و عنصریستی
گر جد او نه خاتم پیغمبران شدی
دستش سزای خاتم پیغمبربستی
از عرق حیدر است و گر مال بیت مال
او راستی، سخاوت او حیدریستی
گر داور زمانه دل و دست او شدی
کی در میان مال و امل داوریستی
کثرت گرفت شکر و ثنا از عطای او
گویی شراب بخشش او کوثریستی
از کلک لاغرش به طمع فربهی رسید
ای کاش در جهان هه آن لاغریستی
ای جعفری که گر رسدی دست تو به گنج
زر عطیت تو همه جعفریستی
دین را به پرورش نرسیدی به کس نصیب
گر کار حشمت تو نه دین پروریستی
گر نامدی شجاعت حیدر که جد توست
از شرق تا به غرب جهان کافریستی
کس نیستی به منظر و مخبر نظیر تو
کز نیک مخبری چو نکو منظریستی
نامت چو نام ملک سلیمان جهان گرفت
گویی تو را سعادت اسکندریستی
حق یکی ثنای تو نشناختی تمام
گر در ضمیر بنده دو صد بحتریستی
سی سال شد که چاکر آن آستانه ام
ای کاش خلق را همه این چاکریستی
گر مدح آن ستانه و آن در نگفتمی
اکنون همه مدایح من هر دریستی
تلقین صدر مشرق اگر نامدی مرا
نه مدحتم بلیغ و نه لفظم دریستی
از شعر من در او همه پر سحر شد جهان
گویی که ساحری همه در شاعریستی
گر نیستی سپهر و جهان را سر جفا
بر اهل نظم و نثر مرا سروریستی
بی او بمانده ام که زبانم جری نماند
ای حبذا زبان مراگر جریستی
کی زنده ماندمی زفراق لقای او
گرنه مرا ز غایت شوم اختریستی
بالای من دو تا نشدستی بنفشه وار
گرنه جفای گنبد نیلوفریستی
با هر که بد کند همه گویند فعل او
بد نیستی اگر نه ز بد گوهریستی
بد باد حال دشمنت از لشکر بلا
گویی بلای بد همه در لشکریستی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر صد یک از جمال تو در مشتریستی
او را زیک جمال تو صد مشتریستی
هوش مصنوعی: اگر صد نفر هم از زیبایی تو در سیاره مشتری باشند، او را به خاطر زیبایی تو باید به صد زیبایی در نظر گرفت.
گر فال مشتری چو تو فرخنده باشدی
صد آفتاب چاکر یک مشتریستی
هوش مصنوعی: اگر بخت و اقبال مانند تو خوش یمن باشد، میتوان گفت که صد خورشید هم کنیز و خدمتگزار یک مشتری هستند.
آن حلقه های زلف تو گویی ز دلبری
بر مه ز مشک حلقه انگشتریستی
هوش مصنوعی: حلقههای موهای تو مانند حلقههای زیبایی است که از عطر مشک و رمانس بر ماه ساخته شدهاند.
آن حلقه های زلف تو گویی ز دلبری
بر مه زمشک حلقه انگشتریستی
هوش مصنوعی: حلقههای موهای تو مانند حلقهای از مهارت و زیبایی است که با دلبری و فریبندگی خاصی به چشم میآید.
در نیکویی به عارض و روی تو ماندی
گر آفتاب را فلک از ششتریستی
هوش مصنوعی: در زیبایی چهره و صورت تو، انگار خورشید از درخشانی تو به تنگ آمده است.
یک لحظه گر علاج وصال تو یابمی
از علت فراق توام خوشتریستی
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه بتوانم درمانی برای وصالت پیدا کنم، از علت دوری تو، برایم خوشایندتر است.
همتای چهره تو به جز زهره نیستی
گر بر دو عارضش دو خط عنبریستی
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی تو نیست، حتی اگر بر چهرهاش دو خط زیبا بکشند.
بر صورت تو فتنه شدی آزری صنم
گر عقل و دیده با صنم آزریستی
هوش مصنوعی: بر چهرهات شور و شوقی به وجود آمده است، ای زیبا، اگر عقل و نگاه به زیبایی تو خیره شود.
گر با جمال روی تو ماندی پری و حور
معشوق آدمی همه حور و پریستی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهرهات را ببینم، پس تمام پریها و حوریها برای آدمی زیبا به نظر میرسند.
گر حسن بت چو صورت روی تو آمدی
هر صنعتی که هست کم از بتگریستی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی بت مانند چهره تو به وجود میآمد، هر هنری که وجود دارد در مقایسه با آن زیبایی کمارزشتر میشد.
بیزار کی شدی دلم از صورت بتان
گر چشم من به صورت تو ننگریستی
هوش مصنوعی: دل من از چهرهی معشوقهها بیزار نیست، اگر چشمان من به چهرهی تو ننگرد.
چندان کی آمدی گل و لاله به باغ و راغ
گر ابر نوبهار نه چون من گریستی
هوش مصنوعی: هر وقت که تو به باغ و بوستان آمدی و گل و لاله را دیدی، ابر بهار مانند من برای تو گریه نکرده بود.
گر عکس عارضت نرسیدی به نوبهار
نه لاله لعل بودی و نه گل طریستی
هوش مصنوعی: اگر عکس زیباییات در بهار پدیدار نمیشد، نه لالهای به رنگ قرمز میشدی و نه گلی خوشبو و خوشرنگ.
پر سحر کرد باد سحر باغ و راغ را
گویی که شغل باد سحر ساحریستی
هوش مصنوعی: باد در صبح زود به طور جادویی باغ و دشت را سحرآمیز کرده است، گویی که کار باد در صبح، مانند جادوگری است.
نرگس چو سامری همه برزر نمود سحر
گویی که در میانه او سامریستی
هوش مصنوعی: نرگس مانند سامری، زیبا و دلربا به نظر میرسد و گویی در میان او سحری وجود دارد که جاذبهاش را دوچندان کرده است.
آرایش بهشت که دیدی به کوه و دشت
گر فرش کوه و دشت نه از عبقریستی
هوش مصنوعی: وقتی زیباییهای بهشت را در کوه و دشت مشاهده کردی، بدان که اگر این زیباییها به دست انسان نباشد، ارزش چندانی ندارد.
گر فر روی و رای خداوند نیستی
آرایش زمین و زمان سرسریستی
هوش مصنوعی: اگر تو برگزیده و مورد توجه خداوند نیستی، آراستگی زمین و زمان تنها یک ظاهرگرایی خواهد بود.
جعفر که شمس دین شد و گویی که شمس چرخ
با طبعش از صفات سخاوت بریستی
هوش مصنوعی: جعفر که به عنوان شمس دین شناخته شد، انگار که خورشید آسمان با ویژگیهای طبیعتش از صفات بخشندگی خالی شده است.
آن عنصر شرف که در اوصاف او مرا
گویی ضمیر عسجدی و عنصریستی
هوش مصنوعی: این جمله به اهمیت و مقام والای یک ویژگی یا عنصر اشاره دارد که میتواند به عنوان یک مفهوم عالی و ارزشمند شناخته شود. این عنصر به نوعی با ویژگیهای برجسته و ممتاز توصیف شده و از آن به عنوان یک موجودیت شگفتانگیز و قیمتی یاد میکند.
گر جد او نه خاتم پیغمبران شدی
دستش سزای خاتم پیغمبربستی
هوش مصنوعی: اگر پدر او (حضرت علی) نبوده و خاتم پیامبران میشد، دست او شایستهی مقام و منزلت پیامبری میبود.
از عرق حیدر است و گر مال بیت مال
او راستی، سخاوت او حیدریستی
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که اگر ثروت شخصی از بیت المال باشد، سخاوت و generosity او به نوعی به صفات حضرت علی (ع) ارتباط پیدا میکند. به عبارت دیگر، این سخاوت و generosity به خوبی از دیانت و فداکاری او نشأت میگیرد و باید نشاندهنده صفات معنوی و اخلاقی او باشد.
گر داور زمانه دل و دست او شدی
کی در میان مال و امل داوریستی
هوش مصنوعی: اگر زمانه قضاوت تو را در دست داشته باشد، چگونه میتوانی در میان مال و زندگی قضاوت کنی؟
کثرت گرفت شکر و ثنا از عطای او
گویی شراب بخشش او کوثریستی
هوش مصنوعی: شکر و ستایش بیحد و مرز از نعمتهای او به دست آمده است، گویی که بخشش او مانند نهر پرفضیلت و زلالی است که انسان را سیراب میکند.
از کلک لاغرش به طمع فربهی رسید
ای کاش در جهان هه آن لاغریستی
هوش مصنوعی: از شیرینی و جذابیت لاغری او به امید رسیدن به فربهی و خوشی، ای کاش در این دنیا همه مانند او بودند.
ای جعفری که گر رسدی دست تو به گنج
زر عطیت تو همه جعفریستی
هوش مصنوعی: ای جعفری، اگر به گنج و ثروت برسی، همهچیز را از آنِ خود میدانی و به خودت وابسته هستی.
دین را به پرورش نرسیدی به کس نصیب
گر کار حشمت تو نه دین پروریستی
هوش مصنوعی: اگر نتوانی دین را پرورش دهی و به دیگران منتقل کنی، سهمی از آن نخواهی داشت؛ چرا که اگر تنها به ظاهر و زندگی مرفه خود اهمیت بدهی، در واقع دینپرور نیستی.
گر نامدی شجاعت حیدر که جد توست
از شرق تا به غرب جهان کافریستی
هوش مصنوعی: اگر شجاعت حیدر، که پدربزرگ توست، در دنیا وجود نداشت، از شرق تا غرب دنیا کافران حاکم بودند.
کس نیستی به منظر و مخبر نظیر تو
کز نیک مخبری چو نکو منظریستی
هوش مصنوعی: هیچکس در اینجا نیست که بتواند به زیبایی و آگاهی تو باشد، چون تو هم آگاه و هم زیبا هستی.
نامت چو نام ملک سلیمان جهان گرفت
گویی تو را سعادت اسکندریستی
هوش مصنوعی: وقتی نامت به اندازه نام ملک سلیمان در جهان معروف شود، انگار مثل اسکندر، خوشبختی نصیبت میشود.
حق یکی ثنای تو نشناختی تمام
گر در ضمیر بنده دو صد بحتریستی
هوش مصنوعی: اگر به راستی حق را نشناختی و تمام ثناهای تو بیاساس است، حتی اگر در وجود بندگان دوصد بار هم فرشتگان مانند تو را ستایش کنند.
سی سال شد که چاکر آن آستانه ام
ای کاش خلق را همه این چاکریستی
هوش مصنوعی: سی سال را در خدمت آن درگاه بودهام، ای کاش همه مردم هم مثل من به خدمت و پرستش این مکان مشغول بودند.
گر مدح آن ستانه و آن در نگفتمی
اکنون همه مدایح من هر دریستی
هوش مصنوعی: اگر من دربارهی آن معشوق و زیباییاش سخن نگویم، حالا تمام ستایشهای من هم بیفایده خواهد بود.
تلقین صدر مشرق اگر نامدی مرا
نه مدحتم بلیغ و نه لفظم دریستی
هوش مصنوعی: اگر تو از سرزمین مشرق به سراغ من نیایی، نه ستایش من تاثیرگذار خواهد بود و نه سخنام به خوبی بیان میشود.
از شعر من در او همه پر سحر شد جهان
گویی که ساحری همه در شاعریستی
هوش مصنوعی: شعر من به قدری جادو دارد که تمام جهان تحت تاثیر آن قرار گرفته است، انگار که هر چیزی که وجود دارد به سحر و جادوگری من مرتبط است و من خود را به عنوان یک شاعر میبینم که این جادو را میآفریند.
گر نیستی سپهر و جهان را سر جفا
بر اهل نظم و نثر مرا سروریستی
هوش مصنوعی: اگر تو در آسمان و جهان نباشی، بر اهل نظم و نثر ظلم و ستم میکنی و من هم به خاطر تو مورد بیعدالتی قرار گرفتم.
بی او بمانده ام که زبانم جری نماند
ای حبذا زبان مراگر جریستی
هوش مصنوعی: بدون او ماندهام و نمیخواهم زبانم بیاحساس و بیحرکت بماند. ای کاش زبانی داشتم که اگر حرف میزدم، شور و شوقی به آن ببخشد.
کی زنده ماندمی زفراق لقای او
گرنه مرا ز غایت شوم اختریستی
هوش مصنوعی: کاش نمیزنده بودم که دوری از دیدارش را تحمل کنم، وگرنه از شدت غم و اندوه به نهایت سختی خواهم رسید.
بالای من دو تا نشدستی بنفشه وار
گرنه جفای گنبد نیلوفریستی
هوش مصنوعی: در آسمان، دو ستاره مانند بنفشه در کنار هم نشستهاند و اگر این دو نبودند، زیبایی گنبد نیلوفری (آسمان) هم تحت تأثیر قرار میگرفت.
با هر که بد کند همه گویند فعل او
بد نیستی اگر نه ز بد گوهریستی
هوش مصنوعی: اگر کسی به دیگران آسیب برساند، همه تصور میکنند که کار او ناپسند نیست. اما اگر تو خود را اصلاح نکنی، نشاندهنده این است که ذات تو شایسته و نیکو نیست.
بد باد حال دشمنت از لشکر بلا
گویی بلای بد همه در لشکریستی
هوش مصنوعی: بدبختی و مشکل دشمن تو را در لشکر بلا قرار داده است، گویی که تمام بلاها و مصائب در یک ارتش جمع شدهاند.