گنجور

شمارهٔ ۹۳

زلف به شانه زنی و طره فشانی
بس بود این فتنه را دلیل و نشانی
فتنه برانگیختند طره و زلفت
چون به لب این فتنه را فرو ننشانی
راحت هر تن ز جان بود زچه معنی
آفت تن گشته ای مرا و تو جانی
گر زبر از عشق غایتی است من آنم
ور زبر از حسن صورتی است تو آنی
دل به هوای تو داده ام من و جز من
هیچ کس گرگ را نداده شبانی
گشت جهان از دهان تنگ توام تنگ
وین نه چنان آمدم که بود گمانی
از پس تنگی بود فراخی و از تو
تنگ جهان گشته ام به تنگ دهانی
از تو بود مر مرا جوانی و پیری
پس به حقیقت به زندگانی مانی
از تو به غایت رسید حسن و ملاحت
چون زاجل مجد دین علوم و معانی
تاج معالی علی که همت عالیش
وقت علو اول است و گردون ثانی
علم و مروت ز خاندان نبوت
باقی از او گشت در زمانه فانی
فکرت او فضل را چو نعمت پیری
سیرت او عدل را چو روز جوانی
آتش از آثار او گرفته بلندی
آب ز فرمان او ربوده روانی
از دل او یک نتیجه ابر بهاری
وز کف او یک نمونه باد خزانی
گوهر کان مکارم است ولیکن
بنده الفاظ اوست گوهر کانی
صاحب کلک سخنور است ولیکن
در حسد کلک اوست تیغ یمانی
ای به جهان یادگار حیدرکرار
تو به زبان ذوالفقار نطق و بیانی
وقت سوال نیاز یکسره گوشی
گاه جاب عطا به جمله زبانی
گر سخن راست دوست داری گفتن
پس همه چون آفرین خویش نخوانی
ور همه دانش مسخر هنر توست
چونکه به عالم نظیر خویش ندانی
قدر تو از همت تو دید بلندی
حلم تو از بخشش تو یافت گرانی
خواسته از تو امان نیابد و دایم
خواسته خواهنده را امان و ضمانی
آن که نه در خدمت تو گشت توانا
زود رسد قدرتش به عجز و توانی
عجز نگویم تو را ولیکن اگرچه
خواهی تا جود کم کنی نتوانی
بنده مخلص که دور ماند ز خدمت
ماند به تاری دلی و تیره روانی
بر دل او سرد گشت لحن مغنی
وز کف او فرد شد نبید مغنی
گرنه امان باشد از فراق تو او را
ماند اسیر امید و آز و امانی
تا بود از بودن طبیعت کلی
عمر زمانی قوام شخص مکانی
عز تو پاینده باد و طبع تو خرم
مدت عمر تو سرمدی نه زمانی
مهری و زیبد که مهروار بتابی
چرخی و شاید که چرخ وار بمانی

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف به شانه زنی و طره فشانی
بس بود این فتنه را دلیل و نشانی
هوش مصنوعی: وقتی تو با زیبایی و دلربایی، موهای خود را به آراستگی شانه می‌زنی و دسته‌ای از آن را به جلو می‌اندازی، این خود نشانه‌ای از جذبه و فریبندگی توست که می‌تواند به تنهایی به اندازه کافی برای ایجاد تیری از عشق و جذابیت کافی باشد.
فتنه برانگیختند طره و زلفت
چون به لب این فتنه را فرو ننشانی
هوش مصنوعی: موهای تو چون طره و زلفی فتنه‌انگیز است، ولی وقتی که بر روی لب‌هایت این فتنه را آرام نکنید، اوضاع دچار آشفتگی می‌شود.
راحت هر تن ز جان بود زچه معنی
آفت تن گشته ای مرا و تو جانی
هوش مصنوعی: آرامش هر فرد به زندگی او بستگی دارد؛ پس چه دلیلی وجود دارد که بدن من آسیب ببیند و تو هم روحی داشته باشی؟
گر زبر از عشق غایتی است من آنم
ور زبر از حسن صورتی است تو آنی
هوش مصنوعی: اگر هدف از عشق برتر باشد، من آن را دنبال می‌کنم، و اگر هدف از زیبایی ظاهری باشد، تو آن را می‌پذیری.
دل به هوای تو داده ام من و جز من
هیچ کس گرگ را نداده شبانی
هوش مصنوعی: من دل را به عشق تو سپرده‌ام و هیچ‌کس دیگری همانند من به گرگ (چوپانی) اعتماد نکرده است.
گشت جهان از دهان تنگ توام تنگ
وین نه چنان آمدم که بود گمانی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر فشردگی و تنگی سخنان تو به تنگا افتاده است و این وضعیت، مطابق با تصوری که من از خودم داشتم، نیست.
از پس تنگی بود فراخی و از تو
تنگ جهان گشته ام به تنگ دهانی
هوش مصنوعی: پس از سختی و تنگنا، روزی خواهد آمد که گشایش و آسانی در کارها باشد. من از شدت مشکلات و محدودیت‌هایی که در این جهان دارم، به شدت خسته و کلافه‌ام.
از تو بود مر مرا جوانی و پیری
پس به حقیقت به زندگانی مانی
هوش مصنوعی: وجود جوانی و پیری من از تو نشئت گرفته است، پس به راستی، تو در زندگی من باقی می‌مانی.
از تو به غایت رسید حسن و ملاحت
چون زاجل مجد دین علوم و معانی
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو به حدی است که مانند یک پیام‌آور در دین و دانش، همه چیز را به کمال رسانده‌ای.
تاج معالی علی که همت عالیش
وقت علو اول است و گردون ثانی
هوش مصنوعی: تاج بلندی و عظمت علی، نشانه تلاش و اراده‌اش است که او را به اوج رفیع رسانده و در حالی که آسمان دومی هم در مقایسه قرار دارد.
علم و مروت ز خاندان نبوت
باقی از او گشت در زمانه فانی
هوش مصنوعی: دانش و جوانمردی از نسل پیامبران به یادگار مانده است، در این دنیای فانی.
فکرت او فضل را چو نعمت پیری
سیرت او عدل را چو روز جوانی
هوش مصنوعی: اندیشه او مانند نعمت پیری، شعور و حکمت دارد و کردار او همانند روز جوانی، سرشار از عدالت و شرافت است.
آتش از آثار او گرفته بلندی
آب ز فرمان او ربوده روانی
هوش مصنوعی: آتش به خاطر وجود او احساس بلندی کرده و آب به خاطر اراده او حرکت می‌کند.
از دل او یک نتیجه ابر بهاری
وز کف او یک نمونه باد خزانی
هوش مصنوعی: از دل او می‌توان گواهی بر خوشی و طراوت بهاری گرفت و از دستان او نشانی از سردی و آفتاب‌زدگی پاییز مشاهده کرد.
گوهر کان مکارم است ولیکن
بنده الفاظ اوست گوهر کانی
هوش مصنوعی: مرواریدهای ارزشمند در دل معانی نیک وجود دارند، اما من فقط درگیر واژه‌ها و الفاظِ آن‌ها هستم.
صاحب کلک سخنور است ولیکن
در حسد کلک اوست تیغ یمانی
هوش مصنوعی: شخصی که زبانش گویا و بیانش زیباست، اما در درونش حسادت و کینه‌ای وجود دارد که مانند تیغ تیز و خطرناک است.
ای به جهان یادگار حیدرکرار
تو به زبان ذوالفقار نطق و بیانی
هوش مصنوعی: ای یادگار حیدر (علی)، تو در جهان به مانند شمشیر ذوالفقار با قدرت و صراحت سخن می‌گویی.
وقت سوال نیاز یکسره گوشی
گاه جاب عطا به جمله زبانی
هوش مصنوعی: زمانی که نیاز به سوال و جواب داریم، گاهی اوقات باید با زبان خود، به تمام موجودات اجازه بدهیم که صحبت کنند.
گر سخن راست دوست داری گفتن
پس همه چون آفرین خویش نخوانی
هوش مصنوعی: اگر دوست داری حقیقت را بگویی، پس باید همه را مانند خالق خودت بخوانی.
ور همه دانش مسخر هنر توست
چونکه به عالم نظیر خویش ندانی
هوش مصنوعی: اگر تمام دانش‌ها تحت تأثیر هنرت قرار دارد، به این دلیل است که در عالم نمی‌توانی مشابهی برای خود پیدا کنی.
قدر تو از همت تو دید بلندی
حلم تو از بخشش تو یافت گرانی
هوش مصنوعی: ارزش تو به تلاشت بستگی دارد، و بزرگواری تو به خاطر سخاوت و بخشش توست.
خواسته از تو امان نیابد و دایم
خواسته خواهنده را امان و ضمانی
هوش مصنوعی: خواسته‌های تو هیچ‌گاه آسودگی و امنیت نمی‌یابند و همیشه خواسته‌ها و آرزوهای تو در حال جست‌وجو و درنگ هستند.
آن که نه در خدمت تو گشت توانا
زود رسد قدرتش به عجز و توانی
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت تو درنیاید و خود را در این راه قوی نسازد، به زودی قدرتش به ناتوانی و ناتوانی می‌رسد.
عجز نگویم تو را ولیکن اگرچه
خواهی تا جود کم کنی نتوانی
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از ناتوانی‌ام بگویم، اما حتی اگر بخواهی، نمی‌توانی نعمت‌های خود را کم کنی.
بنده مخلص که دور ماند ز خدمت
ماند به تاری دلی و تیره روانی
هوش مصنوعی: حاصلی که در مسیری از خدمت و وفاداری به دست نیامده، به خاطر تاریکی دل و غم و اندوه برجا مانده است. در واقع، این فرد که دلسوز و بی‌نظیر است، به خاطر دوری از خدمت و تلاشش، دچار افسردگی و ناامیدی شده است.
بر دل او سرد گشت لحن مغنی
وز کف او فرد شد نبید مغنی
هوش مصنوعی: دل او از صدای خواننده بی‌احساس شد و نوشیدنی که در دست او بود، از دستش افتاد.
گرنه امان باشد از فراق تو او را
ماند اسیر امید و آز و امانی
هوش مصنوعی: اگر فاصله‌ام با تو طولانی شود، او در بند امید و آرزو خواهد ماند.
تا بود از بودن طبیعت کلی
عمر زمانی قوام شخص مکانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجود طبیعت به قوت خود پابرجاست، عمر انسان نیز به طور معین و مشخص ادامه دارد.
عز تو پاینده باد و طبع تو خرم
مدت عمر تو سرمدی نه زمانی
هوش مصنوعی: آرزومندم که عزتت همواره باقی بماند و روحیه‌ات شاداب باشد. افق زندگی‌ات نیز به صورت دائمی و بی‌پایان ادامه یابد.
مهری و زیبد که مهروار بتابی
چرخی و شاید که چرخ وار بمانی
هوش مصنوعی: دوست خوب و زیبایی همچون ماه است که باید مانند آن درخشانی و در این درخشش، گاهی به دور خود بچرخی و شاید در این حرکت، ثابت بمانی.