گنجور

شمارهٔ ۸۳

عشقت ز بس که شعبده پیدا کند همی
دل را در آرزوی تو شیدا کند همی
آزرده ام همیشه من از اشک چشم خویش
از بس که راز عشق تو پیدا کند همی
خشنودم از خیال تو کز صورت رخت
با چشم من حکایت حورا کند همی
رومی رخی و باد چو بر زلف تو جهد
از مشک ساده شکل چلیپا کند همی
ماه از شعاع روی تو روشن شود همی
سرو از نشاط قد تو بالا کند همی
آن زلف خم گرفته که طغرای دلبری است
پشت مرا خمیده چو طغرا کند همی
شکر است صد هزار مرا اززبان خویش
کز دو لبت سه بوسه تقاضا کند همی
با صد شکایتم ز زبانت که هر زمان
وصل تو را حواله به فردا کند همی
بر عقل من جمال تو لشکر کشد همی
بر صبر من فراق تو غوغا کند همی
آویخته است زلف تو هاروت را از آنک
پیوسته قصد زهره زهرا کند همی
یکتا شدم زعقل و صبوری و زین مرا
زلف دوتای توست که یکتا کند همی
دل برد عشقت از من و جانم نمی برد
کو را محبت تو محابا کند همی
عنقاست ناپدید و وصال تو خویشتن
از چشم من چو صورت عنقا کند همی
روز فراق تو که نبینم جمال تو
با من حکایت شب یلدا کند همی
آن کن به جای من زلطافت که روز بزم
عکس رخت به ساغر صهبا کند همی
بر من ز تیر غمزه مکن آنچه روز رزم
شمشیر شاه بر دل اعدا کند همی
خسرو علاء دولت و دنیا و دین که دینش
دین را بزرگ و عالی و والا کند همی
اتسز شه زمانه که دریا و کوه را
در جود و حلم طیره و رسوا کند همی
هم تخت را شکوه سکندر دهد همی
هم ملک را عمارت دارا کند همی
روز مصاف در صف اعدا ثبات او
نفی نژاد آدم و حوا کند همی
وقت طرب عنایت بزمش ز تیر ماه
فصل بهار خرم و زیبا کند همی
دور امان رعایت امرش چو نوبهار
فرتوت را به قوت برنا کند همی
شاها به معرکه نکند صد هزار تیغ
زان صد یکی که تیغ تو تنها کند همی
گر صد هزار جان ببرد در یکی نبرد
با او عتاب کن که مواسا کند همی
صورتگر است تیغ تو کز خون دشمنان
بر خاک رزم صورت دیبا کند همی
روی کبود او که مهیا به گوهر است
اسباب دین و ملک مهیا کند همی
رمحت که بر کمیت مبارک شود سوار
فتح سوار دلدل شهبا کند همی
سودای فتح بر سر رمح تو غالب است
آن رزمها که غایت سودا کند همی
چون در هوای معرکه سر بر هوا کند
گویی که قصد گنبد خضرا کند همی
گرچه ز هند رفت و ز یغما نیامده است
جان مخالفان تو یغما کند همی
با زور شرزه شیری و تیرت به روز رزم
در مغز شیر شرزه تماشا کند همی
آن مرکب خجسته که زیر رکیب تو
بر ابر و برق و باد معادا کند همی
برق است برق و نعره تندر زند همی
ابر است ابر و گردش نکبا کند همی
از اختران زحل به محل برتر آمدست
زیرا به همت تو تولا کند همی
زان مشتری ستاره سعد است بر فلک
زیرا زدشمن تو تبرا کند همی
کلکت بدان که در کف دریا سخای توست
قدر سخن چو لولو لالا کند همی
بیننده نی و راه چو بینا رود همی
داننده نی و کار چو دانا کند همی
اسم سخا زبخل لئیمان بمرده بود
آن را کف کریم تو احیا کند همی
رسم عطا کهن شده بود اندر این جهان
او را منایح تو مطرا کند همی
آن داد کوشش تو که گردون دهد همی
آن کرد بخشش تو که دریا کند همی
کلک مبارکت گه توقیع بر بیاض
افعال صاحب ید بیضا کند همی
عفوت به زنده کرده اقبال مجرمان
کار دم و دعای مسیحا کند همی
انصاف منصف تو که صناع حاذق است
خوارزم را به صنعت صنا کند همی
تو یوسفی به مرتبت و عز عدل تو
شهر تو را چو شهر زلیخا کند همی
رعنا نبود گل چو به بزمت نمی رسید
او را جمال بزم تو رعنا کند همی
در قعر بحر در و صدف طیره می شوند
از طبع ما که مدح تو انشا کند همی
نی نی چو طبع ما ز مدیح تو در کند
طبع صدف متابعت ما کند همی
دنیا تویی و هر که مخالف شود تو را
آن دین خویش در سر دنیا کند همی
جاه و جمال خویش تمنا همی کند
آن کس که خدمت تو تمنا کند همی
قصدش دعای خیر تو باشد به روز حج
حاجی که قصد مکه و بطحا کند همی
بر عزم غزو و کشتن کافر غزات را
مزد و ثواب غزو تو اغرا کند همی
غره چرا کند فلک آن را که در ثنات
قصد چنین قصیده غرا کند همی
تا هر چه بنده را بود از عیش و ضد عیش
تقدیر آن خدای تعالی کند همی
عیش هنی تو دار که تاثیر عدل تو
عیش همه زمانه مهنا کند همی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشقت ز بس که شعبده پیدا کند همی
دل را در آرزوی تو شیدا کند همی
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر جادویی و شگفت‌انگیز است که دل‌ها را به آرزوی تو بی‌تاب و مشتاق می‌کند.
آزرده ام همیشه من از اشک چشم خویش
از بس که راز عشق تو پیدا کند همی
هوش مصنوعی: من همواره از اشک چشم خود ناراحت بوده‌ام، زیرا این اشک‌ها راز عشق تو را آشکار می‌سازند.
خشنودم از خیال تو کز صورت رخت
با چشم من حکایت حورا کند همی
هوش مصنوعی: من از خیال تو خوشحالم؛ زیرا چهره‌ات با چشمان من داستانی شیرین و زیبا را روایت می‌کند.
رومی رخی و باد چو بر زلف تو جهد
از مشک ساده شکل چلیپا کند همی
هوش مصنوعی: رومی با چهره‌ای زیبا مانند تو، وقتی که باد در میان موهایت می‌وزد، از عطر خوش تو به مشام می‌رسد و این عطر باعث می‌شود که نقش‌هایی همچون صلیب خلق شود.
ماه از شعاع روی تو روشن شود همی
سرو از نشاط قد تو بالا کند همی
هوش مصنوعی: ماه به خاطر زیبایی و نور روی تو می‌درخشد و سروها به خاطر قامت بلندت سر به بالا می‌برند و شاداب می‌شوند.
آن زلف خم گرفته که طغرای دلبری است
پشت مرا خمیده چو طغرا کند همی
هوش مصنوعی: آن موی لطیف و خمیده که نشانه‌ی زیبایی معشوق است، به گونه‌ای بر پشت من تاثیر گذاشته که خودم را خمیده و تحت تأثیر حس می‌کنم.
شکر است صد هزار مرا اززبان خویش
کز دو لبت سه بوسه تقاضا کند همی
هوش مصنوعی: من از زبان خودم برای تو شکر و سپاسگزاری می‌کنم، چرا که از دو لبت سه بوسه خواهانم.
با صد شکایتم ز زبانت که هر زمان
وصل تو را حواله به فردا کند همی
هوش مصنوعی: من از زبان تو به شدت ناراحت و شکایت دارم که هر بار وعده‌ وصال تو را به فردا موکول می‌کند.
بر عقل من جمال تو لشکر کشد همی
بر صبر من فراق تو غوغا کند همی
هوش مصنوعی: زیبایی تو بر عقل من حاکم می‌شود و باعث سردرگمی‌ام می‌گردد و جدا بودن تو از من، دلایل صبرم را به هم می‌ریزد و من را آشفته می‌کند.
آویخته است زلف تو هاروت را از آنک
پیوسته قصد زهره زهرا کند همی
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری زیبا و جذاب است که هاروت (یکی از فرشتگان) در پرتو آن مانند کسی که همیشه به ستاره زهره (ناهید) نظر دارد، به سمت آن می‌نگرد و مجذوب آن می‌شود.
یکتا شدم زعقل و صبوری و زین مرا
زلف دوتای توست که یکتا کند همی
هوش مصنوعی: من از عقل و صبر خود جدا شده‌ام و تنها شده‌ام، زیرا زلف دوگانه تو باعث می‌شود که به یکتایی برسم.
دل برد عشقت از من و جانم نمی برد
کو را محبت تو محابا کند همی
هوش مصنوعی: عشقت دل مرا برده و جانم را نمی‌گیرد، آیا کسی پیدا می‌شود که با محبت تو احتیاط کند؟
عنقاست ناپدید و وصال تو خویشتن
از چشم من چو صورت عنقا کند همی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای mythical به نام عنقا ناپدید شده و دیدن تو برای من به‌گونه‌ای است که همچون صورت این پرنده، از چشمم دور شده است.
روز فراق تو که نبینم جمال تو
با من حکایت شب یلدا کند همی
هوش مصنوعی: در روز جدایی‌ام از تو، وقتی جمالت را نمی‌بینم، دلم شب یلدا را روایت می‌کند.
آن کن به جای من زلطافت که روز بزم
عکس رخت به ساغر صهبا کند همی
هوش مصنوعی: این نکته را به جای من انجام بده که در میهمانی، تصویر چهره‌ات در لیوان شراب می‌افتد و زیبایی‌اش را نشان می‌دهد.
بر من ز تیر غمزه مکن آنچه روز رزم
شمشیر شاه بر دل اعدا کند همی
هوش مصنوعی: به من با نیش زبان آسیب نزن، چرا که آنچه در میدان نبرد نیروی شمشیر شاه بر دل دشمنان می‌گذارد، بر من نیز تأثیر نخواهد داشت.
خسرو علاء دولت و دنیا و دین که دینش
دین را بزرگ و عالی و والا کند همی
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاهی که هم در دنیا و هم در زمینه دین، مقام و عظمت بالایی دارد، به گونه‌ای است که دیانت او موجب عظمت و ارجمندی دین می‌شود.
اتسز شه زمانه که دریا و کوه را
در جود و حلم طیره و رسوا کند همی
هوش مصنوعی: زمانه‌ای فرا رسیده که می‌تواند حتی دریا و کوه را به خاطر generosity و بردباری خود در برابر ناتوانی و ضعف رسوا کند.
هم تخت را شکوه سکندر دهد همی
هم ملک را عمارت دارا کند همی
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فردی که در او صفات عالی و توانایی‌های بزرگ وجود دارد، می‌تواند هم به تخت و قدرت سکندر آراستگی بخشد و هم سرزمین‌ها را آباد کند و به آن‌ها رونق ببخشد.
روز مصاف در صف اعدا ثبات او
نفی نژاد آدم و حوا کند همی
هوش مصنوعی: در روز نبرد، استقامت او باعث می‌شود که وجود نژاد انسان، یعنی آدم و حوا، را زیر سوال ببرد.
وقت طرب عنایت بزمش ز تیر ماه
فصل بهار خرم و زیبا کند همی
هوش مصنوعی: زمانی که خوشحالی و شادی بر آن مسلط باشد، جشن او با پرتوهای گرم تیرماه، بهار را شاداب و زیبا می‌سازد.
دور امان رعایت امرش چو نوبهار
فرتوت را به قوت برنا کند همی
هوش مصنوعی: دوران مراقبت از دستور او مانند بهار است که با توان جوانی، حال پیر را متحول می‌سازد.
شاها به معرکه نکند صد هزار تیغ
زان صد یکی که تیغ تو تنها کند همی
هوش مصنوعی: شاه در میدان جنگ، صد هزار شمشیر را به کار نمی‌گیرد، اما شمشیر تو به تنهایی کافی است.
گر صد هزار جان ببرد در یکی نبرد
با او عتاب کن که مواسا کند همی
هوش مصنوعی: اگر صد هزار جان در یک نبرد از بین برود، به او خرده بگیر که برای همدردی برای تو کاری کند.
صورتگر است تیغ تو کز خون دشمنان
بر خاک رزم صورت دیبا کند همی
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند یک هنرمند است که از خون دشمنان بر خاک میدان جنگ، پارچه‌ای زیبا می‌بافد.
روی کبود او که مهیا به گوهر است
اسباب دین و ملک مهیا کند همی
هوش مصنوعی: بر روی چهره آبی او که آماده برای درخشیدن با جواهرات است، به هر حال وسایل لازم برای دین و حکومت فراهم می‌شود.
رمحت که بر کمیت مبارک شود سوار
فتح سوار دلدل شهبا کند همی
هوش مصنوعی: وقتی سوار بر اسب زیبا و نیرومند می‌شوی، پیروزی و موفقیت به دنبالت خواهد آمد و به خاطر قدرت و شجاعتت، به عنوان سردار یا پهلوان شناخته می‌شوی.
سودای فتح بر سر رمح تو غالب است
آن رزمها که غایت سودا کند همی
هوش مصنوعی: آرزو و خواسته‌ی پیروزی بر سر نیزه‌ات چیره شده است و همین مبارزات و جنگ‌هاست که این آرزو را به حقیقت می‌رساند.
چون در هوای معرکه سر بر هوا کند
گویی که قصد گنبد خضرا کند همی
هوش مصنوعی: زمانی که در فضایی پر از هیجان و غوغا قرار می‌گیرد، احساس می‌کند که در حال پرواز به سوی آسمان و سوی زمین سبز است.
گرچه ز هند رفت و ز یغما نیامده است
جان مخالفان تو یغما کند همی
هوش مصنوعی: هرچند که او از هند رفته و به غارت نرفته است، اما جان دشمنان تو را همچنان به غارت می‌برد.
با زور شرزه شیری و تیرت به روز رزم
در مغز شیر شرزه تماشا کند همی
هوش مصنوعی: در روز جنگ، با قدرت و شجاعتتان و با تیر خود، به زور بر شیر نیرومند غلبه می‌کنید و او را می‌بینید که چگونه در حال شکار است.
آن مرکب خجسته که زیر رکیب تو
بر ابر و برق و باد معادا کند همی
هوش مصنوعی: آن اسب خوشبختی که زیر سوار تو در آسمان و بر روی ابرها و در برابر باد حرکت می‌کند.
برق است برق و نعره تندر زند همی
ابر است ابر و گردش نکبا کند همی
هوش مصنوعی: رعد و برق می‌زند و صدا می‌کند، در حالی که ابرها در حال حرکت هستند و باران به زودی خواهد آمد.
از اختران زحل به محل برتر آمدست
زیرا به همت تو تولا کند همی
هوش مصنوعی: از ستاره‌های زحل به جایگاهی بالاتر آمده است، زیرا به خاطر تلاش و اراده تو این اتفاق افتاده است.
زان مشتری ستاره سعد است بر فلک
زیرا زدشمن تو تبرا کند همی
هوش مصنوعی: ستاره سعد در آسمان از مشتری است، زیرا دشمن تو را از خود دور می‌کند.
کلکت بدان که در کف دریا سخای توست
قدر سخن چو لولو لالا کند همی
هوش مصنوعی: همه جا به یاد داشته باش که بخشندگی تو در دستان دریا قرار دارد و ارزش کلمات تو مانند مروارید در زیر آب است که آرام آرام رشد می‌کند.
بیننده نی و راه چو بینا رود همی
داننده نی و کار چو دانا کند همی
هوش مصنوعی: اگر بیننده و راهنما در زندگی وجود داشته باشد، کسی که بینا و آگاه باشد می‌تواند به خوبی مسیر را ببیند و درکی درست از کارها داشته باشد.
اسم سخا زبخل لئیمان بمرده بود
آن را کف کریم تو احیا کند همی
هوش مصنوعی: نام بخشش به خاطر بخل و حماقت انسان‌های ناشایست از بین رفته بود، اما دست‌های بخشنده و کریم تو آن را دوباره زنده می‌کند.
رسم عطا کهن شده بود اندر این جهان
او را منایح تو مطرا کند همی
هوش مصنوعی: در این جهان، بخشش و هدیه دادن به روش‌های قدیمی انجام می‌شد و حالا با حضور تو، این روش‌ها تغییر کرده و دل‌ها را به سمت خود جلب می‌کند.
آن داد کوشش تو که گردون دهد همی
آن کرد بخشش تو که دریا کند همی
هوش مصنوعی: سخت کوششی که تو انجام می‌دهی، باعث می‌شود که آسمان هم به تو پاداش دهد. و احسان و بخشش تو، موجب می‌شود که دریا هم به تو نعمت بدهد.
کلک مبارکت گه توقیع بر بیاض
افعال صاحب ید بیضا کند همی
هوش مصنوعی: قلم مبارکت بر روی کاغذ سفید، افعال مرد صاحب ید بیضا را می‌نگارد.
عفوت به زنده کرده اقبال مجرمان
کار دم و دعای مسیحا کند همی
هوش مصنوعی: بخشش و عفو، چهره‌ای نو به زندگی مجرمان می‌بخشد و مانند دعا و معجزه‌ای در زندگی آنها تأثیرگذار است.
انصاف منصف تو که صناع حاذق است
خوارزم را به صنعت صنا کند همی
هوش مصنوعی: انصاف تو که به خوبی می‌دانی چطور کار کنید، می‌تواند خوارزم را با هنر خود به جایی برساند.
تو یوسفی به مرتبت و عز عدل تو
شهر تو را چو شهر زلیخا کند همی
هوش مصنوعی: تو به علو مقام خود مانند یوسف هستی و عدالت تو باعث می‌شود که شهر تو مانند شهر زلیخا شود.
رعنا نبود گل چو به بزمت نمی رسید
او را جمال بزم تو رعنا کند همی
هوش مصنوعی: گل زیبایی ندارد مگر اینکه به میهمانی تو بیاید، چرا که جمال و جلوه‌گری تو او را زیباتر می‌کند.
در قعر بحر در و صدف طیره می شوند
از طبع ما که مدح تو انشا کند همی
هوش مصنوعی: در اعماق دریا، صدف و مروارید به وجود می‌آیند، همان‌طور که طبیعت ما به گونه‌ای است که همواره در ستایش تو شعر می‌سراید.
نی نی چو طبع ما ز مدیح تو در کند
طبع صدف متابعت ما کند همی
هوش مصنوعی: ای نازنین، همچون طبیعت ما، از ستایش تو ناتوان است و طبع صدفی که پیرو ماست، هرگز نمی‌تواند چنین کند.
دنیا تویی و هر که مخالف شود تو را
آن دین خویش در سر دنیا کند همی
هوش مصنوعی: دنیا فقط تویی و هر کسی که با تو مخالف باشد، اساس و دین خود را برای دنیا قرار می‌دهد و به آن می‌چسبد.
جاه و جمال خویش تمنا همی کند
آن کس که خدمت تو تمنا کند همی
هوش مصنوعی: آن کسی که خواهان خدمت به تو است، در واقع آرزوی مقام و زیبایی خود را نیز می‌خواهد.
قصدش دعای خیر تو باشد به روز حج
حاجی که قصد مکه و بطحا کند همی
هوش مصنوعی: نیتش این باشد که روز حج از تو دعا و آرزوی خوب بگیرد، مثل حاجی که عزم سفر به مکه و سرزمین بطحا را دارد.
بر عزم غزو و کشتن کافر غزات را
مزد و ثواب غزو تو اغرا کند همی
هوش مصنوعی: بر اساس نیّت جنگیدن و کشتن دشمن، پاداش و ثواب این کار تو را به حرکت وامی‌دارند.
غره چرا کند فلک آن را که در ثنات
قصد چنین قصیده غرا کند همی
هوش مصنوعی: چرا آسمان به کسی فخر کند که در ستایش تو، چنین شعر زیبا و بلند می‌سُراید؟
تا هر چه بنده را بود از عیش و ضد عیش
تقدیر آن خدای تعالی کند همی
هوش مصنوعی: هر آنچه بنده را در زندگی از خوشی‌ها و ناخوشی‌ها ارزیابی کند، خداوند بزرگ بر عهده دارد.
عیش هنی تو دار که تاثیر عدل تو
عیش همه زمانه مهنا کند همی
هوش مصنوعی: زندگی خوشی داشته باش، زیرا که عدل و انصاف تو، زندگی همه زمانه را لذت‌بخش می‌کند.