شمارهٔ ۷۵
جهان جوان شد از این نوبهار تازه جوان
بدین جوان نگر و تازه دار جان و روان
اگر ز برف سر کوه بود چون سر پیر
زعکس لاله سر پیر شد چو روی جوان
مگر که خیمه نوشین روان شده است سحاب
به زیر خیمه در از سبزه سبز شادروان
وگرنه طبع جهان از بهار بهره گرفت
به اعتدال طبایع زعدل نوشروان
ز هجر سبزه همی آهوان هوان دیدند
دمید سبزه و رستند آهوان ز هوان
بدانکه دیده نرگس چو چشم جانان بود
نشاط ساخت هواش از لطایف الوان
زبس که طرف چمن با چمانه صحبت یافت
شده ست از او سر سرو چمن چو مست نوان
چمن به بزم خداوند مجد دین ماند
به واجبی نتوان گفت نعت او نتوان
چو پیل پیل که از رود نیل برگذرد
پدید شد ز هوا پاره پاره ابر روان
ز رنج رفتن اگر خوی نکرده اند چراست
چو قطره قطره خوی قطره قطره باران
میان سبزه سیراب جوی پنداری
ز رود نیل گذشته است موسی عمران
چراغ سالم و سلطان اختران به حمل
گذشت و گشت بدو گشت روز و شب یکسان
ز راستیش بیاراست کار باغ و بهار
چنین بود همه چون راستی کند سلطان
بنفشه طبری را نگر به طرف چمن
چو پشت عاشق و زلف شکسته جانان
و گرنه بر رخ گل عاشق است دیده ابر
چرا چو دیده عاشق بود همی گریان
نه ابر دشمن گل شد نه باغ دشمن ابر
گل از گریستن ابر چون شود خندان
اگر نه ملت عیسی گرفت و ترسا شد
جهان ز بهر چو پوشید جامه رهبان
زبس که بر سر بستان گریست دیده ابر
به خنده لاله و گل باز کرده اند دهان
وزان قبل که صلاح دهان ز دندان است
سرشک ابر نهد در دهانشان دندان
ز جنس جنس جواهر ز نوع نوع طرف
خزانه ملکان شد میانه بستان
به باغ عمده اسلام و مسلمین بخشید
جهان خزانه یاقوت و لولو و مرجان
خبر دهند ز رضوان و روضه های بهشت
خبر به کار نیاید که حاضر است عیان
ز باغ سید مشرق ز روضه های لطیف
همی شود به نظر مشکل بهشت بیان
بهشت و روضه رضوان همی ثنا گویند
براین بهشت و براین روضه و براین رضوان
زبان لاله اگر بسته نیستی به سخن
گشایدی به سزا بر ثنای هر سه زبان
وگر نه دیده نرگس جداستی ز بصر
نبردی نظر از دیدن جمال جهان
زبس که ابر همی درفشان کند در باغ
زمین باغ صدف چهره گشت و بحر نشان
نه مدحت ملک الساده گفت ابر بهار
چو لفظ مادح او چون شده است در افشان
دو عاشقند بهار خوش و شراب لطیف
همی رقیب شود در میانشان رمضان
جدا شوند هم اکنون ز بیم چشم رقیب
همی رقیب شود در میانشان رمضان
جدا شوند هم اکنون ز بیم چشم رقیب
هم آن ز صحبت این وهم این ز صحبت آن
چه عشقها که برین عاشقان توانی باخت
گر این رقیب نباشد نشسته در دو میان
به روز اول شوال می توان خوردن
کرا وداع کند روز آخر شعبان
هنوز روی زمین پر شعاع است
شعاع می به تن و جان و چشم و دل برسان
ز عشق و می نتوان داشت دست و دل خالی
کنون که بلبل عاشق همی زند دستان
چو روی ناصح تاج المعالی از شادی
رخ زمین همه گلزار گشت و لاله ستان
ز دست آنکه گل و لاله روی و عارض اوست
به روی لاله ستان باده ای چو لاله ستان
چه باده ای که چو بویش بر آسمان گذرد
زمشتری به سعادت فزون شود کیوان
وگر زجرعه او قطره بر زمین افتد
همه به قوت او لاله روید از قطران
چو راز در دل جام است و چون از او بچشی
برون کند همه راز نهفته را ز نهان
مگر مخالفت ناصح الملوک در اوست
کز او به مال و دماغ و خرد رسد خذلان
حریف اوست یکی گوژ پشت اندک سال
نه اهل عشق و چو عشاق برگرفته فغان
گه از خزانت حکایت کند گه از نوروز
گه از وصال روایت کند گه از هجران
به روی زرد و از آن روی دور از آفت
به پشت چفته و زان پشت فارغ از نقصان
نه صلصل است و چو صلصل همی کند ناله
نه بلبل است و چو بلبل همی زند الحان
به لحن و ناله اگر مهربان گوش و لب است
چرا به خانه آزادگان رود مهمان
چو رای فخر شرف را ز دشمنان به ضمیر
بداند از دل هر عاشقی ضمیر و گمان
نوای و نغمه این را بدان بود رونق
تو گویی آن یک دعوی شده است و این برهان
لطیف پیشه و رسته تنش ز خاک کثیف
تهیش معده و گشته غذاش باد دهان
وزان سبب که همه بر دهانش بوسه دهند
غم از دمیدان او در جهان شده است جهان
چو صدر شرق به ایوان نشاط باده کند
خروش هر دو به کیوان برآید از ایوان
گه بهار به از عاشقی حدیثی نیست
حدیث عشق بگیر و نوای نای بمان
خوشا بهار و لب دلبران نوشین لب
نهاده پیش لب از بوسه های فتنه نشان
شراب در کف و گل پیش روی و دوست رفیق
شراب وصل شده درد هجر را درمان
چو شاخه های سبک را گران کنند از برگ
ترانه های سبک باید و شراب گران
به روی آنکه چو بر روی او فکندی چشم
تو خضر باشی او با تو چشمه حیوان
به جان خرید توانی سه بوسه از دو لبش
چنو شنیده ای ارزان فروش بازرگان
اگر چنو صنمی خیزد از نژاده ترک
همیشه خرم و آباد باد ترکستان
مگر ز مهر نظام خلافت است رخش
که ایمن است بدو هر که دل دهد ز زیان
جمال عترت جد و جلال اهل شرف
که جز بر او همه نام شرف بود نقصان
قوام نام امامت، نظام امت جد
به جد و جود و هنر سرفراز بر اقران
اجل عالم عادل، علی بن جعفر
که چون علی است به علم و معالی و ایمان
اثر رسیده ز توفیق او به هفت اقلیم
شریف گشته به ترکیب او چهار ارکان
رسول منزلتش بر شمرده در اخبار
خدای منقبتش یاد کرده در قرآن
عبارت سخنش مقتدای هر دانا
اشارت قلمش رهنمای هر نادان
بدان سخن شده ظلم از رعیت آواره
بدین قلم شده عدل از رعایت آبادان
ستاره حرمت آن را همی کند خدمت
فلک اشارت این را همی برد فرمان
مثل زنند که طغیان رونده بر قلم است
چرا بر او نرود چون روان شود طغیان
عجب ز مرکب او دارم از قلم چه عجب
که شکل کوه گرفت و زباد ساخت عنان
اگر برابر یحموم ومثل شبدیز است
که هست مرکب صدر زمانه در جولان
به قدر صاحب او را رهین بود پرویز
به جاه راکب او را رهی سزد نعمان
اگر نه آتش از آن تیغ آب داده اوست
چو تیغ او زچه گشته است با شرار و دخان
اجل ز هیبت او هر زمان همی گوید
که ای خدای مرا از نهیب او برهان
به رنگ بحر و همه ساله جرم روشن او
چو قعر بحر پر از گوهر از کران به کران
قرین نصرت و فتح است زان گهر که دراوست
به صد هزار قران در نخیزد از عمان
به جنگ اگر چه همه لاله زار بار آرد
به وقت صلح بود همچو سبزه در نیسان
پناه صف و به بایستگی به روز مصاف
چو جامه را علم است و چو نامه را عنوان
اگر به رزم چو پیکان زره شکافد و مغز
عجب مدار که هم نسبت است با پیکان
به گاه معرکه در سایه سیاست او
زمانه ایمن و او ایمن از فسون و فسان
شود به ضربت او ریزه ریزه چون جوشن
چو راز گوی شود روز رزم با خفتان
زهی محبت تو در دل زمانه مکین
زهی جلال تو را بر سر ستاره مکان
به قصد حضرت سلطان نشاط ره کردی
عدیل حفظ و حراست قرین امن و امان
ز بهر خدمت تو چاکری کند گردون
به روز رفتن تو رهبری کند دوران
شود هوا همه پر مشک و عنبر و کافور
بود زمین همه پر لاله و گل و ریحان
ز مرکبان تو گردند بادها طیره
زبختیان تو گردند کوهها حیران
نه هیچ دیده بدیده است باد را پیکر
نه هیچ خلق بگفته است کوه را کوهان
به نور طلعت تو گل برآید از خاره
به فر دولت تو لاله روید از سندان
چو پیش تخت رسی بخت تو فزون گردد
چو آفتاب به جوزا چو ماه بر سرطان
به ذره از تو نگردد رعایت دولت
به لحظه بی تو نباشد عنایت یزدان
چو قصد من ز قضا بر ثنای مجلس توست
یکی قصیده من به بود زده دیوان
زمن به مدح فزونند مادحان لیکن
کمال مدح تو را طبع من دهد سامان
کلید کعبه به شیبانیان رسید و بسی
فزونترند بنی هاشم از بین شیبان
سخن نتیجه جان است و شعر جان سخن
ازآن به شعر و سخن انس انس باشد و جان
اگر طراوت دل خواهی این نتیجه ببین
و گر لطافت جان خواهی این قصیده بخوان
به وقت مدح تو لفظ مرا وفا نکند
مگر فصاحت مسعود سعد بن سلمان
همیشه تا که زمین ساکن است چون نقطه
فلک به گونه پرگار گرد او جولان
تو را چو جرم زمین باد مرتبت باقی
تو را چو چرخ فلک باد عمر بی پایان
ستاره از جهت حرمت تو در بیعت
زمانه از قبل خدمت تو در پیمان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان جوان شد از این نوبهار تازه جوان
بدین جوان نگر و تازه دار جان و روان
هوش مصنوعی: جهان در این بهار نو جوان و تازه شده است، به جوانی نگاه کن و زندگی و روح خود را تازه کن.
اگر ز برف سر کوه بود چون سر پیر
زعکس لاله سر پیر شد چو روی جوان
هوش مصنوعی: اگر برف در بالای کوه وجود داشته باشد، مانند سر یک پیرمرد شده است که تغییراتی را تجربه کرده و حالتی شبیه به چهره جوانها پیدا کرده است.
مگر که خیمه نوشین روان شده است سحاب
به زیر خیمه در از سبزه سبز شادروان
هوش مصنوعی: آیا خیمهای که به خوبی زیبایی دارد، مانند ابر به زیر خودش سبزه و چمن شاداب دارد؟
وگرنه طبع جهان از بهار بهره گرفت
به اعتدال طبایع زعدل نوشروان
هوش مصنوعی: اگرنه، طبیعت دنیا از بهار بهرهمند است و به خاطر تعادل در خویها، مانند عدالت نوشروان خواهد بود.
ز هجر سبزه همی آهوان هوان دیدند
دمید سبزه و رستند آهوان ز هوان
هوش مصنوعی: از دلتنگی به خاطر دوری از سبزهها، آهوها بر فراز دشت آسمان را نگاه کردند. هنگامی که سبزهها دوباره روییدند، آهوها از آسمان و دلتنگی رهایی یافتند.
بدانکه دیده نرگس چو چشم جانان بود
نشاط ساخت هواش از لطایف الوان
هوش مصنوعی: بدان که چشم نرگس مانند چشم محبوب است و زیبایی آن باعث شادابی و سرزندگی هوا از رنگهای زیبا و دلچسب میشود.
زبس که طرف چمن با چمانه صحبت یافت
شده ست از او سر سرو چمن چو مست نوان
هوش مصنوعی: چون چمن با چمانه گفتگو کرده و دلبسته او شده است، سرو چمن نیز مانند مستها به سر و وضع خود توجه کرده و شادابتر به نظر میرسد.
چمن به بزم خداوند مجد دین ماند
به واجبی نتوان گفت نعت او نتوان
هوش مصنوعی: در باغی که به میهمانی خداوند برگزار شده، چمن باقیمانده است. اما هیچ کس نمیتواند وصف و ستایش او را در قالب واجب و لازم بگنجاند.
چو پیل پیل که از رود نیل برگذرد
پدید شد ز هوا پاره پاره ابر روان
هوش مصنوعی: مانند فیل بزرگی که از رود نیل عبور میکند، ابرهایی که در هوا هستند به شکل تکههای پاره پاره نمایان میشوند.
ز رنج رفتن اگر خوی نکرده اند چراست
چو قطره قطره خوی قطره قطره باران
هوش مصنوعی: اگر از رنج و درد رهایی نیافتهاند و خود را تغییر ندادهاند، پس دلیل این وضعیت چیست، همانطور که باران به آرامی و قطرهقطره میبارد؟
میان سبزه سیراب جوی پنداری
ز رود نیل گذشته است موسی عمران
هوش مصنوعی: در وسط سبزهها و کنار جوی آب، به نظر میرسد که موسی، پسر عمران، از رود نیل عبور کرده است.
چراغ سالم و سلطان اختران به حمل
گذشت و گشت بدو گشت روز و شب یکسان
هوش مصنوعی: چراغ روشن و پادشاه ستارهها در سفر به سوی او رفت و روز و شب برایش برابر شدند.
ز راستیش بیاراست کار باغ و بهار
چنین بود همه چون راستی کند سلطان
هوش مصنوعی: از صداقت و راستی، کار باغ و بهار زیبا و مرتب است. بنابراین، وقتی کسی راستگو باشد، مانند یک سلطان میدرخشد.
بنفشه طبری را نگر به طرف چمن
چو پشت عاشق و زلف شکسته جانان
هوش مصنوعی: بنفشهای از منطقه طبری را ببین که به سمت چمن نگاه کرده، درست مانند عاشقی که به پشت سرش نگاه میکند و زلفهای معشوقش که به هم ریخته و بینظم است.
و گرنه بر رخ گل عاشق است دیده ابر
چرا چو دیده عاشق بود همی گریان
هوش مصنوعی: اگر بر چهره گل، اشک عشق نمیبارید، پس چرا ابر همواره در حال باریدن بر آن است؟ آیا چشمان عاشق به این دلیل نمیگریند که خود گریان است؟
نه ابر دشمن گل شد نه باغ دشمن ابر
گل از گریستن ابر چون شود خندان
هوش مصنوعی: ابر نه تنها دشمن گل نیست، بلکه باغ هم دشمن ابر نیست. چرا که گل نمیتواند از گریه و اشک ابر، شاد و خندان شود.
اگر نه ملت عیسی گرفت و ترسا شد
جهان ز بهر چو پوشید جامه رهبان
هوش مصنوعی: اگر نه فرقهای از عیسی و پیروان او پا به میدان گذاشته و به نوعی به جهانیان نجات بخشی و راهنمایی کردند، دنیا همچنان در گمراهی باقی میماند و همچون راهبان، به خودی خود نمیتوانستند این لباس معنوی را بر تن کنند.
زبس که بر سر بستان گریست دیده ابر
به خنده لاله و گل باز کرده اند دهان
هوش مصنوعی: چون در باغ باران زیادی آمده و درختان و گلها به رنج و غم بودند، حالا ابرها با خنده و شادی به لاله و گل لبخند میزنند و زیباییهایشان را به نمایش میگذارند.
وزان قبل که صلاح دهان ز دندان است
سرشک ابر نهد در دهانشان دندان
هوش مصنوعی: قبل از اینکه کسی بخواهد سخن حق را بگوید یا طعنهای بر دندانها بزند، اشک ابر بر زبانها جاری میشود.
ز جنس جنس جواهر ز نوع نوع طرف
خزانه ملکان شد میانه بستان
هوش مصنوعی: در باغی که جواهرات خاص و باارزش وجود دارد، میان سلطنت و ثروت فراوان، شکوفهها و زیباییهای طبیعی به چشم میخورد.
به باغ عمده اسلام و مسلمین بخشید
جهان خزانه یاقوت و لولو و مرجان
هوش مصنوعی: جهان گنجینهای از جواهرات ارزشمند، مانند یاقوت، لولو و مرجان را به باغ بزرگ اسلام و مسلمانان هدیه کرده است.
خبر دهند ز رضوان و روضه های بهشت
خبر به کار نیاید که حاضر است عیان
هوش مصنوعی: خبر از نعمتهای بهشت و لذتهای آن فایدهای ندارد، زیرا آنچه که وعده داده شده، بهطور واضح و عیان در دسترس است.
ز باغ سید مشرق ز روضه های لطیف
همی شود به نظر مشکل بهشت بیان
هوش مصنوعی: از باغ سید مشرق، زیباییهای دلنشین و لطیف به گونهای جلوهگر میشود که دیدن آنها به مثابه ورود به باغ بهشت است.
بهشت و روضه رضوان همی ثنا گویند
براین بهشت و براین روضه و براین رضوان
هوش مصنوعی: بهشت و باغهای بهشتی و محلی که خوشحالی و آرامش در آنجا است، در حال ستایش و تمجید برای زیباییهای خود و نعمتهایی هستند که دارند.
زبان لاله اگر بسته نیستی به سخن
گشایدی به سزا بر ثنای هر سه زبان
هوش مصنوعی: اگر زبان لاله (گل)، بسته نیست، تو هم باید به خوبی و به شایستگی از هر سه زبان (فارسی، عربی و ترکی) برای بیان سخن استفاده کنی و ثنای آنها را بگویی.
وگر نه دیده نرگس جداستی ز بصر
نبردی نظر از دیدن جمال جهان
هوش مصنوعی: اگر نبودند زیباییهای خیرهکننده، هرگز نمیتوانستی از تماشای زیباییهای جهان دست بکشی و به آنچه در درونت است، نگریستی.
زبس که ابر همی درفشان کند در باغ
زمین باغ صدف چهره گشت و بحر نشان
هوش مصنوعی: به دلیل بارش فراوان باران، باغ زمین مانند صدفی درخشان شده و دریا نمایان شده است.
نه مدحت ملک الساده گفت ابر بهار
چو لفظ مادح او چون شده است در افشان
هوش مصنوعی: ابر بهاری که در حال باریدن است، تمجید و ستایش خود را از پادشاهان و بزرگترها بیان نمیکند؛ چون کلمات و وصفهای او به دلیلی دیگر و در جایی دیگر است.
دو عاشقند بهار خوش و شراب لطیف
همی رقیب شود در میانشان رمضان
هوش مصنوعی: دو عاشق در حال لذت بردن از بهار زیبا و شراب دلنشین هستند، اما با ورود رمضان، این سکوت و آرامش به چالش کشیده میشود.
جدا شوند هم اکنون ز بیم چشم رقیب
همی رقیب شود در میانشان رمضان
هوش مصنوعی: همین حالا به خاطر ترس از نگاه رقیب از هم جدا شوند، چرا که در میان آنها عنوان رمضان مطرح میشود.
جدا شوند هم اکنون ز بیم چشم رقیب
هم آن ز صحبت این وهم این ز صحبت آن
هوش مصنوعی: اکنون از ترس نگاه حریف، از یکدیگر جدا شوند؛ چرا که این یکی از صحبت آن و آن یکی از صحبت این است.
چه عشقها که برین عاشقان توانی باخت
گر این رقیب نباشد نشسته در دو میان
هوش مصنوعی: عشقهای زیادی وجود دارد که میتوانی به این عاشقان ببازی، اگر این رقیب در میانت نباشد.
به روز اول شوال می توان خوردن
کرا وداع کند روز آخر شعبان
هوش مصنوعی: در روز اول ماه شوال میتوان خوردن را شروع کرد و روز آخر ماه شعبان، باید با خوردن وداع کرد.
هنوز روی زمین پر شعاع است
شعاع می به تن و جان و چشم و دل برسان
هوش مصنوعی: هنوز در این دنیا زیباییها و لذتها وجود دارد، باید این زیباییها و احساسات خوش را به وجود خود و قلب و چشمهایمان منتقل کنیم.
ز عشق و می نتوان داشت دست و دل خالی
کنون که بلبل عاشق همی زند دستان
هوش مصنوعی: از عشق و خوشی نمیتوان دست و دل خالی نگه داشت، اکنون که بلبل عاشق با صدای پرحسرتش نغمه سرایی میکند.
چو روی ناصح تاج المعالی از شادی
رخ زمین همه گلزار گشت و لاله ستان
هوش مصنوعی: زمانی که چهره ناصح، که در زبان فارسی به معنای فردی است که نصیحت میکند و در اینجا به عنوان سمبل فضیلت مطرح شده، درخشان شود، همه جا از سر شوق و خوشی شاداب و پر از گل و لاله میگردد. به عبارتی، حضور او سبب سربلندی و زیبایی فضا میشود.
ز دست آنکه گل و لاله روی و عارض اوست
به روی لاله ستان باده ای چو لاله ستان
هوش مصنوعی: از کسی که زیباییاش مانند گل و لاله است، جامی پر از شراب به لالهستان بدهید، چرا که زیبایی او شایسته چنین عطری است.
چه باده ای که چو بویش بر آسمان گذرد
زمشتری به سعادت فزون شود کیوان
هوش مصنوعی: بادهای وجود دارد که وقتی بوی آن در آسمان میپیچد، خوشبختی و سعادت به مراتب بیشتر از سیاره کیوان (زحل) را به ارمغان میآورد.
وگر زجرعه او قطره بر زمین افتد
همه به قوت او لاله روید از قطران
هوش مصنوعی: اگر قطرهای از زهر او بر زمین بریزد، همه گلهای سرخ از آن زهر زنده و پرافتخار میشوند.
چو راز در دل جام است و چون از او بچشی
برون کند همه راز نهفته را ز نهان
هوش مصنوعی: وقتی که رازهای نهفته در دل نوشیدنی وجود دارد و تو از آن بچشی، تمام رازهای پنهان آشکار میشوند.
مگر مخالفت ناصح الملوک در اوست
کز او به مال و دماغ و خرد رسد خذلان
هوش مصنوعی: آیا نباید در نظر بگیریم که اگر فرمانروایان در کارهایشان به نصیحت گوش ندهند، از آنجا که مسبب مشکلات و ناکامیها میشوند، ممکن است دچار افت و قهری شوند؟
حریف اوست یکی گوژ پشت اندک سال
نه اهل عشق و چو عشاق برگرفته فغان
هوش مصنوعی: شخصی که در برابر او قرار دارد، کسی است که با وجود کمی سن و داشتن ویژگیهای ظاهری خاص، تجربهای در عشق ندارد. او هیچگونه احساسی مشابه عاشقان ندارد و فقط فریاد و نالههایی سر میدهد.
گه از خزانت حکایت کند گه از نوروز
گه از وصال روایت کند گه از هجران
هوش مصنوعی: گاهی از داراییها و ثروتهایت صحبت میکند، گاهی از جشن نوروز و زیباییهای آن میگوید، گاهی داستان وصال و دیدار را نقل میکند و گاهی هم از دوری و جدایی سخن میگوید.
به روی زرد و از آن روی دور از آفت
به پشت چفته و زان پشت فارغ از نقصان
هوش مصنوعی: در چهره زردی که نشان از رنج دارد، از طرفی دور از آفت و مشکلات، به عقب برمیگردد و از آنجا خالی از کمبود و نواقص به جلو نگاه میکند.
نه صلصل است و چو صلصل همی کند ناله
نه بلبل است و چو بلبل همی زند الحان
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که شخصی نه از جنس صلصل (آب زلال) است و نه از نوع بلبل، اما مانند هر دوی آنها ناله و آواز سر میدهد. به عبارت دیگر، او در ظاهر به چیزی شبیه است ولی حقیقت او متفاوت است.
به لحن و ناله اگر مهربان گوش و لب است
چرا به خانه آزادگان رود مهمان
هوش مصنوعی: اگر گوش و لب به لحن و ناله مهربان هستند، پس چرا مهمان به خانه آزادگان نمیرود؟
چو رای فخر شرف را ز دشمنان به ضمیر
بداند از دل هر عاشقی ضمیر و گمان
هوش مصنوعی: وقتی که درون خود، فضیلت و شرافت را از دشمنان تشخیص میدهد، هر عاشق هم در دل خود تصور و گمانی دارد.
نوای و نغمه این را بدان بود رونق
تو گویی آن یک دعوی شده است و این برهان
هوش مصنوعی: مطابق با این بیت، صدا و آهنگ این موضوع نشاندهنده رونق و زیبایی توست، گویی آنچه که در اینجا گفته شده، یک ادعاست و این موضوع خود دلیلی بر آن است.
لطیف پیشه و رسته تنش ز خاک کثیف
تهیش معده و گشته غذاش باد دهان
هوش مصنوعی: لطافت و زیبایی او باعث شده که بدنش از خاک آلود و کثیف فاصله بگیرد، و غذایی که میخورد همان باد دهانش است.
وزان سبب که همه بر دهانش بوسه دهند
غم از دمیدان او در جهان شده است جهان
هوش مصنوعی: بخاطر دلیلی که باعث میشود همه به او احترام بگذارند و بوسه دهند، غمی که در دل او وجود دارد، در سراسر جهان منتشر شده است.
چو صدر شرق به ایوان نشاط باده کند
خروش هر دو به کیوان برآید از ایوان
هوش مصنوعی: وقتی که صبحگاهان شرق مانند یک جایگاه پر نشاط به سر و صدا در میآید، در نتیجه صدای آن به آسمان و کهکشانها میرسد و از این ایوان بلند میشود.
گه بهار به از عاشقی حدیثی نیست
حدیث عشق بگیر و نوای نای بمان
هوش مصنوعی: هر وقت بهار میآید، هیچ چیزی از عاشقی بهتر نیست. پس به جای صحبتهای دیگر، همه توجهت را به عشق معطوف کن و از موسیقی نای لذت ببر.
خوشا بهار و لب دلبران نوشین لب
نهاده پیش لب از بوسه های فتنه نشان
هوش مصنوعی: بهار زیبا و لبان دلبران شیرین که لبانشان را به لبان بوسه ای از عشق نزدیک کردهاند، دلنشین هستند و نشانهای از جذابیت و فریبندگی را به همراه دارند.
شراب در کف و گل پیش روی و دوست رفیق
شراب وصل شده درد هجر را درمان
هوش مصنوعی: شراب در دست و گل در برابر چشمانم و دوستی که همدم شراب است، باعث شده است که دردی که از جدایی دارم، درمان شود.
چو شاخه های سبک را گران کنند از برگ
ترانه های سبک باید و شراب گران
هوش مصنوعی: زمانی که شاخههای نرم و سبک را سنگین کنند، باید سرودهای لطیف و نوشیدنیهای ارزشمند همراه باشد.
به روی آنکه چو بر روی او فکندی چشم
تو خضر باشی او با تو چشمه حیوان
هوش مصنوعی: اگر به کسی که به او نگاه کنی مثل خضر (شخصیتی در ادبیات و اساطیر که نشاندهنده زندگی و جاودانگی است) تبدیل شوی، او هم با تو مانند چشمه حیات خواهد بود.
به جان خرید توانی سه بوسه از دو لبش
چنو شنیده ای ارزان فروش بازرگان
هوش مصنوعی: اگر به جان خود بها بدهی، میتوانی سه بوسه از لبان او را به دست آوری، اما آیا تا به حال شنیدهای که بازرگانان به خاطر چیزهای ناچیز چقدر ارزان میفروشند؟
اگر چنو صنمی خیزد از نژاده ترک
همیشه خرم و آباد باد ترکستان
هوش مصنوعی: چنانچه از سرزمین ترکها انسانی برآید، همیشه سرزمین ترکستان شاد و آباد باشد.
مگر ز مهر نظام خلافت است رخش
که ایمن است بدو هر که دل دهد ز زیان
هوش مصنوعی: آیا نیکو بودن نظام خلافت باعث میشود که دلها از آسیبها و آزارها در امان باشد؟ اگر کسی به این نظام دل ببندد، از هرگونه خسارت در امان خواهد بود.
جمال عترت جد و جلال اهل شرف
که جز بر او همه نام شرف بود نقصان
هوش مصنوعی: زیبایی خاندان پیامبر و بزرگی اهل مقام و شرف چنان است که هر نام دیگری که به شرف اشاره کند، ناقص و ناکافی به نظر میرسد.
قوام نام امامت، نظام امت جد
به جد و جود و هنر سرفراز بر اقران
هوش مصنوعی: رهبری و امامت، پایه و اساس نظم جامعه است که از نسل به نسل ادامه یافته و به خاطر قابلیتها و هنرهای برجستهاش، بر دیگران پیشی دارد.
اجل عالم عادل، علی بن جعفر
که چون علی است به علم و معالی و ایمان
هوش مصنوعی: علی بن جعفر از افراد فرهیخته و عادل است که در علم، اخلاق و ایمان مشابه علی (علی علیهالسلام) میباشد.
اثر رسیده ز توفیق او به هفت اقلیم
شریف گشته به ترکیب او چهار ارکان
هوش مصنوعی: اثر و ثمرهای که از موفقیت او به دست آمده، سبب شده است که هفت سرزمین با فضیلت به زیبایی و هماهنگی درآید و چهار رکن اصلی به واسطه او شکل بگیرد.
رسول منزلتش بر شمرده در اخبار
خدای منقبتش یاد کرده در قرآن
هوش مصنوعی: پیامبر در اخبار و احادیث به مقام و منزلت خود اشاره کرده و در قرآن نیز به فضائل و ویژگیهای او اشاره شده است.
عبارت سخنش مقتدای هر دانا
اشارت قلمش رهنمای هر نادان
هوش مصنوعی: سخنان او برای هر فرد دانایی الگو و نمونه است و نوشتههایش راهنمایی برای کسانی است که علم کمتری دارند.
بدان سخن شده ظلم از رعیت آواره
بدین قلم شده عدل از رعایت آبادان
هوش مصنوعی: بدان که به دلیل رفتار نادرست رعیت، ظلم و ستم به وجود آمده و با این نگارش، نشان داده میشود که عدالت از طریق رعایت حقوق مردم برقرار و آباد خواهد شد.
ستاره حرمت آن را همی کند خدمت
فلک اشارت این را همی برد فرمان
هوش مصنوعی: ستاره به آسمان احترام میگذارد و با نشان دادن خود، به فلک فرمان میدهد که چه باید کند.
مثل زنند که طغیان رونده بر قلم است
چرا بر او نرود چون روان شود طغیان
هوش مصنوعی: مانند زنی که در حال خشم و طغیانی است، چرا وقتی روحش آزاد میشود، آن طغیان بر او اثر نمیکند؟
عجب ز مرکب او دارم از قلم چه عجب
که شکل کوه گرفت و زباد ساخت عنان
هوش مصنوعی: من از مرکب او شگفتزدهام که چطور قلم توانسته است شکلی مانند کوه به خود بگیرد و اثری از باد بر آن ایجاد کند.
اگر برابر یحموم ومثل شبدیز است
که هست مرکب صدر زمانه در جولان
هوش مصنوعی: اگر در کنار یحموم و مانند شبدیز باشد، که همینطور است، مرکب برتر زمانه در حال حرکت است.
به قدر صاحب او را رهین بود پرویز
به جاه راکب او را رهی سزد نعمان
هوش مصنوعی: پرویز به اندازه خود مقام و ارزش دارد و نعمان، به خاطر مقام و منزلتی که دارد، او را باید همراهی کند.
اگر نه آتش از آن تیغ آب داده اوست
چو تیغ او زچه گشته است با شرار و دخان
هوش مصنوعی: اگر این تیغ او نبود که از آب ساخته شده، پس چرا مانند آتش سوزان و دودی که از آن بلند میشود، به نظر میرسد؟
اجل ز هیبت او هر زمان همی گوید
که ای خدای مرا از نهیب او برهان
هوش مصنوعی: مرگ با عظمت و قدرتش هر لحظه به من میگوید: ای خدا، مرا از این تهدید نجات بده.
به رنگ بحر و همه ساله جرم روشن او
چو قعر بحر پر از گوهر از کران به کران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و درخشش خاصی اشاره دارد که همچون درخشانی در عمق دریا، یک ویژگی بارز است. به نوعی میتوان گفت که این زیبایی در تمام طول سال ثابت و مشهود است و مانند گوهری در قعر دریا، ارزش و زیبایی خاصی دارد که از سویی به سویی دیگر قابل مشاهده است.
قرین نصرت و فتح است زان گهر که دراوست
به صد هزار قران در نخیزد از عمان
هوش مصنوعی: مقدار زیادی از کمک و پیروزی به دلیل وجود آن گوهر خاص است و این ارزش آنقدر زیاد است که حتی به صد هزار قران هم نمیتواند از عمان استخراج شود.
به جنگ اگر چه همه لاله زار بار آرد
به وقت صلح بود همچو سبزه در نیسان
هوش مصنوعی: در جنگ، حتی اگر همه گلها به خون رنگین شوند، در زمان صلح وضعیت به مانند سبزهها در فصل بهار خواهد بود.
پناه صف و به بایستگی به روز مصاف
چو جامه را علم است و چو نامه را عنوان
هوش مصنوعی: در روز مبارزه، همانطور که لباس به فرد هویت میبخشد و نامه با عنوانش مشخص میشود، داشتن یک سپر و استقامت در برابر دشمن از اهمیت زیادی برخوردار است.
اگر به رزم چو پیکان زره شکافد و مغز
عجب مدار که هم نسبت است با پیکان
هوش مصنوعی: اگر در جنگ، تیر زره را بشکافد و مغز را تحت تاثیر قرار دهد، عجیب نیست؛ زیرا این تیر نیز به نسبت خود با زره و مغز درگیر است.
به گاه معرکه در سایه سیاست او
زمانه ایمن و او ایمن از فسون و فسان
هوش مصنوعی: در زمانهای که او در سایه سیاست خود در صحنه نبرد قرار دارد، امنیت و آرامش برقرار است و خود او نیز از ترفندها و فریبها در امان است.
شود به ضربت او ریزه ریزه چون جوشن
چو راز گوی شود روز رزم با خفتان
هوش مصنوعی: به وسیله ضربه او، مانند زره خرد و تکه تکه میشود. همچنین، وقتی صحبت از راز و اسرار میشود، روز جنگ به خواب و آرامش تبدیل میگردد.
زهی محبت تو در دل زمانه مکین
زهی جلال تو را بر سر ستاره مکان
هوش مصنوعی: ای عشق تو، در دل این دنیا چه شگفتآور است! ای شکوه تو، بر فراز ستارههای آسمان چقدر دلفریب است!
به قصد حضرت سلطان نشاط ره کردی
عدیل حفظ و حراست قرین امن و امان
هوش مصنوعی: به دلیل احترام به مقام و سلطنت، با هدف برقراری نشاط و خوشی، مسیر خود را به سمت او شکل دادهای و در کنار آن، امنیت و محافظت را نیز در نظر گرفتهای.
ز بهر خدمت تو چاکری کند گردون
به روز رفتن تو رهبری کند دوران
هوش مصنوعی: برای خدمت به تو، آسمان مانند یک خدمتکار عمل میکند و در روزی که تو میروی، زمان بهخوبی رهبریات میکند.
شود هوا همه پر مشک و عنبر و کافور
بود زمین همه پر لاله و گل و ریحان
هوش مصنوعی: هوای عالم پر از عطرهای خوشبو و دلانگیز میشود و زمین نیز با گلها، لالهها و ریحانهای زیبا آراسته میگردد.
ز مرکبان تو گردند بادها طیره
زبختیان تو گردند کوهها حیران
هوش مصنوعی: بادها به خاطر تو بر افرازنده هستند و کوهها به خاطر بخت تو در حیرتاند.
نه هیچ دیده بدیده است باد را پیکر
نه هیچ خلق بگفته است کوه را کوهان
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته باد را به شکلی محسوس ببیند و هیچکس هم نتوانسته است بگوید کوه چه شکلی دارد.
به نور طلعت تو گل برآید از خاره
به فر دولت تو لاله روید از سندان
هوش مصنوعی: با تابش زیبایی تو، گلها از خارها شکوفا میشوند و با وجود تو، لالهها از سینههای سخت و محکم زمین سر برمیآورند.
چو پیش تخت رسی بخت تو فزون گردد
چو آفتاب به جوزا چو ماه بر سرطان
هوش مصنوعی: زمانی که به مقام و جایگاهی بالا دست پیدا کنی، سعادت و خوشبختی تو بیشتر خواهد شد، مانند تابش آفتاب در فصل جوزا و نور ماه در زمان سرطان.
به ذره از تو نگردد رعایت دولت
به لحظه بی تو نباشد عنایت یزدان
هوش مصنوعی: حضور و توجه خداوند در هر لحظه از زندگی برکت و نعمت است و در غیاب تو، هیچ اهمیتی برای چیزهای کوچک و ناچیز وجود ندارد.
چو قصد من ز قضا بر ثنای مجلس توست
یکی قصیده من به بود زده دیوان
هوش مصنوعی: وقتی که قصد من از سرنوشت، ستایش و تعریف از مجلس تو باشد، به خوبی است که یکی از شعرهایم را به دیوان شعر خود اضافه کنم.
زمن به مدح فزونند مادحان لیکن
کمال مدح تو را طبع من دهد سامان
هوش مصنوعی: مادحان و ستایشگران بسیاری از من تعریف میکنند، اما تنها طبیعت و ذات من توانایی مدح و توصیف کمالات تو را دارند.
کلید کعبه به شیبانیان رسید و بسی
فزونترند بنی هاشم از بین شیبان
هوش مصنوعی: کلید کعبه به شیبانیان سپرده شد، اما بنی هاشم از آنان برتر و بزرگتر هستند.
سخن نتیجه جان است و شعر جان سخن
ازآن به شعر و سخن انس انس باشد و جان
هوش مصنوعی: سخن نماد روح و وجود انسان است و شعر نیز نمایانگر روح سخن است. از این رو، سخن و شعر به هم مرتبطاند و به نوعی پیوندی بین آنها و خود انسان برقرار است.
اگر طراوت دل خواهی این نتیجه ببین
و گر لطافت جان خواهی این قصیده بخوان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دلانگیزی و شادابی را تجربه کنی، این نتیجه را در نظر بگیر و اگر به دنبال لطافت و آرامش روح هستی، این شعر را بخوان.
به وقت مدح تو لفظ مرا وفا نکند
مگر فصاحت مسعود سعد بن سلمان
هوش مصنوعی: در زمانی که درباره تو صحبت میکنم، کلمات من به اندازه کافی خوب نیستند و تنها سخنان شیوا و دلنشین یک شاعر بزرگ مانند مسعود سعد بن سلمان میتواند حق تو را ادا کند.
همیشه تا که زمین ساکن است چون نقطه
فلک به گونه پرگار گرد او جولان
هوش مصنوعی: همواره که زمین ثابت است، مانند نقطهای در مرکز یک پرگار، دور آن میچرخد و حرکت میکند.
تو را چو جرم زمین باد مرتبت باقی
تو را چو چرخ فلک باد عمر بی پایان
هوش مصنوعی: تو مانند یک جرم آسمانی، با ارزش و برجسته هستی و مانند چرخ فلک، عمر تو نیز بیپایان خواهد بود.
ستاره از جهت حرمت تو در بیعت
زمانه از قبل خدمت تو در پیمان
هوش مصنوعی: ستاره به خاطر احترام و مقام والای تو، در پیوند زمانه با تو عهدی بسته است.