شمارهٔ ۷۴
فروغ لاله و بوی گل و نسیم سمن
بتان شدند و بتان را دماغ و دیده شمن
شمن به بتکده به کز نگار و نقش بهار
چمن به بتکده ماند چمانه گیر و چمن
بسوز خرمن اندیشه را که در نوروز
صبا همی زبر گل زگل زند خرمن
اگر به روز ندیدی بر آسمان پروین
به بوستان گذر و در نگر به شاخ سمن
گل سپید و گل لعل بر چمن گویی
یکی سهیل یمن شد یکی عقیق یمن
به هر کجا رسی از خوید سبز و لاله لعل
پر از عقیق و زمرد شده است پیرامن
اگر زبرجد سبز است دشت را چادر
پر از جواهر لعل است کوه را دامن
در این هوای لطیف این صبای مشک افشان
به من نمود که مشک از چمن برند به من
(به خون خضاب که کرده است لاله را رخسار
اگر در ابر بهاری نبود دیده من)
مگر خزینه بهمن در ابر بهمن بود
که از گریستن چشم ابر در بهمن
زگونه گونه ظرایف زنوع نوع طرف
شده است طرف چمن چون خزینه بهمن
همه دیار و دمن روضه های رضوان گشت
بدین بهار زآرایش زمین و زمن
چگونه نوحه نمایند عاشقان عرب
چو جای نوحه نیابند در دیار و دمن
میان ابر سیه نور برق را گویی
فرشته ای است مگر در لباس اهریمن
خروش رعدش از نور برق پنداری
همی ز عشق منیژه فغان کند بیژن
چمن نه روم و عدن شد در او چرا باشد
به رزمه دیبه رومی به توده در عدن
زگل میانه باغ و زلاله دامن راغ
پر از چراغ و پر از مشعله است بی روغن
زراغ گشته به هر جانبی یکی جنت
ز باغ کشته به هر گوشه ای یکی گلشن
اگر به گلشن و جنت همی وطن طلبی
به راغ ساز مقام و به باغ گیر وطن
صفات حسن چمن گر چو من نخواهد گفت
زبان زبهر چه آهیخت در چمن سوسن
زجور جامه بدرند و از فراق بتان
مراست جور چرا گل درید پیراهن
اگر نه خاطر من شد به مدح سید شرق
چراست شاخ گل نو به غنچه آبستن
حمایت و کنف دین و مجد مجدالدین
رسوم و عادت او دین و مجد را مامن
جلال آل پیمبر علی بن جعفر
که ذات کامل او چون علی است در هر فن
یگانه ای که دو دستش به یک عطا بدهد
هزار فایده با صد هزار پاداشن
سپهر منقبتی کافتاب روشن جرم
ز رای روشن او گشت بر فلک روشن
ستاره مرتبتی کز کمال خلعت او
در این زمانه برهنه نماند جز سوزن
زمانه منزلتی کز نهیب او پوشد
سپهر گرچه بلندست هر شبی جوشن
مزین است به ایام او زمان و زمین
مشرف است به اوصاف او سخا و سخن
ز عشق خدمت او شوق پیش هر خاطر
ز شکر نعمت او طوق گرد هر گردن
چو سال و مه اثر بر او به هر موضع
چو روز و شب خبر جود او به هر مکمن
(به عزم خدمت او جای جسته در تن جان
به نظم مدحت او فخر کرده جان بر تن)
زحرص مدحت او ماند نفس عاشق نطق
ز شوق خدمت او ماند روح جفت بدن
زهی به خلد روان کرده بر ثنات زبان
روان فاطمه و حیدر و حسین و حسن
نه ای رسول و کلام تو در مصالح شرع
همه چو معجزه مستبدع است و مستحسن
خدای عزوجل در دهن نهاد زبان
از انکه رهگذر مدحت تو بود دهن
(دهد عطای تو بیمار آز را صحت
نهد سخای تو درد نیاز را روغن)
تویی زمانه فضل و تویی نشانه عدل
تویی برات امید و تویی نجات محن
مگر که دشمن و زر در بر تو یکسانند
که هست روز نشاط تو هر دو را شیون
ز بهر دوستی زر ثنا نیافت بخیل
وگرچه نیست کسی در جهان ثنا دشمن
ثنا دلیل بود بر بقای ذکر جمیل
کری کند که ثنا راسخی خرد به ثمن
چو ذکر شکر نه حاصل کند چه زر و چه خاک
چو نام مدح تو (نه)باقی بود چه مرد و چه زن
تویی که تخم ثنا در جهان پراکندی
چو ارتیاح تو اندر سخاست بپرا کن
به نعمت تو همی بی غمی رسد ز فلک
به حرمت تو همی ایمنی بود ز فتن
ز خون ناب همی مشک ناب داند کرد
نسیم خلق تو در ناف آهوان ختن
و گرنه از قبل کشتن عدوت بود
ز عشق بخشش تو جمله زر شود آهن
چه راحت است خرد را ورای مدحت تو
چه نعمت است لب طفل را ورای لبن
ز بهر ناصح و حاسد تو را به کار شوند
وگر نه کی بود اندر جهان سرور و حزن
به خشم و حلم تویی مثل آسمان و زمین
از این شده است زمین رام و آسمان توسن
کنون که لشکر بلبل گرفتن منزل باغ
به باغ و راغ و لب جوی به بود مسکن
ز چشم نرگس و زلف بنفشه و رخ گل
بهار تازه چو بتخانه کرد هر برزن
به چشم جود تو گرچه جهان ندارد قدر
در این بهار یکی چشم بر جهان افکن
به روی نرگس مخمور خور شراب چو گل
که چشم نرگس مخمور باز شد روشن
چو بحر گشت زمین از هوای لولو بار
چو روم گشت چمن زین صبای دیبا تن
قبای سبز سهی سرو بین و باده طلب
زآفتاب قباپوش و سرو سیم ذقن
تو را به هر نظری دولتی است از گردون
تو را به هر نفسی منتی است از ذوالمن
کرا ستاره مثال بلا نبشت بدر
کرا زمانه نهال جفا نشاند بکن
ز جام جاه و شرف باده امید بچش
به تیغ جود و عطا گردن نیاز بزن
همیشه تا شکن زلف دلبران باشد
مباد جز همه در پشت دشمنانت شکن
گشاده چشم به رویت ستاره مسعود
نهاده گوش به امرت زمانه توسن
قرین ناصح تو نعمت و نشاط و طرب
رفیق حاسد تو نردبان و دار و رسن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فروغ لاله و بوی گل و نسیم سمن
بتان شدند و بتان را دماغ و دیده شمن
هوش مصنوعی: نور زیبای لالهها و عطر گلها و نسیم خوش سمن در فضا پراکنده شده است و این زیباییها به گونهای است که مانند مجسمههای زیبا حس و حال تازهای به انسان منتقل میکنند.
شمن به بتکده به کز نگار و نقش بهار
چمن به بتکده ماند چمانه گیر و چمن
هوش مصنوعی: در این شعر به زیباییهای طبیعت و هنر معشوق اشاره شده است. شاعر به مکانی میرود که پر از جلوههای زیبای گلها و نقش و نگارهای بهار است. در اینجا، او به دنبال جذب زیباییها و لذت بردن از آنهاست. به طور کلی میتوان گفت که شاعر به تماشای زیباییهای طبیعی و هنری میپردازد و از محو شدن در آن لذت میبرد.
بسوز خرمن اندیشه را که در نوروز
صبا همی زبر گل زگل زند خرمن
هوش مصنوعی: ای کاش فکر و اندیشهام را بسوزانم، زیرا در بهار صبا، نسیم بهاری از لابهلای گلها میوزد و زندگی دوبارهای را به وجود میآورد.
اگر به روز ندیدی بر آسمان پروین
به بوستان گذر و در نگر به شاخ سمن
هوش مصنوعی: اگر در روز روشن نتوانستی ستارههای پروین را ببینی، به باغ برو و به گلهای سمن نگاه کن.
گل سپید و گل لعل بر چمن گویی
یکی سهیل یمن شد یکی عقیق یمن
هوش مصنوعی: در میان چمنزار، گل سفید و گل قرمز گویی با هم یکی شدهاند، همچون ستارهای درخشان از یمن و همچنین سنگی قیمتی از یمن.
به هر کجا رسی از خوید سبز و لاله لعل
پر از عقیق و زمرد شده است پیرامن
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، سرزمین پر از زیبایی و رنگارنگی است، با سبزهها و گلهای لاله و سنگهای قیمتی مثل عقیق و زمرد در اطراف شما.
اگر زبرجد سبز است دشت را چادر
پر از جواهر لعل است کوه را دامن
هوش مصنوعی: اگر دشت را زبرجد سبز رنگ تصور کنیم، کوهها دامندار هستند و از جواهرهای قیمتی چون لعل زینت یافتهاند.
در این هوای لطیف این صبای مشک افشان
به من نمود که مشک از چمن برند به من
هوش مصنوعی: در این هوای دلانگیز و عطرآگین، نسیم خوشبو به من نشان داد که عطر مشک از چمن به سوی من میآید.
(به خون خضاب که کرده است لاله را رخسار
اگر در ابر بهاری نبود دیده من)
هوش مصنوعی: اگر لاله رخسارش را به خون رنگین کرده باشد، اما چشمان من در ابر بهاری نباشد، باز هم تماشای زیبایی او برایم آسان نیست.
مگر خزینه بهمن در ابر بهمن بود
که از گریستن چشم ابر در بهمن
هوش مصنوعی: آیا ممکن است خزانه نعمتهای زمستانی بهمن در ابر بهمن وجود داشته باشد، که به خاطر بارش اشکهای ابر در فصل بهمن این همه نعمت جاری شود؟
زگونه گونه ظرایف زنوع نوع طرف
شده است طرف چمن چون خزینه بهمن
هوش مصنوعی: از چهرهها و زیباییهای مختلف مانند گیاهان و گلها در کنار هم، فضای چمن به مظهر زیبایی و خرمی تبدیل شده است، مانند خزانهای پر از نعمت و خوشایند در بهمن.
همه دیار و دمن روضه های رضوان گشت
بدین بهار زآرایش زمین و زمن
هوش مصنوعی: بهار با زیباییهایش همه جا را به باغهای بهشتی تبدیل کرده است. زمین و زمان در این فصل به شکوفایی و زینت پرداختهاند.
چگونه نوحه نمایند عاشقان عرب
چو جای نوحه نیابند در دیار و دمن
هوش مصنوعی: عاشقان عرب چگونه میتوانند اندوه خود را ابراز کنند وقتی که در سرزمین و مکان خود جایی برای ابراز این احساسات نداشته باشند؟
میان ابر سیه نور برق را گویی
فرشته ای است مگر در لباس اهریمن
هوش مصنوعی: در دل ابرهای تیره، نور برق مانند فرشتهای به نظر میرسد، اما در واقع ممکن است در قامت موجودی شیطانی باشد.
خروش رعدش از نور برق پنداری
همی ز عشق منیژه فغان کند بیژن
هوش مصنوعی: صدای رعد را به نور برق شبیه میداند و این فکر را دارد که این صدا از عشق به منیژه است که بیژن را به فریاد وا میدارد.
چمن نه روم و عدن شد در او چرا باشد
به رزمه دیبه رومی به توده در عدن
هوش مصنوعی: چرا در باغ عیشی که در آن بهشتی وجود دارد، نباید به جاذبههای زیبای آن توجه کرد؟ این دیبای زیبا که به تودههای خوشبو معطر است، نشاندهندهٔ زیبایی و لذتهای آن جاست.
زگل میانه باغ و زلاله دامن راغ
پر از چراغ و پر از مشعله است بی روغن
هوش مصنوعی: در میان گلهای باغ و در دامن روشناییِ چمن، نور و شعلهور زیاد هست، اما بدون روغن.
زراغ گشته به هر جانبی یکی جنت
ز باغ کشته به هر گوشه ای یکی گلشن
هوش مصنوعی: در هر سو نگاه میکنی، بهشت و باغی وجود دارد که در هر گوشهاش، گلی خوشبو و زیبا رشد کرده است.
اگر به گلشن و جنت همی وطن طلبی
به راغ ساز مقام و به باغ گیر وطن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال سرزمین خوشبختی و بهشت هستی، با عشق و تلاش در میدانی فعالیت کن و به جایگاه واقعی خود در زندگی دست پیدا کن.
صفات حسن چمن گر چو من نخواهد گفت
زبان زبهر چه آهیخت در چمن سوسن
هوش مصنوعی: اگر چمن بخواهد، به زیباییهای خود با زبان صحبت میکند؛ اما گلی مانند سوسن از آنچه در چمن دیده، تنها آهی میکشد.
زجور جامه بدرند و از فراق بتان
مراست جور چرا گل درید پیراهن
هوش مصنوعی: از ناراحتی ناشی از پوشش زشت و دوری از معشوقان، این درد را تحمل میکنم. چرا یک گل زیبا، پیراهن من را پاره کرد؟
اگر نه خاطر من شد به مدح سید شرق
چراست شاخ گل نو به غنچه آبستن
هوش مصنوعی: اگر دل من به ستایش پیشوای شرقی مشغول نیست، پس چرا گل تازهای در حال شکفتن است؟
حمایت و کنف دین و مجد مجدالدین
رسوم و عادت او دین و مجد را مامن
هوش مصنوعی: حمایت و پشتیبانی از دین و اعتبار مجدالدین، آداب و رسوم او نیز به عنوان مامن و پناهگاهی برای دین و اعتبارش به حساب میآید.
جلال آل پیمبر علی بن جعفر
که ذات کامل او چون علی است در هر فن
هوش مصنوعی: جلال آل پیغمبر علی بن جعفر، دارای ویژگیهای کامل و بینظیری است که او را در هر زمینهای شبیه علی (علی بن ابیطالب) میسازد.
یگانه ای که دو دستش به یک عطا بدهد
هزار فایده با صد هزار پاداشن
هوش مصنوعی: تنها کسی که با دو دستش یک نعمت را بخشد، هزاران منفعت و صدها هزار پاداش خواهد داشت.
سپهر منقبتی کافتاب روشن جرم
ز رای روشن او گشت بر فلک روشن
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر فضیلت او مانند خورشید درخشان شد و در نتیجه، زمین هم به واسطهی هوش و درایت او، روشن و تابناک گردید.
ستاره مرتبتی کز کمال خلعت او
در این زمانه برهنه نماند جز سوزن
هوش مصنوعی: در این دنیای امروز، هیچ چیز از زیبایی و کمال برجستگی خاصی برخوردار نیست جز یک سوزن که به نوعی نماد کوچک و ناچیز است.
زمانه منزلتی کز نهیب او پوشد
سپهر گرچه بلندست هر شبی جوشن
هوش مصنوعی: دوران به قدری قدرت دارد که با صدای بلندش، حتی آسمان را که هر چه بالاتر باشد، میپوشاند.
مزین است به ایام او زمان و زمین
مشرف است به اوصاف او سخا و سخن
هوش مصنوعی: زمان و زمین به زیباییهای او آراستهاند و به ویژگیهای او از دیانت و کلام نیز گواهی میدهند.
ز عشق خدمت او شوق پیش هر خاطر
ز شکر نعمت او طوق گرد هر گردن
هوش مصنوعی: از عشق او همیشه در دلها شوق و اشتیاق وجود دارد و نعمتهای او همچون طوقی بر گردنها میدرخشد.
چو سال و مه اثر بر او به هر موضع
چو روز و شب خبر جود او به هر مکمن
هوش مصنوعی: هر سال و ماه به طرز مشخصی بر او تأثیر میگذارد و در هر موقعیتی، مانند روز و شب، خبری از بخشندگی او در هر جا وجود دارد.
(به عزم خدمت او جای جسته در تن جان
به نظم مدحت او فخر کرده جان بر تن)
هوش مصنوعی: من با هدف خدمت به او در بدنم جا گرفتهام و به خاطر ستایش او، جانم به تنم افتخار میکند.
زحرص مدحت او ماند نفس عاشق نطق
ز شوق خدمت او ماند روح جفت بدن
هوش مصنوعی: به دلیل عشق و حرص برای ستایش او، نفس عاشق درگیر شده و نمیتواند صحبت کند. همچنین، روح او به خاطر عشق به خدمت او، در کنار جسمش باقی مانده است.
زهی به خلد روان کرده بر ثنات زبان
روان فاطمه و حیدر و حسین و حسن
هوش مصنوعی: بهشت را به خاطر ستایشهای زبانی که فاطمه، علی، حسین و حسن انجام دادهاند، شگفتانگیز و زیبا میدانم.
نه ای رسول و کلام تو در مصالح شرع
همه چو معجزه مستبدع است و مستحسن
هوش مصنوعی: ای پیامبر، سخنان تو در مسائل دینی همچون یک معجزه است که هم نوآورانه و هم پسندیده میباشد.
خدای عزوجل در دهن نهاد زبان
از انکه رهگذر مدحت تو بود دهن
هوش مصنوعی: خداوند زبان را در دهان قرار داد تا بتواند از زبان مدح و ثنای تو سخن بگوید.
(دهد عطای تو بیمار آز را صحت
نهد سخای تو درد نیاز را روغن)
هوش مصنوعی: به خاطر generosity و بخشندگی تو، شخصی که بیمار و نیازمند است بهبود پیدا میکند و در حقیقت، سخاوت تو به دردهایش آرامش میدهد.
تویی زمانه فضل و تویی نشانه عدل
تویی برات امید و تویی نجات محن
هوش مصنوعی: تو فصل خير و فخر و نشانه عدالت هستی، تو مایه امید و نجات از مشکلات و سختیها هستی.
مگر که دشمن و زر در بر تو یکسانند
که هست روز نشاط تو هر دو را شیون
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی این معنا را منتقل میکند که اگر تو برای دشمن و ثروت ارزشی یکسان قائل باشی، روزی که باید شاد باشی، برای هر دو نفر بهانهای برای ناراحتی و شیون وجود دارد. در واقع، اگر نتوانی بین چیزهای خوب و بد تفاوت قائل شوی، هر دو میتوانند باعث آزار و ناراحتی تو شوند.
ز بهر دوستی زر ثنا نیافت بخیل
وگرچه نیست کسی در جهان ثنا دشمن
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی، آدم بخیل هیچگاه ستایش و محبت زیادی دریافت نکرد، و حتی اگر کسی هم در دنیا وجود داشته باشد که بخواهد او را ستایش کند، دشمنانش به خاطر حسادت او را نمیپسندند.
ثنا دلیل بود بر بقای ذکر جمیل
کری کند که ثنا راسخی خرد به ثمن
هوش مصنوعی: ستایش نشاندهنده ادامهی یاد خداوند زیباست، چرا که ستایش عقل را بهخود جلب میکند و به ارزش والای آن میافزاید.
چو ذکر شکر نه حاصل کند چه زر و چه خاک
چو نام مدح تو (نه)باقی بود چه مرد و چه زن
هوش مصنوعی: اگر یادآوری شکرگزاری نتیجه ندهد، نه طلا و نه خاک ارزش پیدا میکنند. وقتی نام تو در ستایش باقی نماند، چه مرد و چه زن، همه چیز بیمعنا خواهد بود.
تویی که تخم ثنا در جهان پراکندی
چو ارتیاح تو اندر سخاست بپرا کن
هوش مصنوعی: تو هستی که دانههای ستایش را در جهان پاشیدهای، بنابراین هر جا که راحتی تو در سخن میجوشد، آن را منتشر کن.
به نعمت تو همی بی غمی رسد ز فلک
به حرمت تو همی ایمنی بود ز فتن
هوش مصنوعی: به لطف و نعمت تو، آدمی از نگرانیها رهایی مییابد و به خاطر حرمت و احترام تو، در برابر چالشها و مشکلات احساس امنیت میکند.
ز خون ناب همی مشک ناب داند کرد
نسیم خلق تو در ناف آهوان ختن
هوش مصنوعی: نسیم که از عطر دلانگیز تو میوزد، به مانند عطر خالص و ناب از خون. این نسیم با لطافت خاص خود، بوی خوشی را در دشتهای آهوان ختن منتشر میکند.
و گرنه از قبل کشتن عدوت بود
ز عشق بخشش تو جمله زر شود آهن
هوش مصنوعی: اگر از عشق و بخشش تو نبود، کشتن دشمنانم همچون طلا شده بود از قبل، در حالی که در واقع، آهن هستند.
چه راحت است خرد را ورای مدحت تو
چه نعمت است لب طفل را ورای لبن
هوش مصنوعی: چقدر آسان است که حکمت و عقل را فراتر از ستایش تو درک کنیم و چقدر خوشبختی است که لبان کودک به جای شیر، چیز دیگری را بچشد.
ز بهر ناصح و حاسد تو را به کار شوند
وگر نه کی بود اندر جهان سرور و حزن
هوش مصنوعی: به خاطر نصیحتکننده و حسادتورزی که به تو میپردازد، تو را به عمل وادار میکنند و در غیر این صورت، در دنیا کیستی که فقط در شادی و اندوه بمانی؟
به خشم و حلم تویی مثل آسمان و زمین
از این شده است زمین رام و آسمان توسن
هوش مصنوعی: تو مانند آسمان و زمین هستی که یکی با خشم و دیگری با صبر و آرامش برخورد میکند. این دو ویژگی باعث شدهاند که زمین فرمانبردار و آسمان پرشکوه و پرحرکت باشد.
کنون که لشکر بلبل گرفتن منزل باغ
به باغ و راغ و لب جوی به بود مسکن
هوش مصنوعی: حال که بلبلان برای سکونت به باغها و کنار جویها هجوم آوردهاند، به نظر میرسد که زندگی در این مکانها زیبا و دلنشین است.
ز چشم نرگس و زلف بنفشه و رخ گل
بهار تازه چو بتخانه کرد هر برزن
هوش مصنوعی: از چشم نرگس، زلف بنفشه و چهره گل، بهار زیبا همچون معبدی در هر کوچه و خیابان شکل گرفته است.
به چشم جود تو گرچه جهان ندارد قدر
در این بهار یکی چشم بر جهان افکن
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا در برابر کرم و بخشش تو ارزی ندارد، اما در این بهار، نگاهی به جهان بینداز.
به روی نرگس مخمور خور شراب چو گل
که چشم نرگس مخمور باز شد روشن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی چشمان نرگس اشاره میکند و آن را با حالت مستی مقایسه میکند. هنگامی که چشمان نرگس باز میشوند، نور و روشنی خاصی را به ارمغان میآورند، درست مانند زمانی که گلها تحت تأثیر شراب قرار میگیرند و جلوهای خاص پیدا میکنند. این تصویر به نوعی افسون و جذابیت طبیعت را به تصویر میکشد.
چو بحر گشت زمین از هوای لولو بار
چو روم گشت چمن زین صبای دیبا تن
هوش مصنوعی: زمانی که زمین مانند دریا از نسیم لولو باران گرفته است، چمن نیز به مانند روم در اثر این نسیم نرم و لطیف شده است.
قبای سبز سهی سرو بین و باده طلب
زآفتاب قباپوش و سرو سیم ذقن
هوش مصنوعی: به زیر درخت سرو خوشقامت بنگر که قباهای سبز رنگ بر تن دارد و از خورشید بادهای بنوش، که آن سرو با ریش نقرهایاش، جلوهای خاص دارد.
تو را به هر نظری دولتی است از گردون
تو را به هر نفسی منتی است از ذوالمن
هوش مصنوعی: هر نگرش و نگاهی که به تو میشود، نام و مقام بلندی دارد که از آسمان نشأت میگیرد. همچنین، هر نفس و لحظهای که میگذرد، لطف و فضل بزرگ خداوند شامل حال توست.
کرا ستاره مثال بلا نبشت بدر
کرا زمانه نهال جفا نشاند بکن
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستارهای اشاره میکند که به نوعی شبیه به بلا و مشکلات است، و از ماه کامل (بدر) سخن میگوید که زندگی را زیبا کرده است. او نسبت به زمانهای که فقط رنج و ناراحتی را برای انسان به ارمغان میآورد، ابراز ناامیدی میکند و بیان میکند که این زمانه، به جای نیکی، کاشتن درد و جفا را در دلها به عمل میآورد.
ز جام جاه و شرف باده امید بچش
به تیغ جود و عطا گردن نیاز بزن
هوش مصنوعی: از میخانه مقام و منزلت، جرعهای از امید بنوش و با شمشیر Generosity و بخشش، گردن نياز خود را به آسمان بزن.
همیشه تا شکن زلف دلبران باشد
مباد جز همه در پشت دشمنانت شکن
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که در پشت دشمنانت، شکست و ناکامی وجود داشته باشد، بلکه همیشه باید مراقب بود که بر سر زلف دلبران دچار زخم و آسیب نشود.
گشاده چشم به رویت ستاره مسعود
نهاده گوش به امرت زمانه توسن
هوش مصنوعی: چشمانم به روی تو باز است و ستاره خوشبختی را در نظر دارم، گوش فرا دادهام به فرمان تو که مانند اسب تندرو در زمانه پیش میرود.
قرین ناصح تو نعمت و نشاط و طرب
رفیق حاسد تو نردبان و دار و رسن
هوش مصنوعی: دوستان خوب و مشاوران دلسوز باعث خوشحالی و نعمت در زندگیات میشوند، اما دشمنان و حسودان میتوانند مانند یک خطر جدی باشند که ممکن است به مشکلات و خطرات منجر شوند.