گنجور

شمارهٔ ۶۸

چه جوهر است که ماند به چرخ آینه فام
بدو دهند مگر گونه چرخ و آینه وام
به روی آینه ماند ز روی گونه و رنگ
چنانکه آینه ماند به چرخ آینه فام
اگر در آینه صورت همی توان دیدن
دراو ز چرخ توان دید صورت اجرام
همی خروشد و خود بی دهن به وقت خروش
همی خرامد و خود بی قدم به وقت خرام
به عالم اندر از او شخص را ثبات و حیات
به قالب اندر ازاو روح را توان و قوام
هوا به صحبت او درفشاند از سر و چشم
صبا به قوت او گل دماند از در و بام
چو دور چرخ گهی ایمن است و گاه مخوف
چو جرم ماه گهی ناقص است و گاهی تام
حصول اوست که پر گل کند چمن را روی
حضور اوست که پر در کند صدف را کام
بدو سپرد طبایع منافع ارواح
در او نهاد کواکب مصالح اجسام
نه بی رعایت او تشنه را نجات و نجاح
نه بی عنایت او معده را شراب و طعام
بقای او چو ز بهر بقای ما سبب است
بدان سبب عرب از لفظ ما نهادش نام
ز نام او صفت روی هر که بهره گرفت
به نزد ناموران بهره گیرد از اکرام
بدانکه هست مر او را صفای هفت فلک
شده است جرم لطیفش صلاح هفت اندام
به روز باد چو هفت آسمان نیارامد
وگرچه هفت زمین را بدو بود آرام
به تیغ ماند و تا تیغ را از او ندهند
به معرکه نشود جان ربای خون آشام
فنای آتش از او خیزد و ز بیم فنا
سکندرش طلبید و خضر رسید به کام
اگر میانه او راه خشک یافت کلیم
ز بیم او پسر نوح کوه ساخت مقام
به کربلا چو دهان حسین از او نچشید
همی دهند زبانها یزید را دشنام
اگر حیات و حمامش لقب کنم شاید
که وقت ذوق حیات است و گاه غرق حمام
شگفت نیست گر او را شگفت خواند عقل
بلی شگفت بود جان فزای جان انجام
ایا بدیع صفت جوهری که نشناسد
به واجبی صفتت را خواطر و اوهام
حیات مایی از آن طعم توست طعم حیات
چه خوشتر است به نزد خرد حیات کرام
زبانت و چو در چشم عاشقان آیی
همه ز راز دل عاشقان کنی اعلام
چو بنگرد ز تو بیننده در سیاهی شب
گمان بری که همی بردرد سپیده بام
اگر لباس تو چون آسمان کبود آید
بدان لباس چرا مانده ای برهنه مدام
نشان دهی به بهار و خزان ز لفظ صفت
گهی ز صندل سوده گهی ز نقره خام
گهی قمر ز تو تاری ز پرده های بخار
گهی شمر ز تو روشن به تخته های رخام
چو آسمان همه عالم اسیر کام تواند
چرا محیط زمین گشته ای چو حلقه دام
به چرخ بر شوی از خاک و مرکب تو رخام
تو را که داد چنین قدرت و چنین الهام
چو کامهای صدفها شوند جای درر
ز قطره های لطیف تو چشمهای غمام
ز چشم ابر چو بر خاک بوستان باری
کنی ز لاله و گل عیش دوستان پدرام
میان ابر چرا برق را همی نکشی
اگر کشنده آتش تو بوده ای به سلام
چو باد بر رخ تو عشق باختن گیرد
شود چو سلسله زلف آن مه اصنام
ز صحبت تو رسد هر زمان به حد کمال
جماع باغ خداوند عمده الاسلام
جلال آل نبی صدر شرق مجدالدین
که افتخار نام است و اختیار امام
قوام عدل امامت علی بن جعفر
که بی خلاف خلافت بدو گرفت نظام
گه شرف قدمش را مثابت گردون
گه هنر قلمش را صرامت صمصام
فزوده حرمت او را موافقت افلاک
نموده طاعت او را متابعت ایام
ز بهر نصرت عدلش همیشه حرص و ولوع
به فصل مالش ظلمش همه قعود و قیام
زلفظ او لطف فضل و اقتباس علوم
زدست او شرف کلک و افتخار حسام
کفش کریم و در اکرام او وفای عهود
دلش طبیب و در انعام او شفای سقام
به دست چرخ کند نیکخواه را نصرت
زلفظ هر که دهد بدسگال را دشنام
زهی خصال تو زیباتر از وفای امید
زهی نهاد تو نیکوتر از قضای ذمام
رفیع گشته ز رسمت رسوم را درجات
بلند گشته ز علمت علوم را اعلام
اگر وجود تو و جود تو نبودندی
زمانه فرق نکردی کرام را ز لئام
بر اهل علم ز اعلام تو فریضه شده است
همیشه کردن آغاز سوره الانعام
همی چو روز رود نام تو به شرق و به غرب
همی چو رزق رسد بر تو به خاص و به عام
نداد دور فلک هم رکاب چون تو کریم
ندید چشم جهان هم عنان چون تو همام
سپرد مر سر کلک تو را ستاره عنان
چنانکه داد مراد تو را زمانه زمام
غلام آن سر کلکم که پیش او شده اند
روان صاحب و صابی و ابن مقله غلام
ولوع او به سخا و نشاط او به سخن
بساط او زضیا و غذای او زظلام
سوار عقل و هدایت سوار نطق و بیان
سوار فضل و کفایت سوار علم و کلام
بدوست حرمت شرع و بدوست نصرت تیغ
در اوست فعل سنان و در اوست سهم سهام
مسیرات؟ فلک همچو سیر مرکب تو
که در مصاف تقدم همی کند اقدام
چه مرکبی که مرکب زابر و باد شده است
بر ابر و باد ز رفتار او عتاب و ملام
که دید باد که او را بود عنان و رکاب
که گفت ابر که بر وی نهند زین و لگام
رود چو دیو به یک تک ز کوفه تا کوفن
رسد چو عقل به یک دم ز بصره تا بسطام
اگر به زیر رکاب حسین او بودی
به دست فتح گرفتی عنان لشکر شام
رسید لشکر نوروز و باغ از این لشکر
به صورت دم طاوس گشت و طوق حمام
به سرخ و زرد منقش چراست هفت اقلیم
گر ابرهای بهاری نداشتند اوهام
بر ابر گشت رخ گل چو عارض عفرا
در ابر بود مگر چشم عروه بن حزام
کنون چو لاله به سرخی شده است چون رخ دوست
لب نگار و لب جوی باید و لب جام
ز جام باده طلب کن طرب که بر دل و جان
به فر جام طرب را نکو شود فرجام
ز زحمت گل و سبزه نمی شناسد چشم
که روی سبزه کدام است و روی چرخ کدام
به تیغ باده بباید برید گردن غم
کنون که بید همی تیغ برکشد ز نیام
ز دام غم که رهاند به جز مدام و سماع
همیشه باد سماع و مدام باد مدام
چو روزگار گل و مل رسید بستانیم
زمل نصیب نشاط و ز گل نصیب مشام
زبان لاله اگرچه سخن نداند گفت
به لفظ حال دهد سوی باده خوار پیام
که بلبل ‌آمد و گل را سلام گفت به باغ
ز گل به باده رسانیده به درود و سلام
ز دست ساقی بادام چشم پسته دهان
بخواه باده به وقت شکوفه بادام
ز عمر عیش طلب کن نه گردش شب و روز
ز گل گلاب گرامی بود نه خار و زکام
همان به است که بر روزگار چاشت خوریم
ز پیش آنکه خورد روزگار بر ما شام
تویی ستاره دولت بر آسمان شرف
که خاک پای تو شاید ستاره بهرام
اگر برای تو بودی خروج زید علی
اسیر شام نگشتی به روزگار هشام
تفاخر نسب آن پیمبری که بدو
شرف گرفت صفا و منا و رکن و مقام
به حرمت از همگان حق تری که در قرآن
گوای حرمت توست آیت اولوالارحام
چه حرمت است که از پادشا نیافته ای
زاختصاص خطاب و سلاح و اسب و ستام
شرف تو راست که در جاهلیت و اسلام
نبود جز پدرت را صلاح و صوم و صیام
تو را سزد که کنی فخر بر دو عالم از آنک
گذشتگان تو بودند خلق را حکام
صفات جد تو جبار گفت با موسی
نشان او به همه جاست داده در احکام
مثل زنند که در مهتری عصامی باش
که فضل داد بر اهل عصام نفس عصام
تو هم به نفس بزرگی و هم به اصل شریف
همت کمال عصام است و هم جمال عظام
نه علم بی تو عزیز و نه لفظ بی معنی
نه دهر بی تو تمام و نه دست بی ابهام
الف که الفت اقبال تو طلب نکند
بدو دهد قلم روزگار گوژی لام
بقای تو ز برای صلاح این اقلیم
بسی فریضه تر است از الف در استفهام
رصد که از خلفا و ملوک اثر ماند
به روزگار تو او را پدید شد اتمام
به روزگار تو شد کرده گرچه کرده نگشت
به روزگار امامان مظفر و خیام
وزین ربض که تو را در بنای اوست غرض
صلاح مال خواص و نظام حال عوام
بدو ولایت ترمذ که هست حضرت تو
ز بیم فتنه مسلم شود چو دار سلام
ز بهر مدح تو شاید که زنده گشتندی
در این قران و در این مدت و در این هنگام
ز مادحان عجم عنصری و فردوسی
ز شاعران عرب بحتری و بوتمام
من از نیابت ایشان به قدر و طاقت خویش
همی دهم به ثنا مجلس تو را ابرام
ثنا دلیل بقا گشت و از ثنا مانده ست
خبر ز صاحب و حاتم اثر ز رستم و سام
نه بی بقای تو باشد فراغت دل خلق
نه بی ثنای تو باشد حلاوت لب و کام
فضایل تو ثنای تو را درازی داد
مکن عتاب ز نظم دراز بر نظام
همیشه تا که نبیسد دبیر حکم قضا
حکایت غم و شادی و نام ناقص و تام
دبیر نامه حکم تو باد عمر ازل
طراز نامه جاه تو باد نام دوام
اساس عدل تو محکم به خسرو عالم
بنای قدر تو عالی ز ایزد علام
ز شاعران ثناگوی بر سر تو نثار
زچاکران هوا جوی بر در تو زحام
همت کرامت عز و همت جلالت جاه
زکردگار جهان ذوالجلال والاکرام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه جوهر است که ماند به چرخ آینه فام
بدو دهند مگر گونه چرخ و آینه وام
هوش مصنوعی: چه چیزی می‌تواند وجود داشته باشد که به طور دائمی در آسمان بماند و جلوه‌ای از زیبایی به خود بگیرد، جز چهره‌های آسمان و آینه‌ای که آن را منعکس می‌کند؟
به روی آینه ماند ز روی گونه و رنگ
چنانکه آینه ماند به چرخ آینه فام
هوش مصنوعی: چهره و رنگ او به قدری زیبا و دلنشین است که مانند تصویر در آینه می‌ماند. زیبایی او به قدری درخشان و صاف است که می‌تواند به آینه شباهت داشته باشد، به گونه‌ای که انگار رنگ و شکلش در آینه منعکس شده است.
اگر در آینه صورت همی توان دیدن
دراو ز چرخ توان دید صورت اجرام
هوش مصنوعی: اگر در آینه بتوانی چهره‌ات را ببینی، از آسمان نیز می‌توانی چهره‌های اجرام آسمانی را مشاهده کنی.
همی خروشد و خود بی دهن به وقت خروش
همی خرامد و خود بی قدم به وقت خرام
هوش مصنوعی: او به هنگام فریاد کردن به طور طبیعی و بدون نیاز به زبان خود، صدایی از خود درمی‌آورد و در زمان حرکت، بدون اینکه پاهایش را به جلو بگذارد، به آرامی جلو می‌رود.
به عالم اندر از او شخص را ثبات و حیات
به قالب اندر ازاو روح را توان و قوام
هوش مصنوعی: در این دنیا، وجود انسان از اوثبات و زندگی می‌گیرد و نیز روح انسان از او توان و استحکام پیدا می‌کند.
هوا به صحبت او درفشاند از سر و چشم
صبا به قوت او گل دماند از در و بام
هوش مصنوعی: نسیم در اثر صحبت او به شدت می‌وزد و چشم‌نواز می‌شود، و به لطف او، گل‌ها در همه جا، از در و بام، شکوفا و زیبا شده‌اند.
چو دور چرخ گهی ایمن است و گاه مخوف
چو جرم ماه گهی ناقص است و گاهی تام
هوش مصنوعی: زمانی که چرخ فلک در حال چرخش است، گاهی اوضاع امن و آرام است و گاهی ترسناک و خطرناک. همچنین مانند ماه که گاهی کامل و گاهی ناقص به نظر می‌آید، وضعیت‌ها نیز همیشه ثابت نیستند و تغییر می‌کنند.
حصول اوست که پر گل کند چمن را روی
حضور اوست که پر در کند صدف را کام
هوش مصنوعی: وجود اوست که چمن را از گل پر می‌کند و حضور اوست که صدف را پر از مروارید می‌سازد.
بدو سپرد طبایع منافع ارواح
در او نهاد کواکب مصالح اجسام
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که ویژگی‌ها و خواص طبیعی اجسام به روح‌ها یا ارواح مرتبط است، و ساختار کائنات بر اساس موقعیت ستارگان و سیارات تأثیر زیادی بر این خواص دارد. به عبارتی، اجسام و موجودات تحت تأثیر cosmology یا علم نجوم قرار دارند و این تأثیر در روح آنها نیز نمایان است.
نه بی رعایت او تشنه را نجات و نجاح
نه بی عنایت او معده را شراب و طعام
هوش مصنوعی: برای نجات و موفقیت تشنه، به رعایت او نیاز است و بدون لطف و توجه او، معده نمی‌تواند شراب و غذا را هضم کند.
بقای او چو ز بهر بقای ما سبب است
بدان سبب عرب از لفظ ما نهادش نام
هوش مصنوعی: وجود او به خاطر استمرار زندگی ماست و به همین دلیل عرب نامش را از کلمه ما گرفته است.
ز نام او صفت روی هر که بهره گرفت
به نزد ناموران بهره گیرد از اکرام
هوش مصنوعی: هر کسی که از نام او بهره‌مند شود، به‌ویژه در حضور افراد محترم و نام‌آور، از احترام و کرامت بیشتری برخوردار خواهد شد.
بدانکه هست مر او را صفای هفت فلک
شده است جرم لطیفش صلاح هفت اندام
هوش مصنوعی: بدان که او دارای ویژگی‌های خاصی است که مانند پاکی هفت آسمان می‌باشد و لطافت وجودش به بهبود و سلامت هفت بخش بدنش کمک کرده است.
به روز باد چو هفت آسمان نیارامد
وگرچه هفت زمین را بدو بود آرام
هوش مصنوعی: در این دنیا، اگرچه آسمان‌ها بدون تغییر و آرامش هستند، زمین‌ها به خاطر وجود او به آرامش می‌رسند.
به تیغ ماند و تا تیغ را از او ندهند
به معرکه نشود جان ربای خون آشام
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که تا زمانی که کسی سلاح یا قدرتش را در اختیار دارد، به میدان نبرد نمی‌رود و جانش را به خطر نمی‌اندازد. در واقع، شخص نباید در این موقعیت، خود را در معرض خطر قرار دهد تا زمانی که سلاح و ابزار لازم را در دست دارد.
فنای آتش از او خیزد و ز بیم فنا
سکندرش طلبید و خضر رسید به کام
هوش مصنوعی: آتش از وجود او زایل می‌شود و به خاطر ترس از زوال، اسکندر او را درخواست کرد و خضر به آرزوی او رسید.
اگر میانه او راه خشک یافت کلیم
ز بیم او پسر نوح کوه ساخت مقام
هوش مصنوعی: اگر در میان او، راهی بی آب و علف پیدا شود، کلیم (موسی) به خاطر ترس از او، مانند پسر نوح که کوهی را به عنوان مقام ساخت، عمل می‌کند.
به کربلا چو دهان حسین از او نچشید
همی دهند زبانها یزید را دشنام
هوش مصنوعی: وقتی که حسین در کربلا با زبانش به یزید دشنام نداد، مردم با زبان خودشان او را مورد لعنت و سرزنش قرار دادند.
اگر حیات و حمامش لقب کنم شاید
که وقت ذوق حیات است و گاه غرق حمام
هوش مصنوعی: ممکن است بگویم زندگی و لذت آن مانند یک حمام است؛ گاهی در اوج شادی و لذت زندگی می‌کنیم و گاهی در غرقاب مشکلات و چالش‌ها.
شگفت نیست گر او را شگفت خواند عقل
بلی شگفت بود جان فزای جان انجام
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر عقل او را شگفت‌انگیز بداند، زیرا واقعاً شگفت‌انگیز است و جان‌بخش جان‌ها را به پایان می‌رساند.
ایا بدیع صفت جوهری که نشناسد
به واجبی صفتت را خواطر و اوهام
هوش مصنوعی: آیا خالق و بی‌همتایی وجود دارد که زیبایی و صفات ضروری تو را نشناسد و نتواند به خیال و تصور خود درک کند؟
حیات مایی از آن طعم توست طعم حیات
چه خوشتر است به نزد خرد حیات کرام
هوش مصنوعی: زندگی ما به خاطر طعم توست و طعم زندگی چه شیرین‌تر به نظر می‌رسد در نظر خردمندان.
زبانت و چو در چشم عاشقان آیی
همه ز راز دل عاشقان کنی اعلام
هوش مصنوعی: وقتی تو با زبانت در چشم عاشقان حاضر می‌شوی، تمام秘密 دل آن‌ها را فاش می‌سازی.
چو بنگرد ز تو بیننده در سیاهی شب
گمان بری که همی بردرد سپیده بام
هوش مصنوعی: وقتی کسی به تو نگاه می‌کند، در تاریکی شب گمان می‌کند که در حال تجربه‌ی درد و رنج در سپیده‌دم است.
اگر لباس تو چون آسمان کبود آید
بدان لباس چرا مانده ای برهنه مدام
هوش مصنوعی: اگر لباس تو به رنگ آبی آسمان باشد، پس چرا همچنان برهنه و عریان هستی؟
نشان دهی به بهار و خزان ز لفظ صفت
گهی ز صندل سوده گهی ز نقره خام
هوش مصنوعی: بهار و خزان را با واژه‌ها و توصیف‌های زیبا به تصویر می‌کشی، گاهی با عطر صندل و گاهی با زیبایی نقره‌ای خالص.
گهی قمر ز تو تاری ز پرده های بخار
گهی شمر ز تو روشن به تخته های رخام
هوش مصنوعی: گاه قمر مانند تو در پشت ابرها پنهان می‌شود و گاه مانند تو به روشنی بر روی سنگ‌های مرمر نمایان می‌گردد.
چو آسمان همه عالم اسیر کام تواند
چرا محیط زمین گشته ای چو حلقه دام
هوش مصنوعی: اگر آسمان، همه جهان را تحت کنترل خود دارد، پس دلیل چیست که زمین، مانند حلقه دام، به تو محدود شده است؟
به چرخ بر شوی از خاک و مرکب تو رخام
تو را که داد چنین قدرت و چنین الهام
هوش مصنوعی: اگر از خاک برخیزی و بر مرکب سوار شوی، بدان که این قدرت و الهام را به تو چه کسی داده است.
چو کامهای صدفها شوند جای درر
ز قطره های لطیف تو چشمهای غمام
هوش مصنوعی: وقتی که خواسته‌ها و آرزوهای دل به تحقق می‌پیوندند، مانند این است که در دل صدف‌ها، مرواریدهایی گرانبها شکل می‌گیرد. این مرواریدها از قطره‌های لطیف و زیبا مانند اشک‌های شادمانی سرچشمه می‌گیرند.
ز چشم ابر چو بر خاک بوستان باری
کنی ز لاله و گل عیش دوستان پدرام
هوش مصنوعی: وقتی ابر از آسمان بر زمین باغ باران می‌بارد، دوستانم از زیبایی و خوشبوئی گل‌ها و لاله‌ها لذت می‌برند.
میان ابر چرا برق را همی نکشی
اگر کشنده آتش تو بوده ای به سلام
هوش مصنوعی: چرا در میان ابرها برق را نمی‌زنی، اگر تو موجب آتش‌افروزی بوده‌ای؟
چو باد بر رخ تو عشق باختن گیرد
شود چو سلسله زلف آن مه اصنام
هوش مصنوعی: وقتی عشق مانند باد بر چهره‌ات می‌وزد، می‌شود مانند زنجیره‌ای از موهای آن ماه زیبا.
ز صحبت تو رسد هر زمان به حد کمال
جماع باغ خداوند عمده الاسلام
هوش مصنوعی: هر بار که با تو سخن می‌گویم، به کمال و تمامیت می‌رسم؛ چنان‌که باغی که پر از زیبایی‌ها و نعمت‌هاست.
جلال آل نبی صدر شرق مجدالدین
که افتخار نام است و اختیار امام
هوش مصنوعی: جلال آل نبی، شخصیتی برجسته از شرق و دارای مقام عالی و افتخار در نام و قدرت رهبری امام است.
قوام عدل امامت علی بن جعفر
که بی خلاف خلافت بدو گرفت نظام
هوش مصنوعی: علی بن جعفر که به عنوان امامت و رهبری در جامعه معرفی شده، نظم و قوام در عدل و انصاف را برقرار کرد و بدون هیچ گونه تردیدی، مسئولیت خلافت را بر عهده گرفت.
گه شرف قدمش را مثابت گردون
گه هنر قلمش را صرامت صمصام
هوش مصنوعی: گاه شرف و ارزش قدم او بر قله‌های آسمان است و گاه توانایی و مهارت قلم او همچون شمشیر تیز و برنده است.
فزوده حرمت او را موافقت افلاک
نموده طاعت او را متابعت ایام
هوش مصنوعی: با افزایش عظمت او، آسمان‌ها نیز به او احترام می‌گذارند و پیروی از او را زمانه نیز از خود نشان می‌دهد.
ز بهر نصرت عدلش همیشه حرص و ولوع
به فصل مالش ظلمش همه قعود و قیام
هوش مصنوعی: برای کمک به پیروزی حق همیشه تلاش و اشتیاق دارد، اما در برابر ناعدالتی و ظلم، مردم همیشه در حال ایستادگی و نبرد هستند.
زلفظ او لطف فضل و اقتباس علوم
زدست او شرف کلک و افتخار حسام
هوش مصنوعی: از کلام او چیزی شیرین و پرمهر می‌رسد و علم و دانشی که از او به‌دست می‌آید، سبب نیکنامی و افتخار می‌شود.
کفش کریم و در اکرام او وفای عهود
دلش طبیب و در انعام او شفای سقام
هوش مصنوعی: کفش کریم نشان دهنده احترام و بزرگی اوست و وفاداری او به عهد و پیمان‌هاست. دل او مانند یک پزشک است که دردها را درمان می‌کند و نعمت‌هایش به عنوان دارو برای بیماری‌ها به شمار می‌رود.
به دست چرخ کند نیکخواه را نصرت
زلفظ هر که دهد بدسگال را دشنام
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت، به نیکی و خوبی از کسی که خیر خواه است حمایت می‌کند، در حالی که هر که بدی کند و بداندیش باشد، به او آسیب خواهد رسید.
زهی خصال تو زیباتر از وفای امید
زهی نهاد تو نیکوتر از قضای ذمام
هوش مصنوعی: ویژگی‌های تو بسیار زیباست، وفاداری‌ات از امید فراتر می‌رود و شخصیت تو، بهتر از سرنوشت و تقدیر است.
رفیع گشته ز رسمت رسوم را درجات
بلند گشته ز علمت علوم را اعلام
هوش مصنوعی: با شکوه و زیبایی تو، آداب و رسوم به عالی‌ترین درجات رسیده است و دانش تو، علم را به اوج خود رسانده است.
اگر وجود تو و جود تو نبودندی
زمانه فرق نکردی کرام را ز لئام
هوش مصنوعی: اگر تو وجود نداشتی، دنیا هیچ تفاوتی بین انسان‌های خوب و بد قائل نمی‌شد.
بر اهل علم ز اعلام تو فریضه شده است
همیشه کردن آغاز سوره الانعام
هوش مصنوعی: بر کسانی که علم دارند واجب است همیشه شروع کردن با سوره انعام را رعایت کنند.
همی چو روز رود نام تو به شرق و به غرب
همی چو رزق رسد بر تو به خاص و به عام
هوش مصنوعی: همچنان که روز روشن می‌شود، نام تو در شرق و غرب منتشر می‌شود و مانند روزی که به همه می‌رسد، نعمت و جود تو نیز به خاص و عام می‌رسد.
نداد دور فلک هم رکاب چون تو کریم
ندید چشم جهان هم عنان چون تو همام
هوش مصنوعی: زمانه هیچگاه کسی مانند تو را در کنار خود نداشته و چشمان دنیا هیچ‌گاه کسی چون تو را نمی‌بیند.
سپرد مر سر کلک تو را ستاره عنان
چنانکه داد مراد تو را زمانه زمام
هوش مصنوعی: به تو می‌سپارم پیشرفت و نیکی‌ات را، مانند ستاره‌ای که هدایت می‌کند. همچنین، به تو می‌سپارم که زمان همواره خواسته‌هایت را برآورده کند و به تو راه را نشان دهد.
غلام آن سر کلکم که پیش او شده اند
روان صاحب و صابی و ابن مقله غلام
هوش مصنوعی: من بنده و خدمتگزار کسی هستم که پیش او، بزرگانی چون صاحب اقبال و صابی و ابن مقله نیز در حال خدمت و اطاعت هستند.
ولوع او به سخا و نشاط او به سخن
بساط او زضیا و غذای او زظلام
هوش مصنوعی: او در سخاوتش مانند یک بساط پر از نعمت است و شادابی‌اش در گفتار او نمایان می‌شود، درحالی‌که مایه‌ی زندگی‌اش از زیبایی و خوشبختی و خوراکش از روشنی و امید برمی‌خیزد.
سوار عقل و هدایت سوار نطق و بیان
سوار فضل و کفایت سوار علم و کلام
هوش مصنوعی: کسی که بر مرکب دانایی و راهنمایی سوار است، بر مرکب سخن و گفتار، بر مرکب فضیلت و شایستگی، و همچنین بر مرکب علم و کلام نیز سوار است.
بدوست حرمت شرع و بدوست نصرت تیغ
در اوست فعل سنان و در اوست سهم سهام
هوش مصنوعی: به دوستان احترام به قوانین دین و حمایت با شمشیر در وجود آنهاست؛ در آنان هنر جنگجویی و سهمی از تقسیم غنایم نیز وجود دارد.
مسیرات؟ فلک همچو سیر مرکب تو
که در مصاف تقدم همی کند اقدام
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به مقایسه حرکت و پیشرفت انسان با حرکت یک اسب در میدان نبرد می‌پردازد. او می‌گوید که مانند فلک و آسمان، انسان نیز با شجاعت و اراده به طرف جلو حرکت می‌کند و در مقابل چالش‌ها و مشکلات از خود پیشرفت و اقدام نشان می‌دهد. در واقع، این ابراز قدرت و توانایی در رویارویی با چالش‌های زندگی را توصیف می‌کند.
چه مرکبی که مرکب زابر و باد شده است
بر ابر و باد ز رفتار او عتاب و ملام
هوش مصنوعی: چه وسیله‌ی نقلیه‌ای که به واسطه‌ی زبر بودن و تند‌و‌تند بودنش، بر روی ابرها و در میان بادها حرکت می‌کند، و رفتار او موجب عتاب و ملامت شده است.
که دید باد که او را بود عنان و رکاب
که گفت ابر که بر وی نهند زین و لگام
هوش مصنوعی: باد دید که او (ابر) کنترل و هدایت (عنان و رکاب) را در دست دارد و به همین دلیل به او گفت که بر او زین و لگام بگذارند، یعنی او را مهار کنند.
رود چو دیو به یک تک ز کوفه تا کوفن
رسد چو عقل به یک دم ز بصره تا بسطام
هوش مصنوعی: رود مانند دیو، با یک حرکت از کوفه به کوفن می‌رسد و عقل نیز با یک لحظه از بصره به بسطام می‌آید.
اگر به زیر رکاب حسین او بودی
به دست فتح گرفتی عنان لشکر شام
هوش مصنوعی: اگر در کنار حسین بودی و در سپاه او می‌جنگیدی، می‌توانستی به پیروزی بر لشکر شام دست پیدا کنی.
رسید لشکر نوروز و باغ از این لشکر
به صورت دم طاوس گشت و طوق حمام
هوش مصنوعی: لشکر نوروز رسید و باغ به زیبایی دم طاووس تبدیل شد و مانند طوقی بر گردن حمام جلوه‌گری کرد.
به سرخ و زرد منقش چراست هفت اقلیم
گر ابرهای بهاری نداشتند اوهام
هوش مصنوعی: به خاطر وجود ابرهای بهاری، زمین با رنگ‌های سرخ و زرد زیبا و پر از نقش و نگار شده است. اگر این ابرها نبودند، این زیبایی به وجود نمی‌آمد.
بر ابر گشت رخ گل چو عارض عفرا
در ابر بود مگر چشم عروه بن حزام
هوش مصنوعی: بر روی ابر، چهره گل مانند صورت زیبا و خیره‌کننده‌ای است. آیا آن در ابر بود؟ مگر اینکه چشم عروه بن حزام این زیبایی را دید.
کنون چو لاله به سرخی شده است چون رخ دوست
لب نگار و لب جوی باید و لب جام
هوش مصنوعی: اکنون همانند لاله که به سرخی درآمده، چهره دوست نیز زیبا و دلربا است. بنابراین، باید محبتش را همچون لب جوی و جام در آغوش بگیرم و از آن بهره‌مند شوم.
ز جام باده طلب کن طرب که بر دل و جان
به فر جام طرب را نکو شود فرجام
هوش مصنوعی: از جام شراب شادی را طلب کن، زیرا این شادی بر دل و جان اثر می‌گذارد و نتیجه‌اش پایان خوبی برای زندگی خواهد بود.
ز زحمت گل و سبزه نمی شناسد چشم
که روی سبزه کدام است و روی چرخ کدام
هوش مصنوعی: چشم از روی زحمت گل و سبزه هیچ چیز نمی‌بیند، فرق بین روی سبزه و روی آسمان را نمی‌داند.
به تیغ باده بباید برید گردن غم
کنون که بید همی تیغ برکشد ز نیام
هوش مصنوعی: اکنون که غم در حال آزار ماست، باید با نوشیدن شراب به آن پایان دهیم، زیرا بید در حال تیز کردن تیغ خود است و آماده حمله است.
ز دام غم که رهاند به جز مدام و سماع
همیشه باد سماع و مدام باد مدام
هوش مصنوعی: غمی که گرفتار آن هستیم، تنها با سرود و رقص می‌توانیم رهایی پیدا کنیم. همیشه باید در حال رقص و سرود باشید تا از این غم رهایی یابید.
چو روزگار گل و مل رسید بستانیم
زمل نصیب نشاط و ز گل نصیب مشام
هوش مصنوعی: زمانی که بهاری زیبا و خوشبو فرارسد، ما نیز باید از زیبایی‌های طبیعت بهره‌مند شویم و از عطر گل‌ها لذت ببریم.
زبان لاله اگرچه سخن نداند گفت
به لفظ حال دهد سوی باده خوار پیام
هوش مصنوعی: اگرچه زبان لاله نمی‌تواند صحبت کند، اما به طرز خاصی حال و هوای خود را به می‌نوشان منتقل می‌کند.
که بلبل ‌آمد و گل را سلام گفت به باغ
ز گل به باده رسانیده به درود و سلام
هوش مصنوعی: بلبل به باغ آمد و به گل سلام کرد و از طرف گل، پیامی به باده فرستاد و او را نیز درود و سلام گفت.
ز دست ساقی بادام چشم پسته دهان
بخواه باده به وقت شکوفه بادام
هوش مصنوعی: از دست ساقی، با چشم‌هایی چون بادام و دهانی مانند پسته، از او بخواه که در زمان شکوفه‌های بادام، نوشیدنی‌اش را به تو بدهد.
ز عمر عیش طلب کن نه گردش شب و روز
ز گل گلاب گرامی بود نه خار و زکام
هوش مصنوعی: از زندگی‌ات بهره‌برداری کن و به سر و صدای گذر زمان توجه نکن. زیبایی و لذت زندگی مثل گل و عطر آن ارزشمند است، نه مانند خار و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید.
همان به است که بر روزگار چاشت خوریم
ز پیش آنکه خورد روزگار بر ما شام
هوش مصنوعی: بهتر است در زندگی از فرصت‌ها بهره ببریم و قبل از این که مشکلات و ناکامی‌ها بر ما غلبه کنند، خودمان دستی به کار بزنیم و از زمان استفاده کنیم.
تویی ستاره دولت بر آسمان شرف
که خاک پای تو شاید ستاره بهرام
هوش مصنوعی: تو همچون ستاره‌ای هستی که در آسمان مقام و شرف می‌درخشد و ممکن است که خاک زیر پای تو، ستاره‌ای ارزشمند مثل ستاره بهرام باشد.
اگر برای تو بودی خروج زید علی
اسیر شام نگشتی به روزگار هشام
هوش مصنوعی: اگر نمی‌بود که زید برای تو قیام کرده باشد، علی در زمان هشام به اسیری در شام نمی‌افتاد.
تفاخر نسب آن پیمبری که بدو
شرف گرفت صفا و منا و رکن و مقام
هوش مصنوعی: افتخار به نسل و نسب پیامبری که با او، برتری و عظمت صفا و منا و رکن و مقام به وجود آمد.
به حرمت از همگان حق تری که در قرآن
گوای حرمت توست آیت اولوالارحام
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و مقام والای تو، از سایرین ارزش بیشتری داری و قرآن نیز به این حرمت و مقام تو اشاره کرده است.
چه حرمت است که از پادشا نیافته ای
زاختصاص خطاب و سلاح و اسب و ستام
هوش مصنوعی: چه احترامی باید داشته باشی که از پادشاه چیزی جز لقب خاص، سلاح، اسب و جواهرات نداشته‌ای؟
شرف تو راست که در جاهلیت و اسلام
نبود جز پدرت را صلاح و صوم و صیام
هوش مصنوعی: شرف و اصالت تو این است که در زمان جاهلیت و اسلام، تنها پدرت بود که در عبادت و دیانت مشهور بود و دیگران در آن زمان این ویژگی را نداشتند.
تو را سزد که کنی فخر بر دو عالم از آنک
گذشتگان تو بودند خلق را حکام
هوش مصنوعی: بله، تو می‌توانی به خود ببالید و بر تمام دنیا فخر بفروشی، چرا که نیاکان تو در گذشته، قدرت و مدیریت بر مردم را داشته‌اند.
صفات جد تو جبار گفت با موسی
نشان او به همه جاست داده در احکام
هوش مصنوعی: ویژگی‌های جد تو، که صاحب عظمت است، به موسی گفته شد که نشانه‌های او در همه جا وجود دارد و در قوانین نیز نمایان است.
مثل زنند که در مهتری عصامی باش
که فضل داد بر اهل عصام نفس عصام
هوش مصنوعی: در اینجا به تمثیلی اشاره شده است که به مانند زنی می‌ماند که در مقام بالایی قرار دارد و بر دیگران علم و فضیلت می‌بخشد. به عبارتی، این شخص با فضیلت و دانش خود، دیگران را تحت تأثیر قرار داده و به آنها کمک می‌کند.
تو هم به نفس بزرگی و هم به اصل شریف
همت کمال عصام است و هم جمال عظام
هوش مصنوعی: تو هم از نظر روحی بزرگ و هم از نظر اصالت نیکو هستی؛ همت تو به کمال و زیبایی در جسم و روح اشاره دارد.
نه علم بی تو عزیز و نه لفظ بی معنی
نه دهر بی تو تمام و نه دست بی ابهام
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، دانش ارزش ندارد و کلمات بی‌معنا می‌شوند. نه زندگی کامل است و نه عمل بدون هدف است.
الف که الفت اقبال تو طلب نکند
بدو دهد قلم روزگار گوژی لام
هوش مصنوعی: اگر الفتی از طرف تو دربارهٔ اقبال و روزگار وجود نداشته باشد، نباید انتظار داشته باشی که کلمات یا حوادث خوشایند به سوی تو بیایند. زندگی و روزگار بر اساس ارتباط و محبت شکل می‌گیرد، پس اگر روابطی نداشته باشی، نمی‌توانی به چیزهای خوب دست یابی.
بقای تو ز برای صلاح این اقلیم
بسی فریضه تر است از الف در استفهام
هوش مصنوعی: حضور و وجود تو برای بهبود وضعیت این سرزمین از هر چیز دیگری مهم‌تر و ضروری‌تر است.
رصد که از خلفا و ملوک اثر ماند
به روزگار تو او را پدید شد اتمام
هوش مصنوعی: نگاه کن که از خلفا و پادشاهان گذشته چه نشانه‌هایی باقی مانده است، و در زمان تو تکمیل و روشن شده است.
به روزگار تو شد کرده گرچه کرده نگشت
به روزگار امامان مظفر و خیام
هوش مصنوعی: در این زمان، اگرچه کارها به خوشی پیش نمی‌روند، اما در زمان امامان موفق و خیام هم همین‌طور بود.
وزین ربض که تو را در بنای اوست غرض
صلاح مال خواص و نظام حال عوام
هوش مصنوعی: در این محل که تو در آن قرار داری، هدف از ساخت آن، بهبود وضع مالی افراد خاص و ساماندهی اوضاع عمومی مردم است.
بدو ولایت ترمذ که هست حضرت تو
ز بیم فتنه مسلم شود چو دار سلام
هوش مصنوعی: به ترمذ برو که در آنجا وجود تو مانع فتنه و آشوب می‌شود، مانند خانه‌ای که در آن صلح و آرامش برقرار است.
ز بهر مدح تو شاید که زنده گشتندی
در این قران و در این مدت و در این هنگام
هوش مصنوعی: شاید به خاطر ستایش تو، افرادی در این زمان و در این دوره زنده شده‌اند.
ز مادحان عجم عنصری و فردوسی
ز شاعران عرب بحتری و بوتمام
هوش مصنوعی: در بین ستایش‌گران فارسی‌زبان، عنصرالمعالی و فردوسی هستند و در میان شاعران عرب، بحتری و ابوطالب قرار دارند.
من از نیابت ایشان به قدر و طاقت خویش
همی دهم به ثنا مجلس تو را ابرام
هوش مصنوعی: من به اندازه توان خود از طرف آنان، با ایراد ستایش به تو در این مجلس، حمایت و پشتیبانی می‌کنم.
ثنا دلیل بقا گشت و از ثنا مانده ست
خبر ز صاحب و حاتم اثر ز رستم و سام
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید، نشانه‌ای از استمرار و تداوم شده و نه تنها از این ستایش، خبری از صاحب‌نظران نیست، بلکه ردپایی از شخصیت‌های بزرگ تاریخ مانند حاتم و رستم و سام نیز باقی نمانده است.
نه بی بقای تو باشد فراغت دل خلق
نه بی ثنای تو باشد حلاوت لب و کام
هوش مصنوعی: دل مردم هرگز بدون وجود تو آرام نمی‌گیرد و لذت و شیرینی کلام و لب‌ها نیز بدون اینکه نام تو بر زبان بیاید، نخواهد بود.
فضایل تو ثنای تو را درازی داد
مکن عتاب ز نظم دراز بر نظام
هوش مصنوعی: فضایل تو باعث شده که ستایش تو بسیار طولانی شود، پس از سرزنش و انتقاد نسبت به طولانی شدن این نظم بپرهیز.
همیشه تا که نبیسد دبیر حکم قضا
حکایت غم و شادی و نام ناقص و تام
هوش مصنوعی: در زندگی، تا زمانی که نویسنده سرنوشت را نمی‌نویسد، داستان‌های شادی و غم و همچنین نام‌های ناتمام و کامل وجود دارد.
دبیر نامه حکم تو باد عمر ازل
طراز نامه جاه تو باد نام دوام
هوش مصنوعی: نویسنده نامه، فرمان تو باشد و عمر ابدی، نشانگر شأن و مقام تو گردد.
اساس عدل تو محکم به خسرو عالم
بنای قدر تو عالی ز ایزد علام
هوش مصنوعی: بنیاد انصاف تو به اندازه‌ای محکم است که به عنوان پادشاه جهان شناخته می‌شوی و مقام تو به اندازه‌ای بلند است که از سوی خداوند مشخص شده است.
ز شاعران ثناگوی بر سر تو نثار
زچاکران هوا جوی بر در تو زحام
هوش مصنوعی: از شاعران ستایشگر برای تو نثار می‌شود و جمعی از دلباختگان در هوای تو، در ورودی‌ات شلوغی به پا کرده‌اند.
همت کرامت عز و همت جلالت جاه
زکردگار جهان ذوالجلال والاکرام
هوش مصنوعی: عزم و اراده قوی منبع عظمت و احترام است و بزرگی و شکوه آن از طرف پروردگار جهانیان، که خود دارای عظمت و کرامت است، نشأت می‌گیرد.