گنجور

شمارهٔ ۶۷

بستد ز من آن پسته‌دهن دل به دو بادام
از پسته و بادام که سازد به از او دام؟,
چون پسته گشادم دهن اندر صفت او
باشد که به من بگذرد آن چشم چو بادام
تا ننگرد این دیده در آن روی چو خورشید
چون چرخ نبینند مرا ساعتی آرام
گر در نگرم هیچ بدان عارض چون ماه
دیده دَمَدم همچو سپهر از همه اندام
گویی ز نخست آن که همی حرف سخن ساخت
از قد وی و پشت من آورد الف لام
زنده نشوم تا ز لبش نشنوم آواز
گویی لب او عیسی مریم شد و من سام
دربارهٔ لعل از لب نوشینْش نشان است
زین است که پیوسته بود در کف من جام
بر لفظ نرانم صفت عارضش ایراک
جویم ز جمال رخ او تازه و پدرام
همواره دلم خانهٔ عشق است و روا باد
هر چند کش از آتش و آب است در و بام
گویند که هر چیز به هنگام بود خوش
ای عشق چه چیزی که خوشی در همه هنگام
در نعت تو ناچیز شود فکرت و تمییز
چون در هنر صدر اجل خاطر و اوهام
مجدالدین فخر شرف و تاج معالی
عالم شرف الساده علی عمده اسلام
برهان همه آل نبی صدر شریعت
صدر همه اولاد علی صاحب صمصام
دولت به وی آراسته چون ملک به انصاف
ملت به وی افروخته چون چرخ به اجرام
نزد نسب عالی او هر نسبی پست
پیش سخن پختهٔ او هرسخنی خام
بی حشمت او دولت چون باد بود تند
بی دولت او حشمت چون خاک بود رام
آنجا که نخواهد نکند دست قدر کار
وآنجا که نگوید ننهد پای قضا گام
بی او نرسد خلق به اعزاز و به اجلال
جز وی ندهد راه به انعام و به اکرام
ای بار خدایی که ببخشید جهان را
همچون پدر و جد به تو بخشندهٔ اقسام
بر جد تو گر نام نبوّت نشدی ختم
جز بر تو پس از وی به سزا نامدی این نام
از باس تو و رفق تو رنج آمد و راحت
وز نهی تو و امر تو نقض آید و ابرام
بر خاک زمین حلم تو را مایهٔ تقدیم
بر چرخ برین رای تو را پایهٔ اقدام
ضرغام کند پرورش مهر تو روباه
روباه کند سرزنش کین تو ضرغام
در دفتر حکمت سخنت صدر سخن‌هاست
تا لاجرم آمد قلمت صاحب اقلام
سِرّ خرد از نقطه فهم تو برون نیست
زان خواند خرد فهم تو را سید افهام
دریا نبود با کرم و جود تو هرگز
ناقص نبود با شرف و منزلت تام
آنجا که نباشد شرف نام تو حاصل
مدحت همه هجو است و ستایش همه دشنام
گر عقد کند عقل حساب همه سادات
از نام تو خنصر بود از غیر تو ابهام
در جز تو نباشد شرف و قدر تو هرگز
زیرا نبود مرتبت وحی در الهام
با تو به بزرگی نبود جز تو برابر
دانند بزرگان که نه چون صبح بود شام
در طالع سعد تو بود قوت افلاک
آری و در ارواح بود قوت اجسام
مقهور به جود تو بود انفس و آفاق
مامور به نام تو شود انجم و احکام
آز از شرف جود تو پرداخته عالم
دین از شرف جد تو افراخته اعلام
گویند که نمّام نکونام نباشد
کلک تو نکونام چرا آمد و نمّام
بی آلت رفتار رسانندهٔ اخبار
بی آلت گفتار گزارندهٔ پیغام
گر روشن از او شد فلک دولت و دانش
در آب و گل تیره چرا باشد مادام
ای یافته فرجام سخا از دلت و آغاز
ایمن شده آغاز معالیت ز فرجام
چون حاتم ایامی و این نادره حالی است
من بنده در ایام تو ناشاکر از ایام
کردار نکو وام بود بر همه احرار
پس هست ز انعام خداوند مرا وام
تا از دهن خلق ثنا زاید و مدحت
تا از روش چرخ شهور آید و اعوام
بادا روش چرخ تو را بنده مطواع
بادا دهن خلق ز تو شاکر انعام
هر عیش که خوشتر به جهان حظ تو آن عیش
هر کام که بهتر ز فلک قسم تو آن کام
هموار ندیم دل تو شادیِ بی‌غم
پیوسته حریف کف تو جام غم‌انجام

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بستد ز من آن پسته‌دهن دل به دو بادام
از پسته و بادام که سازد به از او دام؟,
هوش مصنوعی: کس دل من را به پسته‌ای که در دهنش دارد، می‌فریبد. او به دو بادام اشاره می‌کند که از این پسته و بادام، چیزی بهتر نمی‌توان درست کرد.
چون پسته گشادم دهن اندر صفت او
باشد که به من بگذرد آن چشم چو بادام
هوش مصنوعی: زمانی که دهنم را باز می‌کنم، توصیف او در ذهنم می‌آید، به طوری که وقتی به من نگاه می‌کند، چشمانش مانند بادام زیبا و دلرباست.
تا ننگرد این دیده در آن روی چو خورشید
چون چرخ نبینند مرا ساعتی آرام
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشمانم به آن چهره نورانی نگردند، مانند خورشید در آسمان، آرامش نخواهم داشت و نمی‌توانم خود را برای لحظه‌ای بیابم.
گر در نگرم هیچ بدان عارض چون ماه
دیده دَمَدم همچو سپهر از همه اندام
هوش مصنوعی: اگر به آن چهره نگاه کنم، چون ماه روشن و زیباست. در آن زمان، تمام وجودم مانند آسمان پر از ستاره می‌شود.
گویی ز نخست آن که همی حرف سخن ساخت
از قد وی و پشت من آورد الف لام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد از زمان آغاز گفتار و سخن گفتن، قد و قامت او و قامت من به هم پیوند خورده و ارتباطی نزدیک دارند.
زنده نشوم تا ز لبش نشنوم آواز
گویی لب او عیسی مریم شد و من سام
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم زنده بمانم مگر اینکه از لب او آواز بشنوم؛ لب او مانند عیسی مریم می‌ماند و من در اینجا به مثابه سام هستم.
دربارهٔ لعل از لب نوشینْش نشان است
زین است که پیوسته بود در کف من جام
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشش لب‌های شیرین او، همیشه یک جام در دست من وجود دارد که نشان از لعل او دارد.
بر لفظ نرانم صفت عارضش ایراک
جویم ز جمال رخ او تازه و پدرام
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از صفات زیبای او سخن بگویم، زیرا به زیبایی چهره‌اش نگاه می‌کنم و همه چیز را فراموش می‌کنم.
همواره دلم خانهٔ عشق است و روا باد
هر چند کش از آتش و آب است در و بام
هوش مصنوعی: دل من همیشه محلی برای عشق بوده است و این احساس درست است حتی اگر از آتش و آب ساخته شده باشد.
گویند که هر چیز به هنگام بود خوش
ای عشق چه چیزی که خوشی در همه هنگام
هوش مصنوعی: می‌گویند که هر چیزی در زمان مناسب خود خوشایند است. ای عشق، چه چیزی وجود دارد که در تمام زمان‌ها خوشایند نباشد؟
در نعت تو ناچیز شود فکرت و تمییز
چون در هنر صدر اجل خاطر و اوهام
هوش مصنوعی: در ستایش تو، فکر و اندیشه من بی‌اهمیت می‌شود، شبیه به آنکه در هنر بزرگ‌ترین یادآوری‌ها و خیال‌ها در برابر تو هیچ‌ارزشی ندارند.
مجدالدین فخر شرف و تاج معالی
عالم شرف الساده علی عمده اسلام
هوش مصنوعی: مجدالدین، کسی است که افتخار و بزرگی را در عالم علم و نیکوکاری به دوش می‌کشد و در میان بزرگان اسلام مقام ویژه‌ای دارد.
برهان همه آل نبی صدر شریعت
صدر همه اولاد علی صاحب صمصام
هوش مصنوعی: این بیت درباره شخصی صحبت می‌کند که نماینده و مدافع اهل بیت پیامبر است و به عنوان الگوی درخشان در میان اولاد حضرت علی شناخته می‌شود که شمشیر زندگی و حق را در دست دارد. او در مقام و منزلت بالایی قرار دارد و به نوعی نشانه‌ی شرافت و هنجار در بین خانواده‌ی پیامبر است.
دولت به وی آراسته چون ملک به انصاف
ملت به وی افروخته چون چرخ به اجرام
هوش مصنوعی: خوشبختی و نعمت به او مانند زیبایی و انصاف یک پادشاه است و جامعه‌ای که به او تعلق دارد مانند آسمان روشن و درخشان به سبب اجرام آسمانی است.
نزد نسب عالی او هر نسبی پست
پیش سخن پختهٔ او هرسخنی خام
هوش مصنوعی: نسبت به جایگاه والای او، هر نسبتی بی‌ارزش و پست است. و در مقایسه با سخن عمیق و پخته او، هر سخنی به نظر خام و ناپخته می‌رسد.
بی حشمت او دولت چون باد بود تند
بی دولت او حشمت چون خاک بود رام
هوش مصنوعی: وقتی او بی‌حیا و بی‌احترام باشد، قدرتش مانند باد تند و بی‌ثبات است. اما زمانی‌که او بدون قدرت باشد، احترامش آرام و بی‌دردسر مانند خاک می‌شود.
آنجا که نخواهد نکند دست قدر کار
وآنجا که نگوید ننهد پای قضا گام
هوش مصنوعی: در جایی که تقدیر نخواهد، هیچ کار انجام نمی‌شود و در جایی که سرنوشت چیزی را مقرر نکرده باشد، قدم‌گذارده نخواهد شد.
بی او نرسد خلق به اعزاز و به اجلال
جز وی ندهد راه به انعام و به اکرام
هوش مصنوعی: بدون او، هیچ کس به مقام و بزرگی نخواهد رسید و جز او، راهی به بخشش و احترام وجود ندارد.
ای بار خدایی که ببخشید جهان را
همچون پدر و جد به تو بخشندهٔ اقسام
هوش مصنوعی: ای خداوندی که همچون پدر و جدی با مهربانی، تمام نعمت‌ها و برکات دنیا را به انسان‌ها می‌بخشی.
بر جد تو گر نام نبوّت نشدی ختم
جز بر تو پس از وی به سزا نامدی این نام
هوش مصنوعی: اگر جد تو به مقام نبوت نرسید، پس پس از او کسی به سزا و شایستگی تو نرسید و به نامی همچون تو نایل نشد.
از باس تو و رفق تو رنج آمد و راحت
وز نهی تو و امر تو نقض آید و ابرام
هوش مصنوعی: از قدرت و اراده تو، هم زحمت به وجود آمد و هم آرامش. از اوامر و نواهی تو، هم چیزهایی نقص می‌شود و هم چیزهایی تثبیت می‌گردد.
بر خاک زمین حلم تو را مایهٔ تقدیم
بر چرخ برین رای تو را پایهٔ اقدام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از صبر و بردباری انسان سخن می‌گوید و نشان می‌دهد که این ویژگی، یک امتیاز ارزشمند است. او همچنین به تصمیمات و اندیشه‌های انسان اشاره می‌کند که پایه‌گذار اقداماتش در زندگی هستند. این دو مفهوم به زیبایی به هم پیوند خورده‌اند و نشان می‌دهند که فرد باید با داشتن صبر و تفکر عمیق، به سوی اهدافش حرکت کند.
ضرغام کند پرورش مهر تو روباه
روباه کند سرزنش کین تو ضرغام
هوش مصنوعی: شجاعت و قدرت تو باعث می‌شود که مهر و عشق‌ات در دل‌ها جای بگیرد و اگر کسی بخواهد تو را سرزنش کند، به مانند روباهی است که از شیر می‌ترسد.
در دفتر حکمت سخنت صدر سخن‌هاست
تا لاجرم آمد قلمت صاحب اقلام
هوش مصنوعی: در دفتر دانش و حکمت، سخنان تو در راس همه حرف‌ها قرار دارد، تا جایی که قلم تو به عنوان یک نویسنده معتبر و صاحب‌نظر شناخته می‌شود.
سِرّ خرد از نقطه فهم تو برون نیست
زان خواند خرد فهم تو را سید افهام
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره می‌شود که عقل و دانش انسان به نقطه‌ای محدود می‌شود و درک و فهم او می‌تواند تحت تأثیر عوامل مختلف قرار گیرد. به عبارت دیگر، انسان‌ها در فهم و درک مسائل ممکن است به درک عمیق‌تری دست نیابند و افکار و مفاهیم در ذهن آن‌ها شکل می‌گیرد.
دریا نبود با کرم و جود تو هرگز
ناقص نبود با شرف و منزلت تام
هوش مصنوعی: با نیکی و generosity تو، دریا هرگز نمی‌تواند کامل باشد. مقام و منزلت تو نیز هرگز ناقص نمی‌ماند.
آنجا که نباشد شرف نام تو حاصل
مدحت همه هجو است و ستایش همه دشنام
هوش مصنوعی: جایی که نام تو با شرافت همراه نیست، ستایش و مدح کردن بی‌معناست و هرگونه تعریف در واقع بی‌ارزش و دشنام محسوب می‌شود.
گر عقد کند عقل حساب همه سادات
از نام تو خنصر بود از غیر تو ابهام
هوش مصنوعی: اگر عقل به حساب و کتاب بیفتد، تمام سادات را به نام تو می‌شناساند و از غیر تو دچار سردرگمی و ابهام می‌شود.
در جز تو نباشد شرف و قدر تو هرگز
زیرا نبود مرتبت وحی در الهام
هوش مصنوعی: جز تو هیچ‌کس دارای شرافت و ارزش نیست، زیرا مقام وحی بالاتر از الهام است و هیچ چیز دیگری هم‌ردیف و در این مرتبه نمی‌تواند قرار گیرد.
با تو به بزرگی نبود جز تو برابر
دانند بزرگان که نه چون صبح بود شام
هوش مصنوعی: با تو هیچ کسی به بزرگی تو برابری نمی‌کند، زیرا بزرگان تنها تو را می‌شناسند و نمی‌توان تو را با دیگران مقایسه کرد، همان‌طور که صبح را نمی‌توان به شام تشبیه کرد.
در طالع سعد تو بود قوت افلاک
آری و در ارواح بود قوت اجسام
هوش مصنوعی: در سرنوشت تو، نیروی ستارگان و آسمان‌ها وجود دارد و همچنین در روح‌ها، نیروی جسم‌ها نیز نهفته است.
مقهور به جود تو بود انفس و آفاق
مامور به نام تو شود انجم و احکام
هوش مصنوعی: تمام موجودات و جهانیان تحت تاثیر سخاوت و generosity تو هستند و هر چه در آسمان و زمین وجود دارد، به نام تو و به خاطر تو رشد و شکل می‌گیرد.
آز از شرف جود تو پرداخته عالم
دین از شرف جد تو افراخته اعلام
هوش مصنوعی: شرافت و بزرگی تو باعث شده که دین به اوج برسد و نشانه‌های آن در دنیا به وضوح دیده شود.
گویند که نمّام نکونام نباشد
کلک تو نکونام چرا آمد و نمّام
هوش مصنوعی: می‌گویند که نام خوب بد نیست، پس چرا قلم تو که کارش را خوب انجام می‌دهد، نام بدی دارد؟
بی آلت رفتار رسانندهٔ اخبار
بی آلت گفتار گزارندهٔ پیغام
هوش مصنوعی: بدون ابزار و وسیله‌ای، نمی‌توان خبر رساند و بدون کلام، نمی‌توان پیامی منتقل کرد.
گر روشن از او شد فلک دولت و دانش
در آب و گل تیره چرا باشد مادام
هوش مصنوعی: اگر آسمان و زمین به واسطه او روشن و پر از حکمت و دانش هستند، پس چرا همچنان در این آب و گل تیره باید بماند؟
ای یافته فرجام سخا از دلت و آغاز
ایمن شده آغاز معالیت ز فرجام
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل سخاوت و بخشش را یافته‌ای و به نتیجه نیکو رسیده‌ای، اکنون در آغاز راه ایمنی و آرامش قرار داری؛ این آغاز، سرآغاز نیک‌بختی توست.
چون حاتم ایامی و این نادره حالی است
من بنده در ایام تو ناشاکر از ایام
هوش مصنوعی: من در زمانه‌ای شگفت‌انگیز زندگی می‌کنم و مانند حاتم طایی، بخشنده و بزرگ‌منش هستم. با این حال، احساس می‌کنم که به‌خاطر نعمتی که در این دوران دارم، قدردان نیستم.
کردار نکو وام بود بر همه احرار
پس هست ز انعام خداوند مرا وام
هوش مصنوعی: عمل نیک و رفتار خوب، بدهی‌ای است بر همه انسان‌های آزاد. بنابراین، من به خاطر لطف و عطای خداوند، این بدهی را دارم.
تا از دهن خلق ثنا زاید و مدحت
تا از روش چرخ شهور آید و اعوام
هوش مصنوعی: برای اینکه مردم درباره‌ات خوب حرف بزنند و ستایش‌ات کنند، باید به‌گونه‌ای رفتار کنی که زمان و روزگار هم به تو احترام بگذارد و نامت را در تاریخ ثبت کند.
بادا روش چرخ تو را بنده مطواع
بادا دهن خلق ز تو شاکر انعام
هوش مصنوعی: باشد که راه و روش تو مورد محبت و تبعیت قرار گیرد و مردم به خاطر نعمت‌هایت، شکرگزار باشند.
هر عیش که خوشتر به جهان حظ تو آن عیش
هر کام که بهتر ز فلک قسم تو آن کام
هوش مصنوعی: هر شادی که در جهان لذت‌بخش‌تر از آن باشد، لذتی است که تو از آن می‌بری و هر آرزویی که بهتر از آنچه در آسمان‌ها تقدیر شده، باشد، آن آرزو متعلق به توست.
هموار ندیم دل تو شادیِ بی‌غم
پیوسته حریف کف تو جام غم‌انجام
هوش مصنوعی: دوست من، دل تو همیشه سرشار از شادی است و هیچ غمی در آن نیست. به همین دلیل، همچون جامی که پر از غم است، برای تو نوشیدنی‌ای مهیا نیست.