گنجور

شمارهٔ ۶۴

دهان خزینه گوهر شده ست و گوش صدف
زنظم و نثر تو ای خواجه امام اجل
گه روایت شعر تو راویان تو را
همه دهان ز گهر باشد و زبان ز عسل
گر آسمان برین خوانمت روا باشد
که هست لفظ تو را رتبت علو زحل
جبل مکان جواهر شده ست و معدن لعل
بدان سبب که تو نسبت کنی همی به جبل
درخت علم تو را از بدایع است ثمر
زمین فضل تو را از نوازل است نزل
شده ست نظم تو با راحت وصول امید
شده ست نثر تو با لذت حصول امل
طراوت غزل وتری ترانه تو
دهد ز خاک نبات و کند ز سنگ رجل
چو خاک خوارم از این روزگار سنگین دل
که خاک وار ندارم به نزد خلق محل
اگر چه لفظ من آمد عیار زر سخن
از این جهان بدل زر شدم چو سیم بدل
از آن قبل که مثل گشته ام به نظم بدیع
همی زنند مرا هر کسی به جای مثل
همیشه چشم خلل سوی حال من نگرد
گمان برم که بدو عاشق آمدست خلل
ز نیکویی است که دل عشق را قبول کند
خلل ز عاشق حال من آمد از چه قبل
بدین جهان و چنین عاشق و چنین معشوق
نگاه دار تو بادا خدای عزوجل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دهان خزینه گوهر شده ست و گوش صدف
زنظم و نثر تو ای خواجه امام اجل
هوش مصنوعی: دهان به خزانه‌ای پر از جواهر تبدیل شده و گوش همانند صدفی است که نظم و نثر تو را می‌شنود ای استاد بزرگ.
گه روایت شعر تو راویان تو را
همه دهان ز گهر باشد و زبان ز عسل
هوش مصنوعی: هر زمان که سخن از شعر تو به میان می‌آید، راویان و گویندگان آنچنان از زیبایی و شیرینی کلمات تو صحبت می‌کنند که گویی دهانشان پر از گوهر و زبانشان آغشته به عسل است.
گر آسمان برین خوانمت روا باشد
که هست لفظ تو را رتبت علو زحل
هوش مصنوعی: اگر آسمان را بر روی این دنیا بنامم، درست است، زیرا کلام تو نشان‌دهنده‌ی مرتبه‌ی عالی و بلندی مانند سیاره‌ی زحل است.
جبل مکان جواهر شده ست و معدن لعل
بدان سبب که تو نسبت کنی همی به جبل
هوش مصنوعی: کوه به خاطر تو به جواهر تبدیل شده و معادن لعل پیدا کرده‌اند، زیرا تو آن را به کوه نسبت می‌دهی.
درخت علم تو را از بدایع است ثمر
زمین فضل تو را از نوازل است نزل
هوش مصنوعی: درخت علم، معرفت و آگاهی‌های گوناگونی را به تو می‌دهد و ثمره‌ای که از زمین کسب می‌کنی، ناشی از فضل و رحمت خاص توست.
شده ست نظم تو با راحت وصول امید
شده ست نثر تو با لذت حصول امل
هوش مصنوعی: نظم تو به آرامش دستیابی به آرزو تبدیل شده و نثر تو با لذت رسیدن به اهداف همراه شده است.
طراوت غزل وتری ترانه تو
دهد ز خاک نبات و کند ز سنگ رجل
هوش مصنوعی: شادی و طراوت شعر به خاطر زیبایی و دلنشینی تو است که مانند گیاهی از خاک بیرون می‌آید و می‌تواند از سختی سنگ نیز عبور کند.
چو خاک خوارم از این روزگار سنگین دل
که خاک وار ندارم به نزد خلق محل
هوش مصنوعی: از شدت رنج و سختی زندگی، به اندازه خاک ذلیل و بی‌مقدار شده‌ام و چون خاک هیچ ارزشی در نظر مردم ندارم.
اگر چه لفظ من آمد عیار زر سخن
از این جهان بدل زر شدم چو سیم بدل
هوش مصنوعی: اگرچه کلمات من به زیبایی طلا هستند، اما از این دنیا به جای طلا، به نقره تبدیل شدم.
از آن قبل که مثل گشته ام به نظم بدیع
همی زنند مرا هر کسی به جای مثل
هوش مصنوعی: قبل از آنکه به هنری متفاوت و نو تبدیل شوم، هر کسی به نوعی مرا با واژه‌های مختلف مورد تمجید و تشبیه قرار می‌دهد.
همیشه چشم خلل سوی حال من نگرد
گمان برم که بدو عاشق آمدست خلل
هوش مصنوعی: همیشه به حال من توجه کن و نگاهت به من باشد، چون فکر می‌کنم که یک عشق خاص به وجود آمده است.
ز نیکویی است که دل عشق را قبول کند
خلل ز عاشق حال من آمد از چه قبل
هوش مصنوعی: از خوبی‌های عشق این است که دل می‌پذیرد، ولی حال من به خاطر عاشق بودنم دچار تغییر شده است و نمی‌دانم این حال از کجا آمده است.
بدین جهان و چنین عاشق و چنین معشوق
نگاه دار تو بادا خدای عزوجل
هوش مصنوعی: خداوندا، این دنیای پر از عشق و معشوقان را برای تو می‌خواهم.