گنجور

شمارهٔ ۶۲

جز با لب نوشین تو نوشم نشود مل
جز با رخ رنگین تو رنگم ندهد گل
هر گه که تامل کنم از روی و لب تو
در چشم من و جان من آیند گل و مل
گر چشم و لبم بی لب و روی تو بمانند
هرگز به گل و مل نکنم نیز تامل
جانا چو لبت لاله ندارند به گرگان
ماها چو رخت سیب نیازند ز آمل
از سیب مرا بی رخ خوب تو تسلی است
با لاله مرا بی لب لعل تو تعلل
بیمارم و جویم ز رخت راه تشفی
ناهارم و خواهم ز لبت وجه تناول
جز بر در تو نگذرم از فرط تشوق
جز در رخ تو ننگرم از بهر تفال
تا عارض تو طوق برآورد چو قمری
عشق تو به من شوق درآورد چو بلبل
بلبل نکند بر رخ گل نوحه و زاری
زان گونه که من بی رخ تو ناله و غلغل
گر صلصل و طاووس نهم نام تو شاید
با زیب چو طاووسی و بی مهر چو صلصل
در کوی وفا گر نکنی عزم توقف
صبر از دل من دور کند عزم ترحل
در دیده مرا هست به روی تو تنزه
در باده مرا باد به بوس تو تنقل
بر مشک رسد زلف تو را ناز و تکبر
بر ماه رود روی تو را کبر و تطاول
زان زلف برانگیخته از سلسله عنبر
زان روی درآویخته از سنبله سنبل
طبعم همه پر مشک شود گاه تفکر
مغزم همه پر ماه شود وقت تخیل
نه جنس تو بینند به خوبی و لطیفی
نه مثل خداوندی به توفیق و تفضل
صدر همه سادات جهان سید مشرق
کارزاق جهان را کف او کرد تکفل
هم کنیت و هم خلق نبی صاحب معراج
هم نسبت و هم نام وصی صاحب دلدل
بعضی است ز پیغمبر و جزوی است ز حیدر
آن جزو که دارد شرف و منزلت کل
بر عقل نهد فکرت صایفش تفاخر
بر چرخ نهد همت عالیش تحمل
اصحاب خرد را به بر اوست توقف
ارباب امل را به در اوست تنزل
ای بنده خاک قدمت انفس و آفاق
ای چاکر نوک قلمت شعر و ترسل
ای ذل طمع را به تو امید تفرج
ای عذر گنه را ز تو تشریف تقبل
با فخر و شرف ذات تو را فخر تناسب
با فضل و ادب طبع تو را حکم تناسل
در باب کس از فضل تو نابوده تهاون
در حق کس از جود تو نارفته تغافل
اجرام فلک را به هوای تو تقرب
اوتاد زمین را به ثنای تو توسل
هم جسم طمع را به بقای تو طراوت
هم چشم طمع را به لقای تو تکحل
رفعت زجلال تو برد انجم و افلاک
نسبت به خصال تو کند مشک و قرنفل
از دست سخای تو دو رگ دجله و جیحون
وز دفتر حلم تو دو خط جودی و بابل
اوصاف شهان را به خصال تو تخلص
احوال جهان را به جمال تو تجمل
در جود به جود تو کند ابر تولا
در بذل به بذل تو زند بحر تمثل
هم فعل تو را با قدم صدق تعلق
هم کلک تو را با قلم غیب تماثل
جود تو رساننده طمع را به تمنی
بذل تو رهاننده امل را ز تمحل
در بادیه حرص نیارد شدن امید
بر همت و توفیق تو ناکرده توکل
بی روی تو ظاهر نشود فایده چشم
بی جوی تو حاصل نشود منفعت پل
کس را زتو و خدمت تو چاره نباشد
چونانکه در این قافیه از باب تفعل
زان کلک همایونت وزآن مرکب میمونت
احوال زمان را و زمین راست تبدل
این زلزله بنشاند از آشوب زمانه
وان سرمه کند جرم زمین را به تزلزل
این است که بر عقل نهد رفتن او قید
آن است که بر باد نهد جستن او غل
نه عقل در این دیده گه رمز تفاوت
نه طبع بدان داده گه سیر تکاسل
این منزل از اندیشه کند گاه تحرک
و اندیشه بدان در نرسد وقت تحول
تا کبک کند ناز به دیدار و به رفتار
تا باز کند صید به منقار و به چنگل
تا نعمت و اقبال دهد پایگه عز
تا محنت و ادبار بود جایگه ذل
احباب تو را باد همه ناز و تنعم
اعدای تو را باد همه رنج و تذلل
احوال جلال تو منزه زحوادث
ایام بقای تو مسلم زتداول

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز با لب نوشین تو نوشم نشود مل
جز با رخ رنگین تو رنگم ندهد گل
هوش مصنوعی: جز با لب شیرین تو هیچ لذتی برای من نیست و جز با چهره خوش رنگ تو هیچ گلی نمی‌تواند رنگ بگیرد.
هر گه که تامل کنم از روی و لب تو
در چشم من و جان من آیند گل و مل
هوش مصنوعی: هر بار که به چهره و لب‌های تو فکر می‌کنم، در دل و جان من گل و آواز ملائک به وجود می‌آید.
گر چشم و لبم بی لب و روی تو بمانند
هرگز به گل و مل نکنم نیز تامل
هوش مصنوعی: اگر چشمان و لبان من بدون زیبایی تو بمانند، هرگز به گل و عطر نیز توجهی نخواهم کرد.
جانا چو لبت لاله ندارند به گرگان
ماها چو رخت سیب نیازند ز آمل
هوش مصنوعی: ای عزیز، وقتی لب‌های تو مانند لاله زیبایی ندارند، در گرگان ما، مانند سیب‌های آمل، به درد و نیاز می‌افتیم.
از سیب مرا بی رخ خوب تو تسلی است
با لاله مرا بی لب لعل تو تعلل
هوش مصنوعی: سیب بدون چهره زیبای تو برایم تسکین است و لاله بدون لب لعل تو برایم معطل است.
بیمارم و جویم ز رخت راه تشفی
ناهارم و خواهم ز لبت وجه تناول
هوش مصنوعی: من بیمارم و از تو امید آرامش دارم، و در این حال، از لب‌های تو طعم بهره‌مندی را می‌خواهم.
جز بر در تو نگذرم از فرط تشوق
جز در رخ تو ننگرم از بهر تفال
هوش مصنوعی: از شدت اشتیاق، جز از درگاه تو عبور نمی‌کنم و به جز چهره تو، به هیچ چیز دیگری نگاه نمی‌کنم تا فال بزنم.
تا عارض تو طوق برآورد چو قمری
عشق تو به من شوق درآورد چو بلبل
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ات مانند طوق درخشان نمایان شد، عشق تو درونم شور و شوقی به وجود آورد که مانند بلبل بی‌تاب شدم.
بلبل نکند بر رخ گل نوحه و زاری
زان گونه که من بی رخ تو ناله و غلغل
هوش مصنوعی: پرنده‌ای به خاطر گل، نه درد و اندوهی می‌کند و نه شکایتی دارد، اما من بدون حضور تو، زار و ناله‌کنان هستم.
گر صلصل و طاووس نهم نام تو شاید
با زیب چو طاووسی و بی مهر چو صلصل
هوش مصنوعی: اگر نام تو را به بلبل و طاووس تشبیه کنم، شاید زیبایی‌ات مانند طاووس باشد و بی‌محبت مانند بلبل.
در کوی وفا گر نکنی عزم توقف
صبر از دل من دور کند عزم ترحل
هوش مصنوعی: اگر در مسیر وفا تصمیم به ماندن نگیری، صبر از دل من دور خواهد شد و تصمیم به رفتن خواهید گرفت.
در دیده مرا هست به روی تو تنزه
در باده مرا باد به بوس تو تنقل
هوش مصنوعی: در چشمان من، تو پاکی و زیبایی را به نمایش می‌گذاری. در حالی که نوشیدنی به من نشسته، بوسه تو به من تازگی و شادابی می‌بخشد.
بر مشک رسد زلف تو را ناز و تکبر
بر ماه رود روی تو را کبر و تطاول
هوش مصنوعی: زلف تو مانند مشک است و خوشبویی آن، ناز و خودخواهی را به همراه دارد، در حالی که چهره‌ات همچون ماه به نظر می‌رسد و بر آن کبر و بلند‌طویلی حکمرانی می‌کند.
زان زلف برانگیخته از سلسله عنبر
زان روی درآویخته از سنبله سنبل
هوش مصنوعی: از آن موهای پریشان که مانند زنجیر عطر خوشی دارند، و از آن چهره‌ای که همچون سنبل خوشبو و زیبا است.
طبعم همه پر مشک شود گاه تفکر
مغزم همه پر ماه شود وقت تخیل
هوش مصنوعی: زمانی که به تفکر می‌پردازم، ذهنتان پر از رایحه خوش مشک می‌شود و وقتی که به خیال‌پردازی مشغولم، مغزم پر از نور و زیبایی ماه می‌گردد.
نه جنس تو بینند به خوبی و لطیفی
نه مثل خداوندی به توفیق و تفضل
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند تو را از نظر زیبایی و لطافت با چیزی دیگر مقایسه کند و هیچ‌کس هم نمی‌تواند مانند خداوند به تو کمک و لطف کند.
صدر همه سادات جهان سید مشرق
کارزاق جهان را کف او کرد تکفل
هوش مصنوعی: بالاترین مقام و جایگاه در میان سادات و بزرگ زادگان جهان، متعلق به کسی است که در مشرق زمین به دنیا آمده است و او مسئولیت اداره‌ی جهان را به عهده دارد.
هم کنیت و هم خلق نبی صاحب معراج
هم نسبت و هم نام وصی صاحب دلدل
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط میان دو شخصیت مهم در اسلام اشاره دارد. سخن از پیامبری است که دارای مقام بلند و معراج است، و همچنین از وصی و جانشین او که ویژگی‌های خاصی دارد. در واقع، این بیت بر هم‌سبک بودن و نزدیکی این دو شخصیت در صفات و مقام‌هایشان تأکید می‌کند.
بعضی است ز پیغمبر و جزوی است ز حیدر
آن جزو که دارد شرف و منزلت کل
هوش مصنوعی: برخی از افراد به پیغمبر (ص) وابسته‌اند و برخی دیگر به حضرت علی (ع)؛ اما آن جزء که دارای شرافت و منزلت است، به کلیت و تمامیت خود برتری دارد.
بر عقل نهد فکرت صایفش تفاخر
بر چرخ نهد همت عالیش تحمل
هوش مصنوعی: اندیشه‌ی او می‌کوشد که بر عقلش تسلط یابد و اراده‌اش بلندپروازانه بر دایره‌ی آسمان تلاش می‌کند.
اصحاب خرد را به بر اوست توقف
ارباب امل را به در اوست تنزل
هوش مصنوعی: اهل خرد و دانش در کنار او قرار می‌گیرند، در حالی که کسانی که آرزوهای بزرگ دارند باید از او فاصله بگیرند.
ای بنده خاک قدمت انفس و آفاق
ای چاکر نوک قلمت شعر و ترسل
هوش مصنوعی: ای بنده خاک، تو در آسمان‌ها و زمین‌ها با ارزش هستی. ای خدمت‌گذار که کلمات و اشعار تو نشانه‌ی خضوع و فروتنی‌ات است.
ای ذل طمع را به تو امید تفرج
ای عذر گنه را ز تو تشریف تقبل
هوش مصنوعی: ای ذلت، امید و انتظار خوشی را به تو می‌بندم و عذر گناه را به خاطر تو می‌پذیرم.
با فخر و شرف ذات تو را فخر تناسب
با فضل و ادب طبع تو را حکم تناسل
هوش مصنوعی: با افتخار و عزت به وجود تو، به خاطر برتری و شایستگی‌هایت، طبع و ذات تو ارتباطی و تناسبی با فضیلت و ادب داراست.
در باب کس از فضل تو نابوده تهاون
در حق کس از جود تو نارفته تغافل
هوش مصنوعی: به خاطر خوبی و بخشش تو هیچ‌کس از آن بهره‌مند نشده و از فضل تو غافل نیست.
اجرام فلک را به هوای تو تقرب
اوتاد زمین را به ثنای تو توسل
هوش مصنوعی: اجرام آسمان برای نزدیک شدن به تو، زمین را به خاطر تو ستایش می‌کند و به تو وابسته است.
هم جسم طمع را به بقای تو طراوت
هم چشم طمع را به لقای تو تکحل
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این احساس می‌پردازد که وجود و بقا و زیبایی شخصی، دلیل امید و آرزوهای دیگران است. در واقع، تمایل و انتظار دیدار و وصال با او، باعث شادابی و روشنایی در دل‌ها و اندیشه‌های دیگران می‌شود.
رفعت زجلال تو برد انجم و افلاک
نسبت به خصال تو کند مشک و قرنفل
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه تو باعث شد تا ستاره‌ها و آسمان‌ها در مقایسه با ویژگی‌های تو، کوچک و ناچیز به نظر برسند. عطرهایی مانند مشک و گل میخک نیز در مقابل زیبایی و خصوصیات تو رنگ باخته‌اند.
از دست سخای تو دو رگ دجله و جیحون
وز دفتر حلم تو دو خط جودی و بابل
هوش مصنوعی: از بخشش و سخاوت تو، دو رود دجله و جیحون به وجود آمده‌اند و از آرامش و حلم تو، دو خط خوب و زیبا مانند جودی و بابل پدید آمده است.
اوصاف شهان را به خصال تو تخلص
احوال جهان را به جمال تو تجمل
هوش مصنوعی: ویژگی‌های پادشاهان در سیرت تو خلاصه می‌شود و احوال دنیا به زیبایی تو زینت می‌گیرد.
در جود به جود تو کند ابر تولا
در بذل به بذل تو زند بحر تمثل
هوش مصنوعی: در بخشندگی تو، ابر به نیکی باران می‌بارد و در generosity تو، دریا به خوبی خود را نشان می‌دهد.
هم فعل تو را با قدم صدق تعلق
هم کلک تو را با قلم غیب تماثل
هوش مصنوعی: عمل تو با نیتی خالص و راستین پیوند دارد و خلاقیت تو با نیرویی نامرئی و الهی در ارتباط است.
جود تو رساننده طمع را به تمنی
بذل تو رهاننده امل را ز تمحل
هوش مصنوعی: خیر و generosity تو امید و آرزوها را به حقیقت نزدیک می‌کند و بخشش تو، آرزوهای محال را از دل‌ها می‌زداید.
در بادیه حرص نیارد شدن امید
بر همت و توفیق تو ناکرده توکل
هوش مصنوعی: در بیابان، حرص و طمع باعث نخواهد شد که امید به پشتکار و موفقیت تو، بدون توکّل به خدا، از بین برود.
بی روی تو ظاهر نشود فایده چشم
بی جوی تو حاصل نشود منفعت پل
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، چشم هیچ فایده‌ای ندارد و بدون جستجوی تو، بهره‌ای از پل نمی‌توان برد.
کس را زتو و خدمت تو چاره نباشد
چونانکه در این قافیه از باب تفعل
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو برای خدمت به خود چاره‌ای ندارد، همان‌طور که در این قافیه به شکل خاصی بیان شده است.
زان کلک همایونت وزآن مرکب میمونت
احوال زمان را و زمین راست تبدل
هوش مصنوعی: از آن قلم با حقایق والا و آن مرکب با نشاطت، اوضاع زمان و زمین را به خوبی تغییر می‌دهی.
این زلزله بنشاند از آشوب زمانه
وان سرمه کند جرم زمین را به تزلزل
هوش مصنوعی: این زلزله باعث می‌شود که هرج و مرج زمانه آرام گیرد و برای زمین، مانند سرمه‌ای می‌شود که آن را به تزلزل و بی‌ثباتی می‌کشاند.
این است که بر عقل نهد رفتن او قید
آن است که بر باد نهد جستن او غل
هوش مصنوعی: این به این معناست که عقل انسان را محدود می‌کند و به او اجازه نمی‌دهد که به راحتی پرواز کند یا به جلو برود. در واقع، عقل می‌تواند مانند قید و زنجیری باشد که جلوی پیشرفت و حرکت آزادانه فرد را می‌گیرد.
نه عقل در این دیده گه رمز تفاوت
نه طبع بدان داده گه سیر تکاسل
هوش مصنوعی: در این دنیا نه عقل می‌تواند تفاوت‌ها را به خوبی درک کند و نه طبع و ذوقی که از آن برخورداریم، توانسته است در آرامش و سستی بشیند.
این منزل از اندیشه کند گاه تحرک
و اندیشه بدان در نرسد وقت تحول
هوش مصنوعی: این مکان، دلیل اندیشه و تفکر است، اما زمانی که تغییر و تحول در زندگی فرا برسد، این تفکر به آرامی متوقف می‌شود و نمی‌تواند به موقع به تحولات رسیدگی کند.
تا کبک کند ناز به دیدار و به رفتار
تا باز کند صید به منقار و به چنگل
هوش مصنوعی: تا کبک با ناز و زیبایی به ملاقات بیاید و رفتاری دلنشین از خود نشان دهد، آن‌گاه باز (پرنده شکاری) با منقار و چنگال خود شکار را به دام خواهد انداخت.
تا نعمت و اقبال دهد پایگه عز
تا محنت و ادبار بود جایگه ذل
هوش مصنوعی: تا زمانی که نعمت و خوشبختی وجود دارد، انسان در مقام و عزت قرار دارد. اما زمانی که سختی و بدبختی پیش می‌آید، او به ذلت و تضعیف دچار می‌شود.
احباب تو را باد همه ناز و تنعم
اعدای تو را باد همه رنج و تذلل
هوش مصنوعی: دوستان و محبوبان تو همیشه باید مورد محبت و ناز و نوازش قرار بگیرند، در حالی که دشمنانت باید با تمام سختی‌ها و ذلت‌ها مواجه شوند.
احوال جلال تو منزه زحوادث
ایام بقای تو مسلم زتداول
هوش مصنوعی: جلال و زیبایی تو از نوسانات و حوادث زمان پاک و دور است و وجود تو در برابر تغییرات از همگان ثابت و سالم‌تر است.