شمارهٔ ۶
نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب
به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب
شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت
مرا غریب بماندند و کرد رای غروب
سپهر و مهر چو او پای در رکاب نهاد
خجل شدند هم از راکب و هم از مرکوب
چو دور شد ز دو چشمم دو چشمه خورشید
دو چشمه گشت دو چشمم ز فرقت محبوب
شب سیاه درآمد و به سان زنگی زشت
نظاره سر او صد هزار کودک خوب
ستارگان همه گویی که یوسفند به حسن
به تیرگی شب تاری چو دیده یعقوب
چو دود بود هوا، دود اگر بود ساکن
چو بحر بود فلک بحر اگر بود مقلوب
مرا به صورت لشکر گهی نمود فلک
نجوم لشکر و لشکر ز پادشاه محجوب
ستارگان درفشان مبارزان مصاف
یکی به سوی شمال و یکی به سوی جنوب
گه طلوع و غروب این و آن ز روی صفت
چو روز جنگ یکی غالب و دگر مغلوب
ز من حدیث سپهر و ستارگان مطلب
که من ز چشمه خورشید کرده ام مطلوب
گمان برم که ندیدی جمال صبر به خواب
اگر شبی چو شب من گذاشتی ایوب
مراکز آن لب و زان زلف دور باید بود
که این به روز مضاف است و آن به شب منسوب
اگر چه بر سر من روز و شب همی گذرد
به جان تو که ندارم ز عمر خود محسوب
چو بی جمال خداوند عمر باید کرد
بقای عمر فنا(باد) و چشم ها معیوب
جهان دولت و تاریخ مجد مجدالدین
که حرص و آز چو مورند و مال او چو حبوب
امیر سید عالم علی که خدمت اوست
چو علم و فضل مکرم چو داد و دین مرغوب
نظام شغل خلافت به اتفاق نفوس
قوام کار امامت به اعتقاد قلوب
زهی دعادی تو در هر صحیفه ای مسطور
زهی ثنای تو در هر جریده ای مکتوب
تویی ز گردش پرگار فخر نقطه فضل
تویی ز لفظ زبان زمانه عذر ذنوب
همیشه عاقبت کینه تو نامحمود
چنانکه خاتمت وعده تو نامکذوب
گرت پیامبر و حیدر شدند جد و پدر
به علم و حلم یکی نایبی ازین دو منوب
چو طبع صافی حیدر مرتبی به علوم
چو جان پاک پیمبر منزهی ز عیوب
به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد
هم این حدیث مسلم هم این مثل مضروب
شکسته دل شده ام چون هزیمتی ز مصاف
ندیده روی مصاف و نبرده نام حروب
سرایکی که مرا تحفه مواهب توست
گرو شده ست و شدستم بدان سبب مکروب
به یک سخن برهان مر مرا از این کربت
به یک سخا برسان مر مرا بدین موهوب
همیشه تا سوی حکمت مسلم است این قول
که حکم رب نبود بر ارادت مربوب
دل عدو تو محرور باد از آتش غم
تنش ز بیم تو پالوده چون کف مرطوب
سر قبایل اهل شرف تویی و تو باش
همیشه تا به جهان در قبایل است و شعوب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب
به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب
هوش مصنوعی: آن کودک زیبا و لطیف پس از خواندن نماز شام، با نیت خوش و شوق به راه افتاد تا به سفر برود و همراهی کند.
شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت
مرا غریب بماندند و کرد رای غروب
هوش مصنوعی: دو شب است که دو خورشید در یک زمان باعث شدهاند من برای همیشه غریب بمانم و فکر رفتن به غروب را در سر داشته باشم.
سپهر و مهر چو او پای در رکاب نهاد
خجل شدند هم از راکب و هم از مرکوب
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان و خورشید پای به میدان گذاشتند، هم راکب و هم مرکوب از وجود آنها شرمنده و خجالتزده شدند.
چو دور شد ز دو چشمم دو چشمه خورشید
دو چشمه گشت دو چشمم ز فرقت محبوب
هوش مصنوعی: وقتی محبوبم از دیدم دور میشود، چشمانم به دو چشمه خورشید تبدیل میشوند و از غم جدایی پر از نور و اشک میشوند.
شب سیاه درآمد و به سان زنگی زشت
نظاره سر او صد هزار کودک خوب
هوش مصنوعی: شب تاریکی فراموش نشدنی فرا رسید و مانند یک زنگی که ظاهری ناخوشایند دارد، چهرهاش زیر نگاه هزاران کودک زیبا نمایان شد.
ستارگان همه گویی که یوسفند به حسن
به تیرگی شب تاری چو دیده یعقوب
هوش مصنوعی: ستارهها همه به زیبایی یوسف اشاره میکنند و شب تاریک مانند چشمان یعقوب است که به یوسف مینگرد.
چو دود بود هوا، دود اگر بود ساکن
چو بحر بود فلک بحر اگر بود مقلوب
هوش مصنوعی: اگر هوا مانند دود باشد و دود در جای خود ساکن بماند، آنگاه آسمان مثل دریا خواهد شد و اگر آسمان همچون دریا باشد، به حالت معکوس درمیآید.
مرا به صورت لشکر گهی نمود فلک
نجوم لشکر و لشکر ز پادشاه محجوب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات زندگی من را در قالب یک ارتش نشان میدهد، در حالی که آسمان ستارگان را به عنوان بخشی از این ارتش به تصویر میکشد و همه اینها در برابر پادشاهی پنهان شدهاند.
ستارگان درفشان مبارزان مصاف
یکی به سوی شمال و یکی به سوی جنوب
هوش مصنوعی: ستارههای درخشان مانند مبارزانی هستند که در میدان جنگ قرار دارند؛ یکی به سمت شمال و دیگری به سمت جنوب حرکت میکند.
گه طلوع و غروب این و آن ز روی صفت
چو روز جنگ یکی غالب و دگر مغلوب
هوش مصنوعی: زمانی که روز و شب به یکدیگر میرسند، هر یک به نوبه خود نمایان میشود؛ چنانکه در میدان جنگ، یک نفر پیروز میگردد و دیگری شکست میخورد.
ز من حدیث سپهر و ستارگان مطلب
که من ز چشمه خورشید کرده ام مطلوب
هوش مصنوعی: از من درباره آسمان و ستارهها سخن بگو، چرا که من از منبع نور خورشید خواستهام.
گمان برم که ندیدی جمال صبر به خواب
اگر شبی چو شب من گذاشتی ایوب
هوش مصنوعی: فکر میکنم اگر تو هم شبی مثل شبهای من را تجربه میکردی، زیبایی صبر را در خواب نمیتوانستی ببینی، همانطور که ایوب تجربه کرد.
مراکز آن لب و زان زلف دور باید بود
که این به روز مضاف است و آن به شب منسوب
هوش مصنوعی: برای اینکه به زیبایی آن لب و زلف نزدیک شوم، باید در مکانهایی باشم که روز و شب را از هم جدا میکنند. این به معنای آن است که زیبایی و جذابیت لب و زلف در مسیرهای خاص خود قرار دارد.
اگر چه بر سر من روز و شب همی گذرد
به جان تو که ندارم ز عمر خود محسوب
هوش مصنوعی: هرچند که روز و شب بر من میگذرد، اما به خاطر تو، هیچیک از لحظات عمرم را حساب نمیکنم.
چو بی جمال خداوند عمر باید کرد
بقای عمر فنا(باد) و چشم ها معیوب
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و جمال خداوند را نداشته باشیم، باید عمر را به بطالت بگذرانیم؛ زیرا ادامه عمر در واقع فنا و زوال است و چشمها نیز ناتوان و ناقص به نظر میرسند.
جهان دولت و تاریخ مجد مجدالدین
که حرص و آز چو مورند و مال او چو حبوب
هوش مصنوعی: در این دنیا، مقام و تاریخ مجد مجدالدین مانند گنجینهای ارزشمند است، در حالی که حرص و طمع انسانها همچون موریانههایی هستند که به آن گنجینه آسیب میزنند و مال او همانند دانههای حبوب است که باید با احتیاط نگهداری شود.
امیر سید عالم علی که خدمت اوست
چو علم و فضل مکرم چو داد و دین مرغوب
هوش مصنوعی: امیر سید عالم علی که در خدمت او هست، به دانش و فضل بزرگوار است و همچون حق و دین قابل احترام و باارزش میباشد.
نظام شغل خلافت به اتفاق نفوس
قوام کار امامت به اعتقاد قلوب
هوش مصنوعی: وظیفه خلافت به همکاری مردم و اتحاد آنها وابسته است، و کار رهبری به ایمان و باور قلبی افراد بستگی دارد.
زهی دعادی تو در هر صحیفه ای مسطور
زهی ثنای تو در هر جریده ای مکتوب
هوش مصنوعی: ای کاش نام تو در هر نوشتهای ثبت شده باشد، و ای کاش ستایش تو در هر روزنامهای نوشته شده باشد.
تویی ز گردش پرگار فخر نقطه فضل
تویی ز لفظ زبان زمانه عذر ذنوب
هوش مصنوعی: تو به واسطه گردش پرگار، مایهی افتخار نقطهها هستی و از زبان زمان به عنوان دلیلی برای معذرتخواهی از گناهان یاد میشوی.
همیشه عاقبت کینه تو نامحمود
چنانکه خاتمت وعده تو نامکذوب
هوش مصنوعی: کینه و دشمنی همیشه عاقبت خوبی ندارد و در نهایت، سرانجام کارهای ناپسند مانند وعدههایی که غیر واقعی هستند، بد میشود.
گرت پیامبر و حیدر شدند جد و پدر
به علم و حلم یکی نایبی ازین دو منوب
هوش مصنوعی: اگر جد و پدرت پیامبر و امام علی باشند، در زمینه علم و حلم، یکی از این دو بزرگوار میتواند نایب و جانشین تو باشد.
چو طبع صافی حیدر مرتبی به علوم
چو جان پاک پیمبر منزهی ز عیوب
هوش مصنوعی: نفس پاک و روح بیآلایش حیدر، به اندازهای در علوم برتر است که مانند جان پاک پیامبر، از هر نقص و عیبی مبراست.
به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد
هم این حدیث مسلم هم این مثل مضروب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید به اصل و ریشه مسائل توجه کنیم، زیرا در نهایت فرع و جزئیات تنها به آن ریشه وصل میشوند. همچنین، خرد و عقل هم بر اهمیت این موضوع تأکید دارند و این یک مسئله مهم و همیشگی است.
شکسته دل شده ام چون هزیمتی ز مصاف
ندیده روی مصاف و نبرده نام حروب
هوش مصنوعی: من دلم دریده و آسیبدیده است، گویی که در جنگی نابرابر شکست خوردهام، بدون اینکه حتی به میدان مبارزه بروم یا نامی از نبرد ببرم.
سرایکی که مرا تحفه مواهب توست
گرو شده ست و شدستم بدان سبب مکروب
هوش مصنوعی: خانهای که من در آن هستم و به برکات تو مزین است، به گرو رفته و من به خاطر این موضوع دچار نگرانی و اندوه شدهام.
به یک سخن برهان مر مرا از این کربت
به یک سخا برسان مر مرا بدین موهوب
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، در این عبارت خواسته میشود که با یک کلام، مشکل یا دردسر شخص را حل کنند و به گنجینهای از نعمتها و لطفهـا برسانند.
همیشه تا سوی حکمت مسلم است این قول
که حکم رب نبود بر ارادت مربوب
هوش مصنوعی: همیشه به روشنی مشخص است که اراده خالق بر خواستههای مخلوق حاکم نیست.
دل عدو تو محرور باد از آتش غم
تنش ز بیم تو پالوده چون کف مرطوب
هوش مصنوعی: دل دشمن تو به خاطر غمهایش بسوزد و از ترس تو، وجودش پاک گردد مانند کفی که در آب خیس شده باشد.
سر قبایل اهل شرف تویی و تو باش
همیشه تا به جهان در قبایل است و شعوب
هوش مصنوعی: تو رهبر و سردار قبایل نیک سرشت هستی و همیشه باید چنین باشی، زیرا در جهان هر قوم و طایفهای به تو وابسته است.